eitaa logo
مـُـدافِعان‌‌ِحـَC᭄‌ــرَم🇮🇷🇵🇸
20.8هزار دنبال‌کننده
16.9هزار عکس
11.6هزار ویدیو
229 فایل
﷽ بہ‌عشق امام‌حسین‌؏♥️ اینجاقراره‌ڪہ‌فقط‌ازشھدادرس‌زندگۍبگیریم♥! مطمئن باشید شھدا دعوتتون ڪردند🕊 پس #لفت‌ندید.😊 #باحضورافتخارےخانواده‌معظم‌شهدا🌷 @Sarbazvalayat6 خادم کانال👆👆
مشاهده در ایتا
دانلود
حسن عطاییAUD-20211115-WA0025.mp3
زمان: حجم: 5.86M
🏴 (س) ⏯ اینجا بهشت روی زمینه ◾🎙 🔊 👌فوق العاده💯 🕌با ما هیئت را در خانه هایتان به پا کنید
3.71M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌧🌿یه شاهکار بشنوید جان و دلتون صفا پیدا کنه...👌 ◾🎙 👌فوق العاده💯 🕌با ما هیئت را در خانه هایتان به پا کنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اَلسّلامُ عَلیْك‌یافاطِمہ‌معصومہ مائیم گداےحضرت معصومہ محتاج عطاےحضرت معصومہ همراه رضا ز دیده‌خوݧ مےریزیم در روز عزاےحضرت معصومہ🥀 وفات‌حضــرت فاطمـه معصـومه سلام الله علیها تسلیت‌ باد 🏴🖤
2.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ریزش کوه گنو از نمای نزدیک 🔻 چوپانی که برای چرای دام ها به اطراف کوه گنو رفته بود، حین زلزله از ریزش کوه گنو بندرعباس فیلم گرفته است.
یک شب، نزدیک اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار! معمولا عصرها برسر مزارش می‌رفتم ولی آن روز صبح، نماز خوانده راهی گلزار شدم! همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم، دختری آمد و با گریه مرا بغل کرد، کمی آرام که شد گفت: عکس شهیدتون رو توی خیابان دیدم به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید! با شما یک قراره می‌گذارم اگر فردا صبح آمدم سر مزارت و همسرت را دیدم، می‌فهمم که من اشتباه کرده‌ام! و‌ اگر به حق باشی از خودت به من یک نشونه‌ای میدهی! من هم خوابی را که دیده بودم تعریف کردم گفتم: من معمولا غروب‌‌ها اینجا می‌آیم ولی امروز خود حمید خواست که اول صبح بیایم:)
|بِسمِ‌رَبِ‌الحُسِین؏🖤|
بہ‌رسم‌ادب: السلام‌علی‌الحســین و‌علی‌علي‌بن‌الحســین و‌علی‌اولاد‌الحســین‌ وعلی‌اصحاب‌الحسـین"؏"‌‌‌…💔
من‌و‌شش‌گو‌شھ‌‌تان‌صبح‌قرارۍ‌داریم دلبری‌ڪردن‌از‌او‌ناز‌ڪشیدن‌با‌من.. نمڪ‌سفرھ‌‌قلب‌است‌سلام‌سر‌صُبـح السݪام‌اۍ‌تن‌صد‌پارهٔ‌بۍ‌غسل‌و‌ڪفن..✋🏻💔 🕌
در کار بشر صد گره افتاد خدایا دستی که گشاید گره از کار نیامد ◦◉✿ اَݪٰلّہُـمَّ؏َجِّل‌ݪِوَلیِّڪَ‌الفَرَجـ‌ ✿•◦
🔰🌿 🍀 🍃 یه بار روح الله با خواهرش صحبت می کرد. خواهرش گفت: "روح‌الله جان، چرا شما باید برید کشور غریب و بجنگید؟" روح الله نگاه عمیقشو به او دوخت و گفت: "خواهر! اگر ما نریم، اون حرومی ها میان تو کشورمون و باید تو کوچه پس کوچه های شهر باهاشون بجنگیم. غیرت ما اجازه نمیده پای حرومی ها به کشورمون باز بشه!"