eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.8هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
هر روز ، غذای نذری🍽 سه شنبه ها ناهار☀️: باقر العلوم ، امام محمدباقر (درود خدا بر او باد ) شام🌙: شیخ الائمه ، امام صادق (درود خدا بر او باد) 🍂🍁🍂 @modafehh 🍁🍂🍁
••• توبہ↓ عبـارت‌است‌نوعۍانقلاب‌درونۍ نوعۍ نوعۍ‌انقلاب‌ازناحیہ‌خـود‌انسان‌علیہ‌انسان وبه‌این‌جهت‌است‌کہ‌توبه‌مختص‌انسان‌ استـــ .... •| استـادشهید‌مرتضۍمطهری |• @modafehh
🔅«مولي اميرالمؤمنين عليه‌السلام»🔅 🌺🍃إنَّ المَرأَةَ ريحانَةٌ وَ لَيسَتْ بِقَهرَمانَةٍ، فَدارِها علي كُلِّ حالٍ وَ أَحسِنِ الصُّحَبَةَ لَها لِيَصفُو عَيشُكَ. 🌺🍃«زن، يک ريحانه است👉 نه قهرمان و متوليّ امور. تو در هر حال با او مدارا کن و با خوش‌رفتاري، زندگي را در کام خود شيرين نما.» 📗( وسائل، ج ۱۴، ص ۱۲ ) 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨ @modafehh
عجب آن نیست که دادی جان در رکاب عشق عجب آن گوی رخشان نگاهت بود عجب آن رویای شهادت در نگاهت بود عجب آن اشک دلتنگی در سحرها بود عجب آن حس آرامش در زمان با تو بودن بود عجب آن راه نورانیِ بعد از پروازتان بود عجب آن عهد پابرجا به هنگام فریب ها بود عجب آن عشق بازی با خداتان بود عجب آن تعریف زمینیِ خدایت بود شما ره یافته اید اما ما هنوز در میان جنگ عقل و شهوت این زندگی سخت در جنگیم عجب آن بانوی تنهاست میان آتش خیمه عجب آن مردبی همتاست که برگزید راه عشق عجب آن آن دختریست که دل کند از عشق برای عشق عجب آن فر بی همتاست که دارد بنده ای چون تو پس هیچ عجیب نیست که می گویی عجب آن نیست که آمدی دلم صید تو شد عجب آن است که من عاشق صیاد شدم از اعضاء🌷 @modafehh
🌱 حسین وگناه، یه جا،کنارهم،جا نمیشن، تاریکی‌که‌باشه‌نورمیره، گناه‌که‌باشه‌حسین(ع)میره! @modafehh
۱۶🔻 👈این داستان 🔻 🌾✨- با خودت فکر نکردی ... اگر فکر کنم همه اش رو تقلب کردی و کلا بهت صفر بدم چی؟ ...☹️ ترسیدم جواب بدم ... دوباره یکی، یه چیز دیگه بگه ... اما سکوت عمیقی فضا رو پر کرد ... یهو یاد حرف حضرت علی افتادم که روی دیوار مدرسه نوشته بودن ...🙂 - آقا ما اونقدر از شما ... چیزهای باارزش یاد گرفتیم که بنده شما بشیم ... حقی از ما وسط نیست ... نمره علوم رو ثلث آخر هم میشه جبران کرد ... اما ... دیگه نتونستم حرفم رو ادامه بدم ... و سرم رو انداختم پایین... دوباره دفتر ساکت شد ...😐 😏- برو ... در رو هم پشت سرت ببند ... کارنامه ها رو که دادن ... علوم 20 شده بودم ... اولین بار بود که از دیدن نمره 20 اصلا خوشحال نشدم ... کارنامه ام رو برداشتم و رفتم مسجد ... نماز که تموم شد ... رفتم جلو ... نشستم کنار امام جماعت ...🙂 - حاج آقا یه سوال داشتم ...☝️ از حالت جدی من خنده اش گرفت ...😃 - بگو پسرم ...😊 - حاج آقا ... من سر امتحان علوم تقلب کردم ... بعد یاد حرف شما افتادم که از قول امام گفتید ... این کار حق الناس و حرامه و بعدا لقمه رو حرام می کنه ...😔 منم رفتم گفتم ... اما معلم مون بازم بهم 20 داده ... الان من هنوز گناه کارم یا نه؟... پولم حروم میشه یا نه؟ ...😟 خنده اش محو شد😕 ... مات و متحیر مونده بود چه جوابی به یه بچه بده .🤔.. همیشه می گفت ... - به جای ترسوندن بچه ها از جهنم و عذاب ... از لطف و رحمت و محبت خدا در گوششون بگید ... برای بعضی چیزها باید بزرگ تر بشن و ...😐 حالا یه بچه اومده و چنین سوالی می پرسه ... همین طور دونه های تسبیحش رو توی دستش بالا و پایین می کرد ... - سوال سختیه ... اینکه شما با این کار ... چشمت مال یکی دیگه رو دزدیده🤔 ... و حق الناس گردنت بوده ... توش شکی نیست ... اما علم من در این حد نیست که بدونم ... آینده شما چی میشه☺️ ... آیا توی آینده تو تاثیر می گذاره و لقمه ات رو حرام می کنه ... یا نه ... اما فکر کنم وظیفه از شما ساقط شده ... چون شما گفتی که این کار رو کردی ... و در صدد جبران براومدی ...🙂 ناخودآگاه ... در حالی که سرم رو تکان می دادم ... انداختمش پایین ... - ممنون حاج آقا ... ولی نامه عمل رو ... با فکر کنم و حدس میزنم و ... اما و اگر و شاید ... نمی نویسن ...😞 و بلند شدم و رفتم ... تا شنبه دل توی دلم نبود ... سر نماز از خدا خجالت می کشیدم ... چنان حس عذابی بهم دست داده بود ... که حس می کردم اگر الان عذاب نازل بشه ... سبک تر از حال و روز منه ...☹️ شنبه زودتر از همیشه از خونه اومدم بیرون ... کارنامه به دست و امضا شده ... رفتم جلوی دفتر ... در زدم و رفتم تو ...😕 ...🌷⚡️🌷 @modafehh
. 🔻 ۱۷ این داستان👈 تا چشمم به آقای غیور افتاد ... بی مقدمه گفتم ... - آقا اجازه ... چرا به ما 20 دادید؟ ... ما که گفتیم تقلب کردیم ... آقا به خدا حق الناسه ... ما غلط کردیم ... تو رو خدا درستش کنید ... خنده اش گرفت ... - علیک سلام ... صبح شنبه شما هم بخیر ... سرم رو انداختم پایین ... - ببخشید آقا ... سلام ... صبح تون بخیر ... از جاش بلند شد ... رفت سمت کمد دفاتر ... - روز اول گفتم ... هر کی فعالیت کلاسیش رو کامل انجام بده و مستمرش رو 20 بشه ... دو نمره به نمره اون ثلثش اضافه می کنم ... حس آرامش عمیقی وجودم رو پر کرد ... التهاب این 2 روز تموم شده بود ... با خوشحالی گفتم ... - آقا یعنی 20 ... نمره خودمون بود؟ ... دفتر نمرات رو باز کرد ... داد دستم ... - میری سر کلاس، این رو هم با خودت ببر ... توی راه هم می تونی نمره مستمرت رو ببینی ... دلم می خواست ببینمش اما دفتر رو بستم ... - نمره بقیه هم توشه چشممون می افته ... ممنون آقا که بهمون 20 دادید ... از خوشحالی ... پله ها رو 2 تا یکی ... تا کلاس دویدم ... پشت در کلاس که رسیدم ... یهو حواسم جمع شد ... - خوب اگه الان من با این برم تو ... بچه ها مثل مور و ملخ می ریزنن سرش ... ببینن توش چیه؟ ... اون وقت نمره همدیگه رو هم می بینن ... دفتر رو کردم زیر کاپشنم ... و همون جا پشت در ایستادم تا معلم مون اومد ... . 🌹🍃 @modafehh
{ } انسان از همان موقع ڪه زاییده میشود رو به موت قدم برمیدارد.. دنیا جایِ نیست. وَالمَوت أول مَنزل مِن مَّنازلَ الآخرة، وَ آخر مَنزل مِن مَّنازلِ الدُّنيا✨ ! @modafehh
شبتون بخیر التماس دعا✨
🌷بسم الله الرحمن الرحیم🌷
بهار در راه است خیلی نزدیک می آید تا به قلب طبیعت آرامش دهد کاش بهار دل های ما هم بیاید 🌤أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج🌤 @modafehh