مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
°•🌱
حسین جان
ما اگر نبودیم یارۍات ڪنیم
اما یڪ صحنہ ڪوچڪ مثل ڪربلا
و روز عاشورا را اجرا ڪردیم
آقاجان از ما راضۍ بشو ...
#شھید_حاج_حسین_همدانۍ
#انصار_الحسین
#دفاع_مقدس
#شهداییمـ🌱
وَقَلبڪفےقَلبےیاشهید... :)
قشنگہهانہ؟
قلبیہشهیدتوقلبتباشہ...
باهاشیکےشے
باهاشرفیقشے
اونقدررفیقواونقدرعاشق
واونقدرشبیہ...
کہتھشمثلخودششھیدشۍ(؛🤍
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
☘️خواهرانم،
در تربیت فرزندانتان بڪوشید
و #حجاب را رعایت کنید.
زهرا گونه زندگے نمایید و
شوهرانتان را بہ راه خدا وادارید.☘️
«بخشۍ از وصیت نامہ ۍ
#شھید_مصطفۍردانۍپور»
🌺هدیہ بہ روح مطهر شھدا صلوات
«الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهُمْ»
#روزوعاقبتموݩشھدایۍ
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
از دیروز حتما این ویدئو رو دیدید.. اماچند تا نکته خیلی مهم..
🔺بوجود آمدن این صحنه چند تا علت داره..
اولیش انفعال و عدم برخوردهای محکم و به موقع تو اتفاقات مشابه قبلی بوده..
دوم بی تفاوتی عموم جامعه به مسئله واجب امر به معروف و نهی از منکر هست و اینکه بجای اینکه اونی که منکری رو مرتکب شده بازخواست بشه اونی که ناهی از اون منکر هست تنبیه میشه..
سوم بستن دست نیروی انتظامی توسط قوه قضائیه و قانون است که اجازه نمیده موقع دستگیری این اراذل دست و پا و گردنشون رو بشکنن تا عبرت برای بقیه بشه که از این غلطا نکنن..
حالا میگن این آدم نمیدونم پرسنل کدوم خراب شده ای هست.. این آشغال هر کی که باشه اراذل و اوباشه.. اونی که روی یک زن محجبه و محجوب دست بلند میکنه قطعا اراذل و اوباشه..
🔺یه صحبتی هم با امثال علی ضیا و بقیه صورتی هایی که در ماجرای ریختن ماست رو سر دختران بی حجاب داشتن کف و خون بالا می آوردن و الان سکوت مرگ گرفتن.. خواستم بهتون بگم آفتاب پرست هم جلوی شماها کم میاره از دورویی و هزار رنگی..
🔺حرف آخر هم اینکه ما تو تمام روضه ها خودمون رو میکشیم و میگیم کاش اون روز تو کوچه های بنی هاشم بودیم و نمیذاشتیم مادرمون رو بزنن..
حالا از بی غیرتی و بی عرضگی شماها جلوی چشممون یه مادر رو جلوی بچش زدن..
هر کی که مسئولش هستی برو بمیر..
با من اگه بود این لاشخور گردن کلفت رو همونجا تو همون پارک میگفتم بزنن سر چوب تا همه بدونن این مملکت جای این غلطا نیست..
#حجاب
#برخورد_قاطع
﴿#زیآرتعٰاشۅرٰا 📿﴾
السلامعلیڪیااباٰعبدِالله🖤
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
ZiyaratAshoura.mp3
12.99M
#ماھِ_عشاق✨🌱
قرائت زیارت عاشورآ
• بھ نیّت...
#شھدا
#حاجمیثممطیعۍ
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
🥀°•
امروز ۱۰ مرداد مصادف با سالروز:
مدافعان حرم؛
🌹شهادت شهید #محمد_مرادی
🌹شهادت شهید #محمود_نریمانی
🌹شهادت شهید #محمدحسن_قاسمی
🌟شادی ارواح مطهر شـهدا صلوات
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرجَهُمْ
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
مداحی آنلاین - قطعه اللّهم انا نشکو الیک - بنی فاطمه.mp3
4.33M
🔳 #استودیویی #جدید #امام_زمان(عج)
🌴به کی شکایت بکنم؟
🌴به کی بگم دردامو؟
🎙 #سید_مجید_بنی_فاطمه
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀°•
#سالروزشهادت
#شهیـدمدافعحـرمـ
#شهـیدمحـمودنریمـانی(حبیب)
تاریخ تولد: 1366/10/12
محل تولد: کرج
تاریخ شهادت: 1395/05/10
محل شهادت: حماه_سوریه
وضعیت تأهل: متأهل_داراےیکفرزند
محل مزارشهید: گلزارشهدایکرج
#فـرازےازوصیتنـامهشهیـد👇🏻
✍🏻...عمریست که با شنیدن از شهادت و خاطرات شهدا، آرزوی شهادت در دلم افتاده، هر چند که میدانم بنده خوبی نیستم و گناهانم زیاد است اما به خدا بسیار امید دارم و چشم به کرم او دارم و با همین امید از خدا طلب شهادت میکنم..
