eitaa logo
مبشران غدیر🇵🇸
2.2هزار دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
2.8هزار ویدیو
101 فایل
ارتباط با مدیر کانال👇🏻 @molayaamAli @sarbaze_mojahed شهر دانایی 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3625058340C7193ef4e1a
مشاهده در ایتا
دانلود
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ امتحانِ الهی🌸🍃 ✨ امام حسین علیه السلام: "نیاز مردم" به شما از "نعمت های خدا" بر شماست،👌 از این نعمت افسرده و بیزار نباشید.❌ 📚[ ارشاد القلوب، ج ۱،ص ۱۳۸] @mobasheran_ir 🌤
. 💳 واریز مبلغ ۵٠ هزار تومان 🎁 جایزه متن شایسته تقدیر پویش 🌷 خانم اسما دلگشا ان شاالله که مبارکشون باشه💐 @mobasheran_ir 🏴
سلسله جلسات تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه 🔸️مدرس: استاد دکتر محمدرضا شایق 🔸️بصورت زنده بامحوریت سوره بقره ⏰ امروز دوشنبه 17 آبانماه ساعت 19 🌐 لینک: www.aparat.com/shayeq.ir/live @mobasheran_ir 🌤
مبشران غدیر🇵🇸
. #ناقوس‌ها_به_صدا_درمی‌آیند. 2⃣ #قسمت_دوم 🔵 سالن کلیسا که خالی شد، کشیش فرصت یافت تا با د
. . 3⃣ 🔵 کشیش به چهرهٔ غریبه نگاه کرده او از آن دست اقلیّت هایی به نظر می رسید که پس از فروپاشی شوروی ، آنها را اخراج می کردند نه کتاب فروش حرفه ای. پرسید : « پسرم ! چه کسی گفته است من خریدار کتاب های خطّی هستم ؟ گمان می کنم راه را اشتباه آمده اید. » غریبه با حالتی یأس آلود به در بزرگ سالن نگاه کرد. انگار از چیزی هراس داشت ، کشیش فکر کرد شاید کتاب همراه او یک کتاب سرقتی باشد . او فرصت کافی داشت تا غريبه را بیشتر بیازماید : « به نظرم خسته ای پسرم ! من هم دست کمی از تو ندارم. بهتر است روی این نیمکت نشینیم و حالا که به اینجا آمده ای ، نگاهی به کتابت بیندازیم. » هر دو روی نیمکت ردیف اول نشستند. غریبه کیف چرمی اش را روی پاهایش گذاشت. نگاه کشیش از روی کیف ، به زانوهای غریبه افتاد. کشیش پرسید : « اسمت چیست پسرم ؟ اهل کجایی ؟ غریبه در حالی که زیپ کیف را باز می کرد ، پاسخ داد : « رستم رحمانف... تاجیک هستم ، اما مدتی است در مسکو ، در یک شرکت ساختمانی به عنوان نگهبان کار میکنم. » کشیش به دست رستم نگاه کرد که داشت بقچه ای را از داخل کیف بیرون می آورد. کیف را روی زمین انداخت ، بقچه را روی زانوهایش گذاشت و گفت : « داخل این بقچه یک کتاب قدیمی است . دوستم که آن را دید ، گفت مال هزاروچهارصد سال پیش است. خطش عربی است. شاید یک کتاب دینی ما مسلمانان باشد. » ذهن کشیش هنوز روی هزار و چهارصد سال دور میزد ؛ کتابی با این قدمت یک گنج واقعی است. هنوز هیچ کتابی با این قدمت به دست نیامده است. ↩️ ادامه دارد... 📚انتشارات عهدمانا @mobasheran_ir 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ 🌺امام صادق علیه السلام: 🔹◄ همانا← اجر و پاداش→ بزرگ با "امتحان و آزمایش" بزرگ همراه است...!! خداوند قومى را دوست ندارد مگر آنکه او را مورد آزمایش قرار می‌دهد.👌 📙{بحارالانوار /ج۶۴/ص۲۰۷} @mobasheran_ir 🌤
. 💳 واریز مبلغ ۵٠ هزار تومان 🎁 جایزه متن شایسته تقدیر پویش 🌷 خانم زهرا عباسی ان شاالله که مبارکشون باشه💐 @mobasheran_ir 🏴
مبشران غدیر🇵🇸
🍃 🌹 🍃 🌹 🍃 🍃 حکمت3️⃣8️⃣3️⃣ ✅تلاش در اطاعت و بندگى (اخلاقى، تربيتى) وقال علیه السلام:اِحْذَرْ أَنْ
🍃 🌹 🍃 🌹 🍃 🍃 حکمت4️⃣8️⃣3️⃣ ✅راه چگونه زيستن (اخلاقى، تربيتى ) وقال علیه السلام:الرُّكُونُ إِلَى الدُّنْيَا مَعَ مَا تُعَايِنُ مِنْهَا جَهْلٌ، وَ التَّقْصِيرُ فِي حُسْنِ الْعَمَلِ إِذَا وَثِقْتَ بِالثَّوَابِ عَلَيْهِ غَبْنٌ، وَ الطُّمَأْنِينَةُ إِلَى كُلِّ أَحَد قَبْلَ الاِخْتِبَارِ لَهُ عَجْزٌ. امام علیه السلام فرمود : اعتماد به دنيا با وجود آنچه با چشم خود از (تحولات و دگرگونى‌هاى) آن مشاهده مى‌كنى جهل و نادانى است و كوتاهى در حُسن عمل با وجود اطمينان به پاداش (الهى) براى آن، غبن و خسارت است و اطمينان به هركس قبل از آزمايش وامتحان او دليل عجز و ناتوانى است. با ما همراه باشد با نشر📚 و ورود به 🆔 https://eitaa.com/tafsirehekmatha
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹 روایت جالب "حجت السلام فاطمی‌نیا" درمورد آیت الله سید محمدتقی‌خوانساری! وقتی با یک نمازِ باران، سیل راه می‌افتد... @mobasheran_ir 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبشران غدیر🇵🇸
. #ناقوس‌ها_به_صدا_درمی‌آیند. 3⃣ #قسمت_سوم 🔵 کشیش به چهرهٔ غریبه نگاه کرده او از آن دست اقلیّت ها
. . 4⃣ 🔹 آیا واقعا کتابی متعلق به قرن ششم میلادی در نیم متری او، بقچه پیچ شده بود؟ دلش می خواست بقچه را از دست او بگیرد، گره اش را باز کند و بزرگ ترین شانس زندگی اش را لمس کند. 📜 با خونسردی گفت: « بعید است کتابی از چهارده قرن پیش مانده باشد. شاید قدمتش چهار یا پنج قرن بیشتر نباشد... 🔸می خواهی بازش کنی تا من نگاهی به آن بیندازم؟ » رستم با دست به در بسته کلیسا اشاره کرد و گفت: « ممکن است در کلیسا را از داخل ببندید پدر؟ من کمی می ترسم ... » 🌱کشیش پرسید: « از چه می ترسید ؟ کسی به داخل کلیسا نخواهد آمد. » رستم هنوز به در بسته چشم دوخته بود⚡️ کشیش که او را نگران دید، گفت « نترس پسرم! اینجا خانهٔ خداست، امن است. ما هم کار خلاقی نمی کنیم. » 🔺رستم گفت : « دو نفر روس به دنبال من بودند. تا پشت در کلیسا هم آمدند. فکر کنم آن ها به دنبال سرقت این کتاب باشند. من از آن ها می ترسم پدر » حالا بیم و هراس در کشیش بیش از رستم ، ضربان قلب او را بالا برد. بلافاصله بلند شد، سعی کرد قدم هایش را بلند و آهسته بردارد و گیره ی در را از داخل بیندازد.🚪 ادامه دارد... 📚انتشارات عهدمانا @mobasheran_ir 🌤