داستان جالب
عنایت حضرت زهرا
میگه یه آقایی بود رفته بود کربلا پول نداشت برگرده
نه پول داشت بمونه نه پول داشت برگرده
میگه این مرده میره روبرو ضریح آقا وایمیسته میگه آقا جان اینه رسم مهمون نوازی شما خودت ما رو دعوت کردی حالا من چیکار کنم
میگه برگشتم برم پیش خودم گفتم فلانی نوکر با اربابش اینجوری حرف میزنه
میگه یدفعه برگشتم روبه ضریح گفتم
آقا جان ببخش خیلی فشار رومه خیلی توی تنگا هستم
میگه اومدم برم یه خانم چادری که عطر بهشت میداد گفت پول لازمی؟
گفتم بله
میگه پیش خودم نپرسیدم ایشون منو از کجا میشناسه
میگه دست برد زیر چادرش به کیسه پول درآورد
میگه من نگرفتم گفتم من به آقام رو زدم خودش کمکم میکنه
میگه یدفعه دیدم گفت
پول تو جیبی اربابتم من میدم!...🥀😭😭😭😭😭
اگه خوب بود بفرست به بقیه😭😭😭
#Hana
هرکی چالش با جایزه میخواد باید کار های زیر رو انجام بده😉
یکم پایین تر
پایین تر
پایین تر تر
پایین ترترتر
عضو بیارین تا به ۵۰
نه
به خاطر شما ۳۰ نفر برسیم👍
افرین به شما هایی که عضو میارین و هرکی که عضو آورد بهش بیاد پیوی بهش جایزه بدم😁
https://eitaa.com/Hananeh_385 پسر نیاد❌❌❌
یامولای العجل
↫ دخترخانوم خوشگل ↬
↰ اقا پسرخوشتیپ ↱
⇜ لطفا:ڪنار آینہ اتاقت بنویس:⇓
👈طورے آرایش ڪن لباس بپوش و تیپ بزن ڪہ،👇
♥ #امام_زمان_عج ♥ نگاهت ڪنہ ✔️
👈نہ مردم ❌
#Hana
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#العجلـ⁵⁹
لذّتِ وصل نداند،مگر آن سوختہ اے…
ڪه پس از دورے بسیار ، بہ یارے برسد!
💔
5.41M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#صاحبناالغریبــ⁵⁹
گر چہ چون یوسف بہ چاه غیبت ڪبرے اسیرم
هر ڪجا باشم بہ ڪلّ عالم خلقت امیرم
.•|💙☁️|•.
#امام_زمان🖇
‹💙🖇›
ایپادشھِخوبـاندادازغَـمتنھـایۍ
دلبۍتوبھجـٰانآمدوَقتاستکھِبـازآیۍ...𖧧ヅ
¦🖇💙¦⇢ #اللهمعجللولیڪالفرج
*💥برای رفع گرفتاری ها با دقت تسبیحات حضرت زهرا(س) را بگویید.*
*🌷شهید ابراهیم هادی*
#هادی_دلها
┅═✼🍃🌷🍃✼═┅
#سلام_بر_ابراهیم
🔻شخصی در محله ابراهیم #معتاد بود و برای این که پول #مواد خودش را به دست آورد خیلی خانواده اش را اذیت می کرد #ابراهیم برای ترک این آقا خیلی تلاش کرد. وقتی دید که ترک نمی کند، به آن شخص گفت من پول مواد #یکسال شما را می دهم به شرطی که دست از سر خانواده ات برداری و به همین خاطر خانواده او یک سال راحت بودند.
💶او #هر_هفته وقتی مزد کار سخت خودش در بازار را میگرفت، قسمتی از آن پول را به جوان معتاد می داد تا خانواده اش را اذیت نکند!
🌻ابراهیم هر چه کرد برای رضای خداوند انجام داد و خدا هم این گونه او را در بین مردم بلند مرتبه کرد.
این ماجرای ابراهیم بسیار عجیب بوده و در کمتر خاطرات شهیدی به چنین ماجرایی برخورد کرده ایم.
#هادی_دلها
🌹🍃🌹🍃
یکی دو سال بود که همسایه دفتر انتشارات شهید هادی بودیم.
دفتر در طبقه همکف ساختمان، و ما در طبقه اول بودیم.
شهید هادی را با خواندن کتاب سلام بر ابراهیم شناختم. نوروز سال ۹۷ و یک سال بعد از ازدواج، با همسرم به سفر راهیان روز رفتیم.
در منطقه فکه از خدا خواستم فرزندی به من عطا کند که انشالله شبیه ابراهیم هادی باشد.
خدا را شکر در همان سال پسرم به دنیا آمد.
✅ اما یکی از شبها همسرم در محل کار مانده بود، آن شب احساس کردم سر و صداهایی از راه پله می آید!
خیلی ترسیده بودم. در ورودی را از داخل قفل کردم و خواستم بخوابم، اما هنوز این رفت و آمدهای مشکوک ادامه داشت. میترسیدم اما بالاخره خوابم برد.
یکباره احساس کردم در می زنند! در را باز کردم. جوانی در راه پله ایستاده بود و سرش را به سمت پایین گرفته بود. نیم رخ صورتش را می دیدم. بدون اینکه من حرفی بزنم گفت: همشیره، نگران نباشی، ما مراقب شما هستیم.
باتعجب پرسیدم شما ابراهیمهادی هستی؟
گفت: نه ابراهیم رفته به کسی سر بزند و برمیگردد. من جعفر از رفقای آقای ابراهیم هستم. تا این را گفت از خواب پریدم.
صبح روز بعد همسرم برگشت. بلافاصله گفتم: برو پایین و از بچههای دفتر سوال کن در میان رفقای ابراهیم کسی به نام جعفر داریم؟!
همسرم رفت و با کتاب بی قرار برگشت.
تصویر روی جلد را نشانم داد. هنوز چیزی نگفته بود که گفتم خودش بود. همین آقا را دیشب در خواب دیدم که به من گفت نگران نباش، ما مراقب شما هستیم...
📙برگرفته از کتاب یاران ابراهیم، اثر جدید گروه شهید هادی
کتاب بی قرار👇
بی قرار، عنوان کتابی است که برای خاطرات سردار گمنام سپاه اسلام حاج جعفر جنگروی نگارش شده
🌺او در عملیات رمضان به شهادت رسید. پیکرش داخل هواپیما بود که متوجه شدند زنده است!
حاج جعفر تجربه نزدیک به مرگ داشت. او مشاهده میکند که یک خانم محجبه در کنار رزمندگان حضور داشت و....
بعد از این ماجرا دیدگاه حاجی نسبت به دفاع مقدس و شهادت تغییر کرد.
او که از مریدان و رفقای نزدیک شهید ابراهیم هادی بود تا ۲۷ بهمن ۶۴ در جبهه ها حضور داشت و در چنین روزی آسمانی شد.
💐روحمان با یادش شاد.