پشتیبان ولایت فقیه و انقلاب باشید که انشاءالله اسلام پیروز است
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀°•
#سالروزشهات
مستند #شهیدقاسمۍ
پروانہهاےشهردمشق
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
°•🌱
خوش اخلاقی در خانه
#استادعالے
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_سی_وسوم تفت گرمای تابستون صورتم رو می سوزاند... با این افکار پر
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_سی_وچهارم
نفسهام به شماره افتاده بود به سختی روی پاهام ایستاده بودم...
رعشه ایی عصبی تمام بدنم رو گرفته بود البته حق داشتم هر فرد دیگه ایی هم جای من بود همینطور میشد...
یعنی دنیا اینقدر کوچیکه که آقا پسر روبه روی من دقیقا کسی باشه که با تیشرت مشکی و شلوار پلنگی و موهای بورش خونه ی خانم مائده دیدم!!
آخ خدایا چرا من ...
چرا من...
با همان حال خرابم بعد از سلام و احوالپرسی مختصر با فاطمه خانم به سرعت رفتم داخل آشپز خونه...
حالم شبیه آدمی بود که نه راه پس داشت نه پیش! کاش به مامانم می گفتم اصلا راهشون نمی داد داخل ! نه نمی شد شاید خانوادش خبر ندارن که با چه افرادی در ارتباط!
دستهام را روی سرم گذاشته بودم و مستاصل نشسته بودم انبوهی از فکرهای وحشتناک از ذهنم عبور میکرد...
خانواده ها حسابی با هم گرم گرفته بودن و مشغول صحبت...
یکدفعه صدای مامانم من را به خودم آورد! دخترم پاشو بریم پیش مهمونها، فاطمه خانم گفت: اگر اجازه بدین دختر و پسر باهم صحبت کنند تا ببینم خدا چی میخواد...
گفتم مامان من جوابم نه! نمی خواهم صحبت کنم.
با دست زد به صورتش گفت: مامان شما که هنوز باهاش صحبت نکردی؟ چرا نه!
گفتم مامان من نمیام صحبت کنم اصلا از قیافش خوشم نیومد...
لبش رو گزید و گفت: مامان اذیت نکن! باشه اصلا میگیم نه! بیا برو دو دقیقه بشین با حسام صحبت کن آبرومون نره دخترم، بلند شو مامان بلند شو...
ناچار بلند شدم حالم بده بود! خیلی بد ولی چیزی نمی تونستم بگم! همراه مامانم رفتیم پیش مهمونا نشستم
لحظات به کندی می گذشت...
به شدت تپش قلب گرفته بودم...
چند دقیقه ایی که گذشت فاطمه خانم نگاهی به من کرد دوباره به بابام و مامانم گفت: اگر اجازه بدید این دو تا جووون برن با هم صحبتی بکنن ...
بابام نگاهی بهم کرد و گفت: آره بابا برید اتاق کناری حرفهاتون رو بزنید تا ببینیم چی خیره...
آب دهنم را به سختی فرو دادم چادر را طوری که روسری یاسیم دیده نشه محکم گرفتم و رفتم داخل اتاق ...
همینطور ایستاد بود سرش پایین، نگاهش خیره به گلهای قالی...
سلام کرد...
آروم نشستم روی صندلی، صدام می لرزید نه از خجالت که از ترس! با همون حالت گفتم: بفر...بفرمایید بشینید...
نشست هنوز سرش پایین بود، کت و شلوار مشکی با پیراهن آبی آسمونی پوشیده بود و چقدر هم بهش میومد ولی حیف...
لحظاتی به سکوت گذشت سرش را آورد بالا بدون اینکه نگاه به چهره ام کنه گفت: بفرمایید شما شروع کنید...
من که جوابم نه بود، همون اول برای اینکه مطمئن بشم خیلی جدی ولی با لرزش صدا گفتم: شما دیروز رفته بودید خونه ی یکی ازدوستانتون برای عیادت!
از شدت تعجب سرش را بالا آورد و یک لحظه نگاهش به نگاهم گره خورد سریع جهت چشم هاش را عوض کردو گفت: شما از کجا می دونید؟
بریده بریده گفتم: برای ... برای مصاحبه از خانم مائده اونجا بودم.
انگار خیالش راحت شده باشه لبخندی روی لبش نشست و گفت: عجب دنیای کوچیکی! بعد ادامه داد چقدر خوبه با خانم مائده آشنا هستید...
تمام نفسم را توی سینه ام جمع کردم وگفتم:ظاهراً شما بهتر از من می شناسینشون؟!
گفت: بله من از مجاهدتهاشون توی سوریه ایشون را می شناسنم البته به جز من خیلی از برادرها ایشون را می شناسند...
توی اون لحظات دلم می خواست زمین دهن باز میکرد یا من را می بلعید یا این پسره ذی شعور را که اینجوری داشت تعریف خانم مائده را میکرد...
#سیده_زهرا_بهادر
.
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح #قسمت_سی_وچهارم نفسهام به شماره افتاده بود به سختی روی پاهام ایستاده
🖋اعترافات یک زن از جهاد نکاح
#قسمت_سی_وپنجم
با تردید و ترس پرسیدم: شما چکار می کنید یعنی شغلتون چیه؟
یه دستمال از جعبه ی دستمال کاغذی برداشت و عرق پیشونیش را پاک کرد و گفت: بخوام مختصر بگم من با همسر خانوم مائده و داداششون همکارم...
گفتم: همکار! خوب همکار در چه کاری؟
سرش را آورد بالا مستقیم توی چشمام نگاه کرد...
نفسم بالا نمی اومد ایندفعه من جهت چشمهام را عوض کردم...
از نوع نگاهش دلم می خواست بشینم زار زار گریه کنم خدایا من چقدر بدبختم خواستگارمن کیه! خواستگار فرزانه کیه!
خدایا می دونم که هیچ کارت بی حکمت نیست ولی من ظرفیت چنین چیزهایی ندارم...
دستی به محاسنش کشید و گفت: من راجع به شغلم باید مفصل باهاتون صحبت کنم چون شرایط خاص کاری دارم و می دونم هر دختری حاضر نیست این جور سختی ها را تحمل کنه...
بعد با یک حالت خاصی که صداش هم می لرزید ادامه داد با توجه به صحبتهای مامانم از روحیات شما احساس می کنم لطف خدا شامل حالم میشه اگر شما توی زندگی همراهم باشید...
ترجیح دادم دیگه حرف نزنیم ...
فشارم افتاده بود، دستهام مثل یک تیکه یخ منجمد چسبیده بودن به چادرم ...
خیلی خودم را کنترل کردم ولی چند قطره اشک که دیگه سد احساسات من نمی تونست جلوشون را بگیره از گوشه ی چشمم سرازیر شد روی گونه هام...
سکوت کردم...
سکوتم که طولانی شد و گفت: شما چیزی نمی خواید بگید؟
باتوجه به حرف مامان مستقیم نگفتم نه ! هر چند که دلم می خواست صراحتا با به چالش کشیدن عقایدش نابودش کنم که بره و دیگه هیچ وقت این اطراف پیداش نشه...
ولی به خاطر مامانم چاره ایی نبود گفتم: من باید بیشتر فکر کنم و بعد از روی صندلی بلند شدم...
با کمی تعجب پرسید: نمی خواید ملاک هاتون را بگید یا شرایط من را بدونید؟!
نفس عمیقی کشیدم و گفتم: اگر به نتیجه رسیدم جلسه ی دیگه ایی راجع به بقیه ی موارد هم صحبت می کنیم ...
توی دلم گفتم: البته دیگه تو خواب اگر من رو ببینی...
ناچار بلند شد و گفت: باشه چشم پس منتظرم...
لبخند مصنوعی زدم و رفتیم پیش خانواده ها...
تا نشستیم فاطمه خانم گفت: چقدر زود حرف هاتون تموم شد خوب حالا دخترم نظرت چیه؟
خیلی سخته همه ی نگاهها به سمتت باشه و منتظر باشند ببینن چی می خوای بگی ...
