Haj Meysam Motieeدل برده ای از انس و ملک.mp3
زمان:
حجم:
6.15M
#مداحی
🎼 دل بردهای از انس و مَلَک...
🎙 میثم مطیعی
#مقاومت_علوی
#حضرت_علی_علیه_السلام
#سیزده_رجب
#امیرالمومنین_علیه_السلام
#میلاد_امیرالمومنین
#ماه_رجب
مبلغان نور
http://eitaa.com/joinchat/3011379201C7afdd551c2
4.93M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
وقت طواف دور حرم فکر میکنم .. این خانه بی دلیل ترک برنداشته است👌🏻👌🏻🌹
🌸 میلاد مولای متقیان امیرالمومنین علیه السلام و روز پدر و عیدتون مبارک
مبلغان نور
http://eitaa.com/joinchat/3011379201C7afdd551c2
#خاطره
یادش به خیر، حدود ۱۰ سال پیش خانواده خودمون با خانواده ی پسر خاله م که دخترهای هم سن و سال خودم داشتند مشرف شدیم به مسجدالحرام...مکه.
خب من اون موقع سال سوم طلبگی بودم و به شدت سرم داغ بود😁
یک شب که با یکی از دختر خاله ها رفتیم طواف به یکی از خادم های مسجدالحرام گفتم اَین رکن الیمانی؟
یه شانه انداخت بالا و جواب نداد...
گفتم خب بلد نیست 😉 😁
رفتم سراغ بعدی...
گفتم این رکن الیمانی؟؟؟ دیدم فارسی بلده خلاصه نصفی فارسی نصفی عربی با بادیلنگویج!!! شکاف دیوار، حضرت علی...
دیگه گفتم به من نشون بده من بار اولمه بهم نشون بده و این حرف هاا
آقا این بشرو میگی!!!
چشم هاش اندازه کف دستم باز شد در حدی که رگ های قرمز چشمش و میدیدم و یادمهه......
و میخواست من و به ۴ قسمت موازی تقسیم کند!!😁
با عربی گفت... حا؟ حا؟
حرکه! حرکه....
گفتم خب باشه!
حالا کجاست!!😂
منم سه پیچ شده بودم!!! عجیب ب ب ب!!!
آخر دیدم دختر خاله م من و از پشت میکشه میگه نسترن بیا بریم، اینا اعصاب ندارن...
منم خندیدم گفتم میدونم ... ولی بزار بپرسم...شاید متوجه نشده😂
خلاصه با اون صدای بَم و بُلندش هی داد زد که مثلا ما بترسیم... منم کَکم نمیگزید و مُسرانه دنبال پاسخ سوالم بودم...
رفتیم بعدی...
دخترخاله: نسترن بی خیال شو... میگیرنت میبرنت نا کجا آباد! هیچ کسی هم نمیتونه پیدات کنه هاا ...مثلا میگفت که من بترسم!
خب اون موقع ۲۰ ساله م بود و طبیعتا باید میترسیدم😁
ولی نمیدونم چرا از اولش اهل ترس نبودم😅
اتفاقا برام جالب بود رفتارشون😇
به سومی رسیدیم، حالا دختر خاله م منو از پشت میکشید و من.... خیلی جِدیانه!
این رکن الیمانی؟😂
خوشبختانه این آخری عصبانی نشد...
فقط خندید...
هنوز برام سواله چرا خندید؟ خُل بود؟ نخواست برخورد کنه؟ نمیداااانم😇
خلاصه خاطرات شیرین از این قبیل سفرها زیاد دارم😅
مِن جمله این که یه بار شب بود و رفتیم طواف، کفشم و دادم دست مادر و بعد در مسجدالحرام خداحافظی کردیم و یادم رفت کفشم و بگیرم😐
شب تمام شد...صبح...ظهر قصد برگشت داشتم...
دیدم ای دل غافل! کفشم!!!
خلاصه تا هتل پای برهنه بودم و سوختم...
دیگه با این حرفا که الان دارم پام و جای پای اهل بیت میزارم و اهل بیت اینجا رفت و آمد داشتن و یاد صحرای کربلا و آفتاب سوزان و خلاصه با این مثال ها سعی کردم وضعیت نامطلوب و به وضعیت مطلوب تغییر دهم😁
انصافا دوران خوبی بود...
خدا دوباره نصیب ما و شما بفرماید
🙏🙏🙏🙏🙏🙏🌸🌸🌸🌸
اینم ماجرای من و دیوار کعبه، رکن یمانی😊😅
#بهرمان_عَلَمدار
مبلغان نور
http://eitaa.com/joinchat/3011379201C7afdd551c2
شکر خدا که نام علی در اذان ماست❤️
ما شیعهایم و عشق علی هم از آن ماست❤️
مبلغان نور
http://eitaa.com/joinchat/3011379201C7afdd551c2