eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
بہ‌نام‌خدایۍ‌ڪه‌زدیڪ‌تر‌از‌همہ‌به‌من‌است💚🌱
🖇 🖇 ، الإمام الشَّرِید الطَّرِید الْفَرِید الْوَحِید 💚سلام بر عزیزے ڪه در میانِ دوستدارانش نیز فرید وغریب مانده است همه...:( 💚سلام بر آن سرورِ بزرگوارے ڪه از ڪرسیِ قضاوت و جایگاهِ وصایتش رانده شده است. أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج✨ شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
یکشنبه: نهار: مادرجان، حضرت زهرا(درود خدا بر او باد) شام: غریب مدینه، امام حسن مجتبی(درود خدا بر او باد) شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#حدیث🌼🌾 لَوْلا ثَلاثَةٌ ما وَضَعَ ابْنُ آدَمَ رَأْسَهُ لِشَىْ ءٍ: اَلْفَقْرُوَ الْمَرَضُ وَالْمَوْت
🔗📖 . حضرت ﷴ ﷺ: خداے متعال به داوود علیه السلام وحے فرمود : اے داوود! هیچ بنده اے نیست که ستمدیده‌اے را یارے رساند یا در ستمے که به او رفته ، همدردے کند ، مگر اینکه گام هاے او را در آن روزے که همه گام ها ميلغزد ، استوار نگه دارم . . شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌• • بـاخـٰامنہ‌اےعھدِشھادت‌بستیم جان‌برکف‌وسربندِولایت‌بستیم کافےست‌اشاره‌اےکنـــدرهبرِمـا بـےصبروقراردل‌بـرایش‌بستیـم 🌱°.‌‌ شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
♥️ زمانۍ حرف بزن که ارزش حرفت بیشتر از سکوتت باشد و زمانۍ دوست انتـخاب کن، که ارزش دوستت بیش از تنهـٓاییت باشد.... شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
خاطره از حمید آقا🥋✨ چون حمید آقا خودشون هم ورزشکار بودن همیشه بچه هارو به ورزش کردن تشویق میکرد و خودشون می رفتن دنبال خواهر زاده و برادر زادشون و اونهارو میبردن باشگاه و هر وقت هم وقت داشتن در خانه با آنها تمرین می‌کردند. 🌹 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ محمدصادق اخم کرد و مسیح ابرو بالا انداخت اما مریم بدون توجه حرفش را زد. میخواست یک بار هم که شده، برای آینده برادرش هم که شده، قدمی بردارد. ادامه داد: زندگی قلدری کردن نیست. تحقیر کردن طرف مقابل و بالا بردن خودت نیست. زندگی این نیست که فکر تو درست هست و همه به رای تو کارهاشون رو انجام بدن. تو بد کردی محمدصادق! به زینب سادات و خودت بد کردی. چون مسیح رو الگوی خودت کردی. تو دردهای خواهرت رو ندیدی! ندیدی که تو قفس طلاییش داره میپوسه. ندیدی منت هایی که سرم میذاره، روح من رو مثل خوره میخوره. ندیدیبخاطر دروغ هایی که قبل ازدواج گفت چقدر آسیب دیدم. مسیح من رو خواست و بدست آورد. اون فقط پیروزی برای خودش و خواسته هاش میخواست. ندید که چند نفر برای خوش آمد اون شکستن. من رو تو این چهار دیواری زندانی کرد و فکر کرد عجب مردی هست که حرف حرف خودش هست. نگاهش به نگاه مسیح نشست. مسیحی که مات حرف های او بود. مریم ادامه داد: مهم نیست که زنت رو به زور تو خونه نگه داری! مهم این که خودش تصمیم بگیره! خونه داری بد نیست! خیلی هم خوبه! به شرطی که اجبار نباشه. مسیح گفت: من مجبورت نکردم! تو آزاد بودی بری سرکار. مریم پوزخند زد: آزاد؟ با حرف ها و تهدید ها و منت هایی که میذاشتی؟ با زبونت که مثل زبون مار نیش میزد و هر بار خواستم جایی برم و کاری کنم، هزار جور حرف زدی؟ که من از بس کار کردم، خانمی بلد نیستم و خوشی بهم نیومده و باید مثل کلفت ها برای مردم کار کنم؟ یا اینکه سرکار بری کی مواظب بچه ها باشه و تو که خونه هستی از پس اینها برنمیای! یادت هست؟ تو من رو با حرفهات زمین گیر کردی! تو من رو با زبونت میسوزوندی. ⏪ .. 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ به محمدصادق نگاه کرد و ادامه داد: همون کاری که تو با زینب سادات کردی! فقط اون، مادر و پدری داشت که جلوی اشتباهش رو گرفتن! تو با این رفتارت هیچ وقت نمیتونی مثل زینب ساداتی رو داشته باشی که آیه بزرگش کرده! آیه پر از نشاط و زندگی بود. زینب سادات زن باید های تو نیست! زنی هست که باید با اون مشورت کنی! باید حرف ها و نظر هاش رو بشنوی! نه که نظرهات رو بگی و منتظر باشی انجام بده! زینب سادات با من فرق داره. اون برای خودش ارزش قائله. مسیح گفت: چقدر دلت پر بود! مریم سر به زیر انداخت: خیلی بیشتر از اینها پر هست دل من! محمدصادق: اما تو همیشه خوشحال بودی! مریم لبخندش پر درد بود: برای شادی شما بود. خیلی بد هستش که بازیگر خوبی هستم! هیچ کس نفهمید من روحم رو از دست دادم. منی خودم رو از دست دادم. الان دیگه حتی خودم رو نمیشناسم و منتظرم یکی بهم بگه این لیوان آب رو چطور بخورم! مسیح: لیاقت نداشتی! لیاقت این زندگی و احترامی که بهت دادم رو نداشتی! تو لیاقتت همون محله و زنهایی بود که به جونت بیفتن! البته شاید حق داشتن! از قدیم گفتن تا نباشد چیزکی.... محمدصادق یقه لباس مسیح را گرفت: درست صحبت کن باهاش! مسیح محمدصادق را هل داد و گفت: جمع کن خودت رو! من برات پدری کردم! حرمت نگهدار! محمدصادق: مگه تو حرمت خواهرم رو نگهداشتی؟ مسیح خواست چیزی بگوید که مریم گفت: بسه! فقط میخواستم این رو ببینی! من به این حرفها عادت دارم. فقط میخواستم خودت ببینی که حق با ارمیا بود که جلوت ایستاد. مثل تو که الان جلوی مسیح ایستادی! تو خودت هم همین کار رو با زینب سادات کردی. خودت رو درست کن محمد صادق.... ⏪ ... 📗 📙📗 📗📙📗
گوشھ‌اۍ پایِ‌ضریحت‌ دست‌ مارا بندڪن دست‌مارابندڪن‌جایۍگرفتاریم‌ما 💛^ شبتون حسینی ✨ شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی
💛بسم‌اللہ‌الࢪحمـٰن‌الࢪحیـــم💛
... آورده‌صبا ازگذرٺ‌عطرِخدارا تاروزیِ‌مانیزکندکربُ‌بلارا انگارکه فهمیده‌نسیمِ‌سحری‌باز صبح‌اسٺ‌و دلم‌لک‌زده‌ایوانِ‌طلا را 🌹 السلام علیک یا ابا عبد الله الحسین 🌹 شهید‌حمید‌سیاهکالی‌مرادی