eitaa logo
مبشران غدیر🇵🇸
2.2هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2.7هزار ویدیو
100 فایل
ارتباط با مدیر کانال👇🏻 @molayaamAli @sarbaze_mojahed شهر دانایی 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/3625058340C7193ef4e1a
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
. 💳 واریز مبلغ ١٠٠ هزار تومان 🎁 جایزه متن برگزیده پویش 🌷 خانم مائده صفری ان شاالله که مبارکشون باشه💐 @mobasheran_ir 🏴
تمرین کنیم بهمون حرف زدن، ناراحت نشیم! آیت الله مجتهدی تهرانی: موعظه ی دو کلمه ای حاج شیخ حسنعلی نخودکی رو گوش بدید ، اندازه یه کتاب اخلاق هست: «مرنج و مرنجان»❗️ بهش گفتن آقا مرنجانش راحته، من یه کاری کنم که شما از دست من ناراحت نشین ، مالِ شما رو نخورم، غیبت شما رو نکنم ، بی احترامی نکنم..‌ ولی مرنج رو چیکار کنم ، اون آقا به من اهانت کرده چیکار کنم؟ فرمودند که: «خودت رو کسی ندون!» 👈علت اینکه ماها می رنجیم اینه که خودمون رو کسی میدونیم! تمرین کنیم بهمون حرف میزنن ناراحت نشیم! تمرین کنیم خودمون رو کسی ندونیم! که زودرنجی منشاء تمام دلخوری‌ها و کدورت‌هاست...👌 من اگر دلم دریا باشه از پرتاب یک سنگریزه به هم نمیریزم... درسته؟ اما اگر ظرف قلبم اندازه مشت دستم بیشتر نیست، یک سنگی انداختند، حتما دردش میآید و به هم میریزد... آدم ها گاهی دیگران را ناراحت می‌کنند‌، تمرین کنیم نرنجیم... اگر کسی قلب آرام و امن پیدا کرد همه در ساحل دلش آرام می‌گیرند...🦋 @mobasheran_ir 🌤
مبشران غدیر🇵🇸
#ناقوس‌ها_به_صدا_درمی‌آیند. 1⃣ #قسمت_اول 👤 میخائیل ایوانف، کشیشی نبود که حین سخنرانی‌اش، مکثی طولا
. . 2⃣ 🔵 سالن کلیسا که خالی شد، کشیش فرصت یافت تا با دقت بیشتری به مرد غریبه نگاه کنند. مرد حدود سی سال داشت و شبیه فروشندگان پوشاک بود. غریبه با قدم های آهسته جلو آمد. نگاه کشیش از چهرهٔ مضطرب مرد به کیف سیاه چرمی دوخته شد که غریبه آن را به سینه اش فشرده بود . وقتی مقابل کشیش رسید، پرسید : « شما... شما پدر میخائیل ایوانف هستید؟ » کشیش تبسّمی کرد و پاسخ داد : « بله پسرم ! من میخائیل ایوانف هستم ، با من کاری داشتید ؟ غریبه نفس بلندی کشید. اضطراب چند لحظه پیش از نگاهش رخت بست. کشیش اما هنوز با تردید و ابهام به او نگاه می کرد. غریبه با نگاهش به کیف اشاره کرد و گفت : « من یک کتاب قدیمی دارم ، خیلی قدیمی... این بار نوبت کشیش بود که نفس بلندی بکشد ؛ پس او فروشندهٔ یک نسخهٔ قدیمی است. اما کشیش آن قدر تجربه داشت که تا غریبه ها را نیازموده خود را خریدار نسخهٔ خطی معرفی نکند، گفت : « آیا شما نباید به یک خریدار کتابهای قدیمی مراجعه می کردید ؟ اینجا کلیساست پسرم. » غریبه گفت : « به من گفته اند شما خریدار کتاب های خطی هستید. کتاب من یک کتاب استثنایی است. » ↩️ ادامه دارد... 📚انتشارات عهدمانا @mobasheran_ir 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ امتحانِ الهی🌸🍃 ✨ امام حسین علیه السلام: "نیاز مردم" به شما از "نعمت های خدا" بر شماست،👌 از این نعمت افسرده و بیزار نباشید.❌ 📚[ ارشاد القلوب، ج ۱،ص ۱۳۸] @mobasheran_ir 🌤
. 💳 واریز مبلغ ۵٠ هزار تومان 🎁 جایزه متن شایسته تقدیر پویش 🌷 خانم اسما دلگشا ان شاالله که مبارکشون باشه💐 @mobasheran_ir 🏴
سلسله جلسات تفسیر قرآن و نهج‌البلاغه 🔸️مدرس: استاد دکتر محمدرضا شایق 🔸️بصورت زنده بامحوریت سوره بقره ⏰ امروز دوشنبه 17 آبانماه ساعت 19 🌐 لینک: www.aparat.com/shayeq.ir/live @mobasheran_ir 🌤
مبشران غدیر🇵🇸
. #ناقوس‌ها_به_صدا_درمی‌آیند. 2⃣ #قسمت_دوم 🔵 سالن کلیسا که خالی شد، کشیش فرصت یافت تا با د
. . 3⃣ 🔵 کشیش به چهرهٔ غریبه نگاه کرده او از آن دست اقلیّت هایی به نظر می رسید که پس از فروپاشی شوروی ، آنها را اخراج می کردند نه کتاب فروش حرفه ای. پرسید : « پسرم ! چه کسی گفته است من خریدار کتاب های خطّی هستم ؟ گمان می کنم راه را اشتباه آمده اید. » غریبه با حالتی یأس آلود به در بزرگ سالن نگاه کرد. انگار از چیزی هراس داشت ، کشیش فکر کرد شاید کتاب همراه او یک کتاب سرقتی باشد . او فرصت کافی داشت تا غريبه را بیشتر بیازماید : « به نظرم خسته ای پسرم ! من هم دست کمی از تو ندارم. بهتر است روی این نیمکت نشینیم و حالا که به اینجا آمده ای ، نگاهی به کتابت بیندازیم. » هر دو روی نیمکت ردیف اول نشستند. غریبه کیف چرمی اش را روی پاهایش گذاشت. نگاه کشیش از روی کیف ، به زانوهای غریبه افتاد. کشیش پرسید : « اسمت چیست پسرم ؟ اهل کجایی ؟ غریبه در حالی که زیپ کیف را باز می کرد ، پاسخ داد : « رستم رحمانف... تاجیک هستم ، اما مدتی است در مسکو ، در یک شرکت ساختمانی به عنوان نگهبان کار میکنم. » کشیش به دست رستم نگاه کرد که داشت بقچه ای را از داخل کیف بیرون می آورد. کیف را روی زمین انداخت ، بقچه را روی زانوهایش گذاشت و گفت : « داخل این بقچه یک کتاب قدیمی است . دوستم که آن را دید ، گفت مال هزاروچهارصد سال پیش است. خطش عربی است. شاید یک کتاب دینی ما مسلمانان باشد. » ذهن کشیش هنوز روی هزار و چهارصد سال دور میزد ؛ کتابی با این قدمت یک گنج واقعی است. هنوز هیچ کتابی با این قدمت به دست نیامده است. ↩️ ادامه دارد... 📚انتشارات عهدمانا @mobasheran_ir 🌤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
࿐᪥•💞﷽💞•᪥࿐ 🌺امام صادق علیه السلام: 🔹◄ همانا← اجر و پاداش→ بزرگ با "امتحان و آزمایش" بزرگ همراه است...!! خداوند قومى را دوست ندارد مگر آنکه او را مورد آزمایش قرار می‌دهد.👌 📙{بحارالانوار /ج۶۴/ص۲۰۷} @mobasheran_ir 🌤