سعی کردم لرزش دستم را با محکم گرفتن چادرم مهار کنم با همون لبخند مصنوعی و صدای لرزان گفتم: توکل بر خدا بعد هم سرم را انداختم پایین ...
مامانم به دادم رسید و گفت: فاطمه خانم هر چی خیره...
بعد هم خیلی حرفه ایی بحث را برد زمان خواستگاری خودشون و آداب و رسوم های آن زمان...
تمام این مدت من هم در سکوت محض نشسته بودم و شنونده ی از هر دری سخنی در جلسه ی خواستگاری بودم، مثل بقیه با ظاهری آرام ولی دلی آشوب...
او هم ساکت نشسته بود با همان جذبه ی خاصش! انگشت های دستش مدام بهم گره می خورد و باز می شد انگار درونش متلاطم بود نمی دونم شاید احساس کرد بود که جوابم منفیه...
#سیده_زهرا_بهادر
.
مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
🥀°• امروز ۱۰ مرداد مصادف با سالروز: مدافعان حرم؛ 🌹شهادت شهید #محمد_مرادی 🌹شهادت شهید #محمود_نریم
🥀°•
#سالروزشهادت
یاد می کنیم از پزشک شهید #مدافع حرم
#محمدحسنقاسمۍ
شهیدی که عیلرغم وجود همه امکانات مادی
ولی عشقش به ولایت وائمه علیه السلام او را راهی دیار عاشقان درسوریه نمود
وباوجود استعداد فراوان و امکان هرگونه بهره برداری از همه چیز ولی در نهایت خضوع وفروتنی درکنار رزمندگان ماند وبه فیض شهادت نائل آمد
یاد همه شهدا راگرامی میداریم با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد
#الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفرَجَهُم
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀°•
#سالروزشهادت
#شهیدمدافعحرممحمدمرادے
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
37.88M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🥀°•
نماهنگپناهعالم
بانواےحاجحسنبزرگۍ
#ارسالےشما
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
هدایت شده از مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
#زیارت_نامه_شهدا
اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَولِیاءَ اللهِ وَ اَحِبّائَهُ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یَا اَصفِیَآءَ اللهِ وَ اَوِدّآئَهُ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصَارَ دینِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ رَسُولِ اللهِ ، اَلسَلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَمیرِالمُومِنینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ فاطِمَةَ سَیِّدَةِ نِسآءِ العالَمینَ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی مُحَمَّدٍ الحَسَنِ بنِ عَلِیٍّ الوَلِیِّ النّاصِحِ ، اَلسَّلامُ عَلَیکُم یا اَنصارَ اَبی عَبدِ اللهِ ، بِاَبی اَنتُم وَ اُمّی طِبتُم ، وَ طابَتِ الاَرضُ الَّتی فیها دُفِنتُم ، وَفُزتُم فَوزًا عَظیمًا ، فَیا لَیتَنی کُنتُ مَعَکُم فَاَفُوزَمَعَکُم .
#یادشان_با_صلوات
✨ الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍ وَعَجِّلْفَرَجَهُمْ
.
هدایت شده از مـُـدافِعانِحـَC᭄ــرَم🇮🇷🇵🇸
هر روز به رسم ادب ماه محرم
🏴 اَلسَّلامُ عَلَیْڪَ یا اَبا عَبْدِ اللَّهِ وَ
🏴عَلَى الْاَرْواحِ الَّتى حَلَّتْ بِفِنائڪَ
🏴 عَلَیْڪَ مِنّى سَلامُ اللَّهِ اَبَداً ما
🏴 بَقیتُ وَ بَقِىَ اللَّیْلُ وَالنَّهارُ وَ لا
🏴جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّى لِزِیارَتِڪُمْ
🏴اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🏴 وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🏴وَعلے اولاد الحسين
🏴 وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
.
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄
🥀°•
#السلام_علیک_یا_بقیة_الله
سلام منجی دلهای ما ...مهدی جان!
#دردهایی هست
کھ دارویش آمدن شماست ؛
جوابمان کردند #نمیآیی ؟!
[یاصاحبالعصرِوالزَّمان]
+برگردانتظارِاهالیِآسمان :)
#بحق_الزهرا_عجل_لولیک_الفرج
کانالمدافعانحرم🏴
♡j๑ïท🌱↷
https://eitaa.com/modafeaneharam8
═✧❁🌷یازینب🌷❁✧┄