eitaa logo
مبشران غدیر🇵🇸
2.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
100 فایل
ارتباط با مدیر کانال👇🏻 @molayaamAli @sarbaze_mojahed شهر دانایی 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3625058340C7193ef4e1a
مشاهده در ایتا
دانلود
مبشران غدیر🇵🇸
. #ناقوس‌ها_به_صدا_درمی‌آیند. 3⃣ #قسمت_سوم 🔵 کشیش به چهرهٔ غریبه نگاه کرده او از آن دست اقلیّت ها
. . 4⃣ 🔹 آیا واقعا کتابی متعلق به قرن ششم میلادی در نیم متری او، بقچه پیچ شده بود؟ دلش می خواست بقچه را از دست او بگیرد، گره اش را باز کند و بزرگ ترین شانس زندگی اش را لمس کند. 📜 با خونسردی گفت: « بعید است کتابی از چهارده قرن پیش مانده باشد. شاید قدمتش چهار یا پنج قرن بیشتر نباشد... 🔸می خواهی بازش کنی تا من نگاهی به آن بیندازم؟ » رستم با دست به در بسته کلیسا اشاره کرد و گفت: « ممکن است در کلیسا را از داخل ببندید پدر؟ من کمی می ترسم ... » 🌱کشیش پرسید: « از چه می ترسید ؟ کسی به داخل کلیسا نخواهد آمد. » رستم هنوز به در بسته چشم دوخته بود⚡️ کشیش که او را نگران دید، گفت « نترس پسرم! اینجا خانهٔ خداست، امن است. ما هم کار خلاقی نمی کنیم. » 🔺رستم گفت : « دو نفر روس به دنبال من بودند. تا پشت در کلیسا هم آمدند. فکر کنم آن ها به دنبال سرقت این کتاب باشند. من از آن ها می ترسم پدر » حالا بیم و هراس در کشیش بیش از رستم ، ضربان قلب او را بالا برد. بلافاصله بلند شد، سعی کرد قدم هایش را بلند و آهسته بردارد و گیره ی در را از داخل بیندازد.🚪 ادامه دارد... 📚انتشارات عهدمانا @mobasheran_ir 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ 🌺امام صادق علیه السلام: ✨ مَا مِن قَبض ٍ وَلا بَسط ٍ إلّا وَلِلّهِ فِیهِ مَشِیئَةٌ وَقَضَاءٌ وَابتِلَاءٌ 🔰 هیچ تنگنا و گشایشی نیست، مگر آنکه مشیت و قضا و امتحان الهی در آن نهفته است. 👌 📕اصول کافی/ ج1/ص152 @mobasheran_ir 🌤
سلسله جلسات تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه 🔸️مدرس: استاد دکتر محمدرضا شایق 🔸️بصورت زنده بامحوریت سوره بقره ⏰ امروز چهارشنبه 19 آبانماه ساعت 19 🌐 لینک: www.aparat.com/shayeq.ir/live
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبشران غدیر🇵🇸
═════❀ ⃟⃟ ⃟🌺 ⃟✤══════ #صحیفه_سجادیه #دعای_دوم_فراز_شانزدهم •ا ﷽ ا• ✨﴿16﴾ وَ هَاجَرَ إِلَى
═════❀ ⃟⃟ ⃟🌺 ⃟✤══════ •ا ﷽ ا• وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي الصَّلَاةِ عَلَي حَمَلَةِ الْعَرْشِ وَ كُلِّ مَلَكٍ مُقَرَّبٍ دعاى آن حضرت است در درود بر حاملان عرش و هر فرشتۀ مقرّب ✨ ﴿1﴾ اللَّهُمَّ وَ حَمَلَةُ عَرْشِكَ الَّذِينَ لَا يَفْتُرُونَ مِنْ تَسْبِيحِكَ، وَ لَا يَسْأَمُونَ مِنْ تَقْدِيسِكَ، وَ لَا يَسْتَحْسِرُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ، وَ لَا يُؤْثِرُونَ التَّقْصِيرَ عَلَى الْجِدِّ فِي أَمْرِكَ، وَ لَا يَغْفُلُونَ عَنِ الْوَلَهِ إِلَيْكَ 🌷(1) خدایا! و حاملان عرشت؛ آن بزرگوارانی که از تسبیح گفتن برای تو سست و بی‌حال نمی‌شوند و از منزه و پاک دانستنت به ستوه نمی‌آیند و از بندگیت خسته و وامانده نمی‌گردند و کوتاهی در عمل را بر کوشش در اجرای دستورت ترجیح نمی‌دهند و از شیفتگی و سرگشتگی نسبت به تو، غفلت نمی‌ورزند. ══════❀ ⃟⃟ ⃟🌺 ⃟✤══════ با ما همراه باشید با نشر صحیفه سجادیه 📚 @mobasheran_ir 🌤
4_5784946482398366355.mp3
8.44M
⭕️ مگر می‌شود کسی آنقدر بزرگ شود، که ملاقاتش، به اندازه‌ی زیارت سیدالشّهدا علیه‌السلام، در زائر رشد و قدرت ایجاد کند؟ 🔺مگر می‌شود غیرمعصوم، قدرت و وسعتی برابر با معصوم، پیدا کند؟ او کیست که آسمان و زمین به او می‌نازد؟ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌@mobasheran_ir 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مبشران غدیر🇵🇸
. #ناقوس‌ها_به_صدا_درمی‌آیند. 4⃣ #قسمت_چهارم 🔹 آیا واقعا کتابی متعلق به قرن ششم میلادی در نیم متر
. . 5⃣ 🌱 کشیش پس از بستن گیرهٔ در، بازگشت و گفت : نگران نباش پسرم! با من بیا تا به اتاقک پشت محراب برویم. آنجا دنج و امن است. به طرف در چوبی کوچک کنار محراب حرکت کرد. کشیش برای غلبه بر ترسش پرسید: تو مطمئنی که دو نفر تعقیبت می‌کردند؟ » ⚡️ 🔸 رستم گفت: « بله ، امّا به نظر نمی‌رسید که مأموران کا.گ.ب باشند. اگر آنها به من شک داشتند دستگیرم می‌کردند. حتما دزد بودند و می‌خواستند کیفم را بدزدند.» کشیش بیش از این نمی‌توانست بر ترس و کنجکاوی‌اش غلبه کند. گفت: « بازش کن ببینم چیست؟ 🔹رستم گره‌های بقچه را گشود. اوراق کوچک و بزرگی که شیرازه‌ای نداشت، نگاه کشیش را به خود جلب کرد. ورق‌های کاغذ پاپیروس مصری، قلب کشیش را لرزاند صندلی‌اش را جلوتر کشید و خودش را روی میز خم کرد و با چشم‌هایی که هر لحظه ریز و ریزتر می‌شد به ورق‌های پاپیروس نگاه کرد.📜 📖 با دو انگشت دست و با احتیاط بسیار، ورق رویی را لمس کرد تا مطمئن شود آنچه می‌بیند یک رؤیا نیست، بلکه شاید یک معجزه باشد. طاقت نشستن نداشت. از جا بلند شد و ایستاد و روی میز خم شد. از جیب بغل قبایش عینکش را درآورد و به چشم زد. حالا بهتر می توانست رنگ زرد و کهنهٔ اوراق را ببیند.📜 رنگ صورت کشیش قرمز شده بود. رستم پرسید: حالتان خوب است؟ کشیش گفت: بله فکر کنم فشارم بالا رفته. ادامه دارد... 📚انتشارات عهدمانا @mobasheran_ir 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا