eitaa logo
مُـبـتَــلا
562 دنبال‌کننده
236 عکس
129 ویدیو
0 فایل
✅ شاید برخی ابتلائات ، مقدمه ی بعضی اِفاضات باشد!  📨 معمولا دوست دارم وقایع و اتفاقات رو ثبت کنم ❣️وقتی دلم میگیره دست به قلم میشم! یه جورایی نوشتن آرومم میکنه! 🖋دست نوشته های یک لباس شخصی آی دی من: @sh_amirhossein
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام شب تون بخیر حالا که اکثریت این مبحث رزق و روزی رو گوش کردن اگه پایه اید یه سلسله مبحث دیگه درمورد ظن و گمان بذارم باهم گوش بدیم!!! این مبحث جهان بینی شما رو به مسائل عوض خواهد کرد!😇 اگه پایه اید اینجا بهم بگید👇🏻 @sh_amirhossein
مُـبـتَــلا
سلام شب تون بخیر حالا که اکثریت این مبحث رزق و روزی رو گوش کردن اگه پایه اید یه سلسله مبحث دیگه درمو
امروز داشتم با استاد رمضانی در مورد این مبحث صحبت میکردم! استاد فرمود خودم این سلسله مبحث رو ندارم از کجا داری تو😀 گفتم همون جا که جلسه بود ضبط کرده بودم😍
ان شاءالله از امشب هرشب یک قسمت از مبحث ظن و گمان رو تقدیم تون میکنم🌹
شب اول.mp3
10.87M
مبحث: ظن و گمان قسمت اول | @mobtalai
شب دوم.mp3
31.45M
مبحث: ظن و گمان قسمت دوم | @mobtalai
وقتی شخصی نگاهِ توحیدی داشته باشه به عالَم و پدیده‌ها، کلامش میتونه بی‌نهایت آرامش‌بخش باشه... | @mobtalai
شب سوم.mp3
33.35M
مبحث: ظن و گمان قسمت سوم | @mobtalai
درویشی فقیر و تهی‌‌ دست از کنار مسجد وکیل که کریم خان زند در حال احداث آن بود عبور می‌کرد . چشمش به شاه افتاد و با دست اشاره‌ای به او کرد و اذن شرفیابی خواست.... کریم خان دستور داد درویش را به نزدش آوردند . کریم خان گفت : "این اشاره‌ های تو برای چه بود ؟" درویش گفت :" نام من کریم است و نام تو هم کریم و خدا هم کریم .آن کریم به تو چقدر داده است و به من چی داده ؟" کریم خان در حال کشیدن قلیان بود ؛" گفت چه می‌خواهی ؟" درویش گفت : "همین قلیان ، مرا بس است !" چند روز بعد درویش قلیان را به بازار برد تا آن را بفروشد . از آنجا که قلیان شاه تماما از جواهرات و نگین های قیمتی ساخته شده بود کسی از مردم عادی توان خرید آن را نداشت!!! والی یکی از استان ها که به شیراز آمده بود می‌ خواست نزد کریم خان رفته و تحفه برای خان ببرد ! از قضا چیزی درخور شاه در آن بازار پیدا نکرد تا چشمش به درویش و قلیانش افتاد! پس جیب درویش پر از سکه کرد و قلیان نزد کریم خان برد ! روزگاری سپری شد. درویش جهت تشکر به سوی مسجد در حال ساخت روانه شد و نزد خان رفت.  . ناگه چشمش به قلیان افتاد و با دست اشاره‌ای به کریم خان زند کرد و گفت :" نه من کریمم نه تو ؛ کریم فقط خداست ، که جیب مرا پر از پول کرد و قلیان تو هم سر جایش هست . " ❤️ @mobtalai
اينجوری‌ تمومش‌ كن‌ دورت‌ بگردم‌ :) ❤️ | @mobtalai
شب چهارم.mp3
33.33M
مبحث: ظن و گمان قسمت چهارم | @mobtalai
هدایت شده از مُـبـتَــلا
35.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
روایتی جالب از زن یهودی که قصد داشت پیامبر اکرم ص را مسموم کند و ادامه جالب تر آن از امیرالمومنین علی علیه السلام پیشنهاد میکنم حتما ببینید🌹 | @mobtalai