سال 1356 كه كم كم نسيم انقلاب بادبان اسلام را بر مي فراشت وارد كلاس اول دبستان شدم و دوران شيرين پيروزي انقلاب اسلامي را همزمان با دوران شيرين ابتدايي سپري مي کردم✋🌷
@moarefiishahid
باشروع جنگ كلاس چهارم ابتدايي دبستان فرهنگيان بودم، اولين روزهاي سال تحصيلي را مي گذراندم، تقريبا از همان سالها بود كه پایم به نمازهاي جماعت مسجد حاج امين الاسلام باز شد و دوستانم را هم به روش هاي مختلف تشويق كرده و به مسجد مي بردم🌷
@moarefiishahid
شروع دوران راهنمايي ، با عملياتهاي بزرگ و پيروزمندانه اي در جبهه ها مصادف بود و فضاي حماسي عجيبي در شهر و بين خانواده حاكم نموده بود ؛ چرا كه سه برادر بزرگ ترم در جبهه ها بودند و من هم در تشييع پيكر شهداء و مراسم هاي مختلف شركت مي كردم🌷
@moarefiishahid
با ثبت نام در پايگاه مقاومت بسیج شهيد بهشتي ، فرياد هل من ناصر ينصرني حسين زمانم يعني امام روح الله (ره) را در مورد تشكيل ارتش بيست ميليوني لبيك گفتم و عليرغم سن و سال كم در نگهباني و گشت زني در محله و سركشي به خانواده معظم شهداء و عيادت مجروحين شركت مي کردم😊✋
@moarefiishahid
به روایت از مادر عزیزم:
وحید می گفت برم جبهه" گفتم هنوز كوچك هستي ، برادرهاي ديگرت هم در جبهه هستند. كمي صبر كن . چنان با صلابت جوابم را داد كه مادر مگر خون من از خون جناب قاسم بن الحسن (ع) رنگين تر است؟) 👇👇👇
@moarefiishahid
با این حرفش دیگه مانعش نشدم." و رفت😭
وحید در عمليات بزرگ و پيروزمندانه والفجر 8 و فتح شهر بندری فاو عراق شركت كرد و بعد ازاین عملیات و اعزام مجدد به جبهه ، دوره هاي غواصي فشرده اي را در تبريز و رود كارون در منطقه اهواز گذراند.👇👇👇👇
@moarefiishahid
روزها به سرعت مي گذشت و وحید من از شور و شوق پر مي كشيد؛ به طوري كه از حالات روحي و سيماي نوراني اش هر كسی او را مي ديد به شهادت و عروج قريب الوقوعش از خاك به افلاك پي مي برد.😭😭👇👇👇👇👇
@moarefiishahid
زمستان 1365 با تمام سوز و سرمايش فرا رسيده بود و گردان غواصي حضرت ولي عصر (عج) لشكر 31 عاشورا در هواي باراني جنوب و آب هاي به شدت سرد رود كارون آماده انجام عمليات كربلاي 4 مي گرديد. لحظه ديدار نزديك بود👇👇👇
@moarefiishahid
با شروع عمليات در شب سوم دي ماه غواصان لشكر عاشورا در اروند رود مابين جزاير ام الرصاص و بوارين به آب زدند و به معراجي از نور قدم گذاشتند. وحيد پسر 16 ساله من هم به شهادت رسید😭😭😭
@moarefiishahid
🌹روایت شهید غواصی که سرش را زیر آب کرد تا عملیات لو نرود
🔸در خاطرات «محمدباقر برزگر» یکی از نیروهای غواص باقی مانده از گروهان یک گردان ولیعصر (عج) لشکر۳۱ عاشورا آمده است:یکی از غواصان که جلوتر از من حرکت میکرد، شهید «حسن پام» بود. حدوداً ساعت ۱۱ شب، تیر دشمن به سمت چپ او اصابت کرده بود. خون زیادی از زخمهایش میرفت. من صدای یاحسین (ع) و یا زهرا (س) او را میشنیدم.
او از طرفی بخاطر دردی که میکشید، حضرت زهرا (س) را صدا میزد؛ از طرفی هم نگران لو رفتن عملیات بود. البته آن زمان که ما در اروندرود بودیم، نمیدانستیم عملیات لو رفته است. آتش ریختن دشمن روی اروندرود هم برایمان دور از انتظار نبود.
شدت جراحت و خونریزی شهید پام، طوری بود که نمیتوانست از اروند زنده بیرون بیاید. او در آن موقعیت برای اینکه عملیات لو نرود، سرش را زیر آب کرد. بعد از چند لحظه دیدم که پیکرش روی آب آمد. در آن شرایط تنها کاری که میتوانستم انجام بدهم این بود که پیکر را به جایی منتقل کنم تا بعد از عملیات او را به عقب بازگردانم. به همین خاطر او را به نزدیکی سیمخاردارهای خورشیدی بردم و لباسش را به سیمخاردارها بستم.
شب سوم دی ماه غواصان زیادی از گروهان یک شهید شدند و پیکرشان در آب ماند که یکی از این شهدا «وحید کاوه» بود.
@moarefiishahid
خب دوستان بزرگوارم ☺️
سرانجام من هم در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۳ به آرزوم رسیدم و به شهادت رسیدم و جاویدالاثر شدم😍✋
@moarefiishahid
💞شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم و وطن و اموات مورد نظر💞
و علی الخصوص
💠شهید وحید کاوه💠
🌷 صلوات 🌷
✨ التماس دعای فرج و شهادت ✨
@moarefiishahid