eitaa logo
اگرمدافعان‌حرم‌نبودن🏴
187 دنبال‌کننده
4.5هزار عکس
2.8هزار ویدیو
7 فایل
🌿بسم رب المهدی🌿 🌱ارتباط باما @Myazd8 🌱مجوزکپی از کانال با 🌸ذکرسه‌صلوات🌸 🌱لینک ناشناس https://harfeto.timefriend.net/17171864539012
مشاهده در ایتا
دانلود
بنده عزیزم: بسته ۳۰ روزه شما از امشب فعال شد... از امشب قرائت یک آیه قرآن، برابر ختم کل قرآن خواهد بود، نفس‌هایتان،حتی در خواب تسبیح پروردگار محاسبه می‌شود... خوابتان، عبادت شمرده خواهد شد... «همراه اول و آخر شما خداوند مهربان است» بزرگواران ان شاء الله ماه مبارک رمضان را قدر بدانیم با قرائت قرآن،صلوات، ذکر، نمازهای واجب اگر برگردنمون هست، نمازهای مستحبی، کمک به هم نوع، صدقه و... یک نگاه کوچک به اطراف بندازیم در این یکسال اخیر چه تعداد از اقوام، دوستان، همسایه ها، هم محلی ها، و... که پارسال ماه رمضان بودند ولی امسال زیر خروارها خاک خفته اند و قطعاً یکی از بزرگترین آرزوهاشون برگشت به دنیا و بهره بیشتر از ماه مبارک رمضان است. و شاید این ماه رمضان آخرین ماه رمضان ما باشد و ما هم سال بعد... @modafeane_haaram2
سر سفره افطار از دعا برای ظهور غافل نشین و مارو از دعای خیرتون بی بهره نذاری @modafeane_haaram2
فرازی از وصیتنامه شهید علی اصغرنوازنی: نعمت‌های الهی که شامل حال شما شده است،که در راس آن‌ها مسئله رهبری و دوم مسئله انقلاب اسلامی است که در جامعه و سرزمین ایران به وقوع پیوست و سوم مسئله جنگ که نعمتی بزرگ است و زمانی می‌توانید بهتر به نعمت‌ها پی ببرید که به جبهه‌ها بیایید و مستقیماً روی این سفره پر نعمتی که از جنوبی‌ترین شهر جنوب تا غرب و کردستان گسترانیده شده است @modafeane_haaram2
- ما خیر ندیدیم از این خانه تکانی ای کاش کسی بود که دل را بتکاند😔 -اللهم‌عجل‌لولیک‌الفرج- ⛅️          🕊 @modafeane_haaram2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه توصیه ای که رهبری کردند اینکه دعای هفتم صحیفه سجادیه را بخوانیم کاری نداره شاید ۴دقیقه ازوقتت را بگیره ولی به حرف آقاگوش دادی😊🌸 @modafeane_haaram2
می گفت: هرکسی روزی³مرتبه خطاب به امام زمان (عج) بگه: 💚{بابی انتَ وامی یااباصالح المهدی}💚 حضرت یجورخاصی براش دعا میکنن🌸 @modafeane_haaram2
سلام امید قلب خسته ام ✋❤️ صبح بخیر آقا جان 🕊💐 مولای غریبم ، مهدی جان ... آنقدر نداشتنت درد دارد، که جای همه شادمانی‌های عالم را در قلبمان تنگ می‌کند! نمیدانم تا کی به استمرار شکستن دلت، عادت خواهیم کرد! نمی‌دانم تا کی بدون تو، هنوز نفس‌هایمان بالا می‌آیند! نمی‌دانم چقدر طول می‌کشد تا ما بفهمیم بدون تو، زندگی‌مان فقط یک بازی کودکانه است ... امان ز درد جُدایی خدا کند که بیایی 🤲 @modafeane_haaram2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مگر تو کیستی که از تو انتقام بستانم. الهی العفو حاج محمود کریمی
✅ 🔰 عیدی ۵ گیگابایتی دولت به مردم وزیر ارتباطات: 🔸به‌مناسبت عید نوروز و ماه مبارک رمضان، یک بسته اینترنت رایگان برای مردم در نظر گرفتیم که حجم آن ۵ گیگ معادل ۱۲ گیگ ترافیک داخل است. 🔸مراجعه به درگاه ملی خدمات دولت هوشمند My.gov.ir می‌توانند این بسته را دریافت کنند. @modafeane_haaram2
مقایسه شهید بادپا و شهید یوسف الهی در کلام شهید سلیمانی حاج‌قاسم سلیمانی در یک تعبیر زیبا از شهید بادپا او را با شهید یوسف‌الهی مقایسه کرده و می‌گوید: «محاسن سپیدکرده‌ها که از نسل مجاهدان و در عطش دوستان شهید و در خوف پایان زندگی به سر می‌برند، امیدواریم خداوند بر این خوف بیفزاید، زیرا اگر خائف از عمرمان شویم، همه چیز درست می‌شود. مشکل جایی است که غافل از عمر می‌شویم، اگر خائف شدیم، غافل نمی‌شویم. حسین بادپا که با اصرار خودش را به قافله رساند، چه بسا از قافله جلو زد و نه تنها توانست کلام غیبی شهید یوسف‌الهی را در پیشگاه خداوند به اراده دیگری از خداوند تبدیل کند، چه بسا از شهید یوسف‌الهی پیشی گرفت.» @modafeane_haaram2
خاطره شهید صدرزاده از مجروحیتش در کنار شهید بادپا : هنگامی که برای رفتن به عملیات آماده می شدیم، گفت حسم نسبت به این عملیات با بقیه عملیات ها فرق می کند، گفت دلم روشن است. شب اول ماه رجب بود که وارد منطقه شدیم، به حاجی گفتم منطقه سخت است، می خواهیم از کوه بالا برویم، شما با گردان های دیگر برو، گفت می خواهم با شما باشم. این از نشانه های مومن است که خودش را در زحمت می اندازد تا دیگران راحت باشند، گفت تا آنجایی می آیم که زحمت و خطرش بیشتر است. اواسط شب از من خواست گردان را نگه دارم و شروع به خواندن نماز شب کرد، در مسیر سنگلاخی کوهستانی به زیبایی نماز شبش را خواند. در بهترین لحظات اول ماه رجب بعد از خواندن نماز شب، زمانی که در حال حرکت بودیم مدام تذکر می داد که وقتی به منطقه رسیدیم مراقب باشید مالی از مردم ضایع نشود، خانه ای خراب نشود، عشایری در مسیر هستند، نکند گاو و گوسفندی از آن ها تلف شوند، بچه‌ای نترسد، گفتم چشم حاجی. خیلی مراقب این حرف ها بود. @modafeane_haaram2
#اختصاصی او با سپاهی از شهیدان خواهد آمد ... 💠پوستر اختصاصی شهدای مدافع حرم روز ۲۵ اسفند ماه شادی ارواح طیبه شهدا صلوات 🌹اینجامعراج‌شهداست 👇 کانال‌ اگرمدافعان‌ حرم نبودن @modafeane_haaram2           ═✧❁🌷یازینب🌷❁✧═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
یه توصیه ای که رهبری کردند اینکه دعای هفتم صحیفه سجادیه را بخوانیم کاری نداره شاید ۴دقیقه ازوقتت را بگیره ولی به حرف آقاگوش دادی😊🌸 @modafeane_haaram2
می گفت: هرکسی روزی³مرتبه خطاب به امام زمان (عج) بگه: 💚{بابی انتَ وامی یااباصالح المهدی}💚 حضرت یجورخاصی براش دعا میکنن🌸 @modafeane_haaram2
ای که روشن شود از نور تو هر صبح جهان روشنای دل من.... حضرت خورشید سلام...  @modafeane_haaram2
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 سرباز داعشی: اونهایی که به دست من کشته شدن و من سر آنها را بریدم ۹۰۰ نفر بود‼️😳 نزدیک به ۵۰ دختر ۱۵ یا ۱۶ ساله و ۲۰۰ زن بزرگ تجاوز کردم‼️😳😭 ⭕️ هر گاه ازت پرسیدن مدافعان حرم برای چی در سوریه و عراق جنگیدند ، بگو برای اینکه این اتفاقات برای تو و ناموست نیفته ┄┅═✧☫ایرانِ‌بیدار☫✧═┅┄ @modafeane_haaram2
داستان زندگی و شهادت شهید مدافع حرم شهید حاج حسین بادپا شهیدی که او گفته بودند تو شهید نمی شوی و انگار لیاقت شهادت نداشت : حسین بادپا به تاریخ ۱۵ اردیبهشت سال ۱۳۴۸ و در خانواده ای مذهبی اهل شهر رفسنجان از توابع استان کرمان به دنیا آمد، تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در شهر محل تولدش سپری کرد اما تقارن سنین نوجوانی او با دوران دفاع مقدس باعث شده بود تمام فکر و خیال حسین مشغول اعزام به جبهه باشد. اشتیاق حاج حسین به حضور در جبهه ها بالاخره نتیجه داد و او به محض ورود به ۱۵ سالگی عازم جبهه های نبرد با نیروهای بعثی شد، حسین بادپا از آن به بعد مدت ۴ سال تمام را در جبهه ها گذراند و در این مدت به عنوان مسئول محور شناسایی و در مقاطعی هم در مقام فرمانده گروهان یا معاون گردان انجام وظیفه کرد.
روایت  چرایی  کسب فیض  شهادت توسط حاج حسین بادپا : یادم می آید زمان شهادت علیرضا توسلی (ابوحامد) حاج حسین زانو به زانوی ابوحامد نشسته بود و خمپاره دقیق کنار ابوحامد به زمین خورد، به طور معمول ترکش خمپاره باید با حاج حسین همان کاری می کرد که با ابوحامد کرد.آن خمپاره دست و سر ابوحامد را قطع کرد و نفرات پشت سر او هم شهید شدند اما عجیب بود که برای حاج حسین هیچ اتفاقی نیفتاد و فقط لباس هایش خاکی شد.در یکی از عملیات ها تیر به زیر قلب حاج حسین اصابت کرد، آن روز خون بدن حاج حسین را گرفته بود؛ بچه ها تصور کرده اند حاج حسین در حال شهادت است و شهادتین او را می گفتند، ناگهان حاج حسین چشمانش را باز کرد و گفت من هنوز زنده ام. همه این اتفاقات موجب شده بود اعتقاد خاصی به حاج حسین بادپا پیدا کنم. @modafeane_haaram2
شهید مدافع حرم، حاج حسین بادپا حسین باد پا از افراد بسیار زحمتکش و مخلص لشکر ۴۱ ثارالله بود که بارها مجروح شد و در نهایت با از دست دادن یکی از چشمانش به عنوان جانباز ۷۰ درصد دفاع مقدس شناخته شد ولی با این وجود پس از جنگ هم از پا ننشست و در ماموریت‌های جنوب‌شرق لشکر ۴۱ ثارالله در مبارزه با عناصر ضد انقلاب و اشرار در سال ۷۰ پیشتاز نبرد بود. شهید بادپا خدمات زیادی را در عملیات های لشکر ۴۱ ثارالله در سال های ۷۱ تا ۷۳ درگردان زرهی تقدیم انقلاب کرد و حتی پس از بازنشستگی در سال ۱۳۸۳ هم، با راه اندازی دفتر خدمات درمانی روستایی منشا خدمت به روستاییان و مردم محروم بود و هیچ گاه ارتباط خود با بسیج و سپاه را قطع و حتی کمرنگ نکرد با آغاز درگیری های بین نیروهای مقاومت و تکفیری ها در سوریه حاج حسین هم به عنوان نیروی مستشاری و به صورت داوطلبانه عازم شامات شد اما به خاطر روحیه ای که داشت هیچگاه از درگیری ها فاصله نگرفت و در این مسیر بارها هم با مجروحیت به ایران بازگشت اما هر بار بدون این که منتظر بهبودی کامل بماند به سوریه برگشت تا کار ناتمامش را تمام کند.
اما چه شد که اینگونه شد :  یکی از مسائلی که در عملیات والفجر هشت دارای اهمیت بود، جزر و مد آب دریا بود که روی رود اروند نیز تاثیر داشت. بچه‌ها برای اینکه میزان جزر و مد را در ساعات و روزهای مختلف دقیقا اندازه گیری کنند یک میله را نشانه گذاری کرده و کنار ساحل، داخل آب فرو کرده بودند. این میله یک نگهبان داشت که وظیفه‌اش ثبت اندازه جزر و مد برحسب درجات نشانه گذاری شده بود.   اهمیت این مساله در این بود که باید زمان عبور غواصان از اروند طوری تنظیم شود که با زمان جزر آب تلاقی نکند. چون در آن صورت آب همه غواصان را به دریا می‌برد. از طرفی در زمان مد چون آب برخلاف جهت رودخانه از سمت دریا حرکت می‌کرد، موجب می‌شد تا دو نیروی رودخانه و مد دریا مقابل هم قرار بگیرند و آب حالت راکد پیدا کند و این زمان برای عبور از اروند بسیار مناسب بود.   اما اینکه این اتفاق هر شب در چه ساعتی رخ می‌دهد و چه مدت طول می‌کشد مطلبی بود که می‌بایست محاسبه شود و قابل پیش بینی باشد. بچه‌های اطلاعات برای حل این مساله راهی پیدا کردند. میله‌ای را نشانه گذاری کرده و کنار ساحل داخل آب فرو بردند. این میله سه نگهبان داشت که اندازه‌های مختلف را در لحظه‌های متفاوت ثبت می‌کردند.
حسین بادپا یکی از این نگهبان‌ها بود. خود حسین بادپا اینطور تعریف می‌کرد که: « دفترچه‌ای به ما داده بودند که هر پانزده دقیقه درجه روی میله را می‌خواندیم و با تاریخ و ساعت در آن ثبت می‌کردیم . مدت دو ماه کار ما سه نفر فقط همین بود .»   آن شب خیلی خسته بودم، خوابم می‌آمد. در آن نیمه‌های شب نوبت پست من بود. نگهبان قبل، بالای سرم آمد و بیدارم کرد. گفت: حسین بلند شو نوبت نگهبانی توست. همانطور خواب آلود گفتم: فهمیدم تو برو بخواب من الان بلند می‌شوم.   نگهبان سر جای خودش رفت و خوابید، به این امید که من بیدار شده‌ام و الان به سر پستم خواهم رفت اما با خوابیدن او من هم خوابم برد. چند لحظه بعد یک دفعه از جا پریدم. به ساعتم نگاه کردم. بیست و پنج دقیقه گذشته بود. با عجله بلند شدم. نگاهی به بچه‌ها انداختم. همه خواب بودند. حسین یوسف الهی و محمدرضا کاظمی هم که اهواز بودند. با خودم فکر کردم خب الحمدلله مثل اینکه کسی متوجه نشده است. از سنگر بچه‌ها تا میله، فاصله چندانی نبود.  سریع به سر پستم رفتم. دفترچه را برداشتم و با توجه به تجربیات قبل و با یادداشتهای درون دفترچه بیست و پنج دقیقه‌ای را که خواب مانده بودم از خودم نوشتم
روز بعد داخل محوطه قرار گاه بودم که دیدم محمدرضا کاظمی با ماشین وارد شد و سریع و بدون توقف یک راست آمد طرف من. از ماشین پیاده شده و مرا صدا کرد .    گفت: حسین بیا اینجا.جلو رفتم. بی مقدمه گفت: حسین تو شهید نمی‌شوی. رنگم پرید. فهمیدم که قضیه از چه قرار است ولی اینکه او از کجا فهمیده بود مهم بود.گفتم: چرا؟ حرف دیگری نبود بزنی؟ گفت: همین که دارم به تو می‌گویم. گفتم: خب دلیلش را بگو. گفت: خودت می‌دانی.   گفتم: من نمی‌دانم تو بگو. گفت: تو دیشب نگهبان میله بودی؟ درست است؟گفتم : خب بله. گفت : بیست و پنج دقیقه خواب ماندی و از خودت دفترچه را نوشتی. آدمی که می‌خواهد شهید شود باید شهامت و مردانگی‌اش بیش از این‌ها باشد. حقش بود جای آن بیست و پنج دقیقه را خالی می‌گذاشتی و می‌نوشتی که خواب بودم.   گفتم: کی گفته؟ اصلا چنین خبری نیست.گفت : دیگر صحبت نکن. حالا دروغ هم می گویی. پس یقین داشته باش که دیگر اصلا شهید نمی‌شوی. با ناراحتی سوار ماشین شد و به سراغ کار خودش رفت. با این کارش حسابی مرا برد توی فکر. آخر چطور فهمیده بود. آن شب که همه خواب بودند و تازه اگر هم کسی متوجه من شده بود که نمی‌توانست به محمدرضا کاظمی چیزی بگوید. چون او اهواز بود و به محض ورود با کسی حرف نزد و یک راست آمد سراغ من.   و از همه اینها مهمتر چطور این قدر دقیق می‌دانست که من بیست و پنج دقیقه خواب بوده‌ام .تا چند روز ذهنم درگیر این مساله بود. هر چه فکر می‌کردم که او از کجا ممکن است قضیه را فهمیده باشد راه به جایی نمی‌بردم .بالاخره یک روز محمدرضا کاظمی را صدا زدم و گفتم: چند دقیقه بیا کارت دارم .گفت: چیه؟
  گفتم: راجع به مطلب آن روز می‌خواستم صحبت کنم. گفت : چی می‌خواهی بگویی.گفتم: حقیقتش را بخواهی، تو آن روز درست می‌گفتی، من خواب مانده بودم ولی باور کن عمدی نبود.نگهبان بیدارم کرد ولی چون خیلی خسته بودم خودم هم نفهمیدم که چطور شد خوابم برد . گفت : تو که آن روز گفتی خواب نمانده بودی، می خواستی مرا به شک بیندازی؟   گفتم: آن روز می‌خواستم کتمان کنم ولی وقتی دیدم تو آن قدر محکم و با اطمینان حرف می‌زنی فهمیدم که باید حتما خبری باشد.گفت: خب حالا چه می‌خواهی بگویی .گفتم : هیچی، من فقط می‌خواهم بدانم تو از کجا فهمیده‌ای.گفت: دیگر کاری به این کارها نداشته باش. فقط بدان که شهید نمی‌شوی.   گفتم : تو را به خدا به من بگو. باور کن چند روزی است که این مطلب ذهنم را به خود مشغول کرده است .گفت : چرا قسم می‌دهی نمی‌شود بگویم. گفتم: حالا که قسم داده‌ام تو را به خدا بگو .مکثی کرد و با تردید گفت: خیلی خوب حالا که این قدر اصرار می‌کنی می‌گویم ولی باید قول بدهی که زود نروی و به همه بگویی. لااقل تا موقعی که ما زنده‌ایم.گفتم: هر چه تو بگویی.