eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
دوشنبہ: ناهار :سـالار زیـنب؛سیـدالشـهدا(درود خدا بر ان ها باد) شـام :زیـنت عبادتــ کنندگـان ؛امام سـجاد(درود خـدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#حدیث🌹🌿 امام سجاد (علیه السلام) می فرماید: حق بزرگ‏تر خداوند این است که او را بپرستى و چیزى را با
|•°🦋🔗°•|---- - ڪـسی ڪہ نمیتواند گنــاهی از گنـاهان گذشتـه‌اش را جبران نماید، زیـاد صلوات بفـرستـد؛ زیـرا ڪه صلوات، گناهـان را نابـود میڪند عيون،ج۱،ص۲۹۴📚 امام رضا'علیه‌السلام'🎙 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
🌸🌱 به خدا گفت :خداوندا عزیزترین بندگانت چه کسانی هستند؟ خداوند فرمود :آنان که می توانند تلافی کنند... اما به خاطر من، می بخشند! شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
✨🌿 _ گـٰاهےدلتنگ‌میشوی . . . برای‌خلوت‌های‌تک‌نفره‌ات":) برای‌قدم‌زدن‌هایت،روی‌خـٰاك‌هایِ فکھ‌،شلمچھ و…! اَشـک‌ریختن‌هایت برای‌مناجـٰات‌ودعاهـٰایت‌درمنطقھ . . . دلتنگ‌شو^^! کـه‌اولین‌قدم‌طریق‌آسِمـٰا‌نے‌شدن همین‌دلتنگـیست💔🌿'! شهادت همینه=) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#منبر_مجازی📖🖊 +آیت اللّہ جوادے آملی : اگر بخواهید به جایی برسید با کار حوزه و دانشگاه مشکلتان حل ن
⌚️ حضرت علامه حسن زاده آملی: به جای اینکه “عابد” باشی “عبد” باش! شیطان هم قریب به شش هزار سال عبادت کرد ، عابد شد ، اما “عبد” نشد ... تا عبد نشوی ، عبادتت سودی به حالت ندارد عبد بودن یعنی : ببین خدایت چه میخواهد نه دلت ...((:'🌿! شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ ایلیا داشت با همگروهی هایش خوش و بش میکرد که صدای خواهرش را شنید که با صدای بلندی نامش را صدا میزند. سابقه نداشت زینب سادات جلوی این همه نامحرم اینگونه بلند حرف بزند. ترس به قلب ایلیا دوید. به سمت خواهرش رفت: چی شده؟ زینب سادات: لباسارو عوض کن بیا بیرون باید بریم بیمارستان! دکتر باباحاجی میخواد باهامون صحبت کنه. ُایلیا رنگش پرید: مرده که میخواد باهامون صحبت کنه؟ زینب سادات سعی کرد ٱرام باشد: نترس! هیچی نشده! فقط زود بیا بریم. تا رسیدن به بیمارستان هر دو ساکت بودند. زینب سادات خودش را به زهرا خانم رساند: چی شده مامان زهرا؟ زهرا خانم در ٱغوشش گرفت: چیزی نیست مادر. بریم دکترش منتظره. مقابل دکتر نشستند و به دهنش چشم دوختند. دکتر سماوات: حقیقتا گفتن این حرفها برای ما هم که سالهاست کارمون دادن خبرهای خوب و بد هستش هم سخت هست اما باید با شما صادقانه صحبت کنم. سن حاج ٱقا بالاست! این چند ماه هم خیلی بهش فشار وارد کردیم. بدنشون بیشتر از این طاقت نداره و در واقع ما مقابل تقدیر ایشون قرار گرفتیم. ایشون با دستگاه زنده هستن و فقط بخاطر سفارشات سید بود که این چند ماه صبر کردیم. به نظر تیم پزشکی بهتره دستگاه ها رو قطع کنیم. داریم حاجی رو با بستن به اون تخت، عذاب میدیم. ایلیا گریه کرد. زینب سادات اشک هایش را پاک کرد و شماره عمویش را گرفت. سید محمد: جانم عمو؟ زینب سادات: عمو تو میدونستی؟ سید محمد نگران شد: چی رو عمو جون؟ چراگریه میکنی؟ چی شده؟ ایلیا خوبه؟ ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ زینب سادات: پیش دکتر سماواتیم. میگه میخوان دستگاه های بابا علی رو قطع کنن! عمو نذار بابا علی هم بره. سیدمحمد گفت: گوشی رو بده دکتر سماوات. سید محمد با دکتر صحبت کرد. بعد به زینب سادات گفت: دیگه نمیشه کاری کرد. متاسفم عزیزم. زینب سادات گفت: حالا ما چکار کنیم؟ با غم بابا حاجی چکار کنیم؟ سیدمحمد: حاج علی برای همه ما پدر بود! همه ما دوباره یتیم شدیم عموجون! زینب سادات تلفن را رها کرد و صورتش را میان دستانش گرفت. بی صدا اشک ریخت. مثل مادرش.... حاج علی رفت. رفت تا به دختر دردانه اش ملحق شود. رفت که به ارمیا برسد. رفت تا به آرامش برسد. رفت اما دلنگران دو نوه اش بود. رفت و امانت های آیه جا ماندند. تنها وارثان آیه، ارمیا و سید مهدی! مهر بدون مهربانی های حاج علی رسید. بدون لبخند های پدرانه ارمیا رسید. بدون بوی مادرانه آیه رسید. ِمهری که ِمهر مادری نداشت. به خواست و اصرار صدرا و رها، سید محمد و سایه، زهرا خانم و بچه ها از خانه خود دل کنده و راهی تهران شدند. طبقه بالای خانه صدرا. همان که روزی میزبان صدرا و رها بود. همان که روزی میزبان مریم و مادرش بود. این خانه عطر و بوی آشنایی داشت. رهای همیشه صبور و مهربان را داشت. رهایی که رها از بغض و حسد بود. رهایی که آیه شدن را بلد بود. بی تابی های ایلیا کمتر شده بود. مهدی و محسن تمام سعی خود را برای روحیه بخشی مجدد به ایلیا به کار میبردند. زهرا خانم عزم کرده بود تا زینب سادات را کدبانو کرده و اصول زندگی داری را به او بیاموزد. خودش را مسئول روزهایی که نخواهد بود میدانست. مسئول تنهایی های این دو یادگار عزیز میدانست. ⏪ ... 📝 @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
•°🌱 و (ع) آغوش گرم خداست تا نوکرانش را از گرداب طوفانی دنیا، به ساحل آرامش رساند... شبتون حسینی 🌙✨ شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
•°🌱 سلام امام زمانم✋🌸 با هرنفسی سلام کردن عشق است آقا به تو احترام کردن عشق است اسم قشنگت به میان چون آید از روی ادب قیام کردن عشق است السلام علیک یا بقیة الله💛 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی