فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
گفتم:کجا؟ گفتا:[بهخون]
گفتم:چـــرا؟! گفتا:[جنون]
گفتمچهوقت؟!گفتا:[کنون]
گفتم:مرو...
خندید و رفت...
خندید و رفت...
خندید و رفت...
#شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
#شهدا_را_یاد_کنیم_با_ذکر_صلوات
@modafehh
yadet bashe.mp3
10.4M
🍃🌸
یـــادتــــ باشهــ💚
💞تقــدیم به روح پاڪ
شهیـدمدافع حـرمـ💓
((حمیـد سیاهکالے مرادی))
بـاصـــداے🎤
سید جلال میـرعسگري
🍃🌸
°•| کانال شهید حمید سیاهکالے مرادی👇
°•| @modafehh⚡
اَسـیر شُمآ شُدنـ خوب اَسٺ
اَسـیرِ |شُھدٵ| شدن رامیگویم
خوبے اَش
بہ ایـن اسـٺ کہ
ازاسـآرٺِ دُنیـآ آزاد میشوۍ ♥️
#عندربھمیرزقون
#یادکنیمشھداروباذکرصلواٺ📿
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــ_هجــــدهــم۱۸🔻
👈این داستان👈 #عزت_از_آن_خداست🔻
📖دفتر رو در آوردم و دادم دستش ...
- آقا امانت تون ... صحیح و سالم ...
خنده اش گرفت ...☺️
🛎زنگ تفریح، از بلندگوی دفتر اسمم رو صدا زدن ...🔊
- مهران فضلی ... پایه چهارم الف ... سریع بیاد دفتر ...🤔
با عجله 🏃... پله ها رو دو تا یکی ... دو طبقه رو دویدم پایین ... رفتم دفتر ... مدیر باهام کار داشت ...😐
- ببین فضلی ... از هر پایه، 3 کلاس ... پونصد و خورده ای دانش آموز اینجاست ... یه ریز هم کار کپی و پرینت و غیره است ... و کادر هم سرشون خیلی شلوغه ... تمام کپی های مدرسه و پرینت ها اونجاست ... از هر کپی ساده ای تا سوالات امتحانی همه پایه ها ... از امروز تو مسئول اتاق کپی هستی📇😳 ...
کلید رو گذاشت روی میز ...😕
- هر روز قبل رفتن بیا تحویل خودم یا یکی از ناظم ها بده ... مواظب باش برگه هم اسراف نشه ... بیت الماله ...😟
از دفتر اومدم بیرون ... مات و مبهوت به کلید نگاه می کردم... باورم نمی شد تا این حد بهم اعتماد کرده باشن ...🤔
همین طور که به کلید نگاه می کردم یاد اون روز افتادم ... اون روز که به خاطر خدا ... برای تاوان و جبران اشتباهم برگشتم دفتر ...😐
و خدا نگذاشت ... راحت اشتباهم رو جبران کنم ... در کنار تاوان گناهم ... یه امتحان خیلی سخت هم ازم گرفت ... و اون چند روز ... بار هر دوش رو به دوش کشیدم ...🙂
اشک توی چشم هام جمع شده بود ...😢
ان الله #تعز_من_تشاء و #تذل_من_تشاء ...
خدا به هر که بخواهد ... عزت عطا می کند ☺️
#ادامــــــــہ_دارد...🍃🍃🍃
@modafehh
#داستان_دنباله_دار_نسل_سوخته🔻
#قسمتــــــ_نــوزدهــم۱۹
👈این داستان ⇦ #چراهاےبےجواب🤔
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
💠⚡️من سعی می کردم با همه تیپ ... و اخلاقی دوست بشم👌... بعضی رفتارها خیلی برام آزاردهنده بود🙁 ... اما به همه چیز، به چشم تمرین نگاه می کردم ...😊
🎋 تمرین برای برقراری ارتباط ... تمرین برای قرار گرفتن در موقعیت های مختلف و برخوردهای متفاوت ➰... تمرین برای صبر ... تمرین برای مدیریت دنیایی که کم کم وسعتش برام بیشتر می شد ...
شناخت شخصیت ها ... منشا رفتارها ... برام جالب بود ... اگر چه اولش با این فکر شروع شد ...🌸
- چرا بعضی ها دست به #گناه میزنن؟😰 ... چه چیزی باعث تفاوت فکر و انتخاب انسان ها ... حتی در شرایط مشابه میشه؟ ...☹️
و بیشترین سوال ها رو هم ... تفاوت رفتاری و شخصیتی من با پدرم ... برام درست کرده بود ... خیلی دلم می خواست بفهمم به چی فکر می کنه و ...
من خیلی راحت با #احسان دوست شده بودم😊 ... برای یه عده سخت بود که اون به وسایل شون دست بزنه ...
مادر احسان، گاهی براش ساندویچ های🌯 کوچیکی درست می کرد ... ما خوراکی هامون رو با هم تقسیم می کردیم👌... و بعضی ها من رو سرزنش می کردن ... حرف هاشون از سر دوستی بود ... اما همین تفاوت های رفتاری ... بیشتر من رو به فکر می برد ...🤔
و من هر روز با احسان بیشتر گرم می گرفتم ... #تنها_بود ... و می خواستم ... این بت فکری رو بین بچه ها بشکنم ...
اما دیدن همین رفتارها و تفکرها ... کم کم این فکر رو در من ایجاد کرد ... تا چه اندازه میشه روی دوستی و ثبات ارتباط بین آدم ها حساب کرد؟ ...🤔🌸
❣بچه هایی که تا دیروز با احسان دوست بودن ... امروز ازش فاصله می گرفتن ... و پدری که تا چند وقت پیش ... علی رغم همه بدرفتاری هاش ... در حقم پدری می کرد ... کم کم داشت من رو طرد می کرد ...💠
#حس_تنهایی و غمی که از فشار زندگی ... و رفتارهای پدرم در وجودم ایجاد شده بود ... با این افکار ... از حس دلسوزی برای خودم ... حالت منطقی تری پیدا می کرد ... اما به عمق تنهاییم بیشتر از قبل اضافه می شد ...
#رمضان از راه رسید ... و من با دنیایی از سوال ها ❗️❓... که جوابی جز سکوت یا پاسخ های سطحی ... چیز دیگه ای از دیگران نصیب شون نمی شد ... به مهمانی خدا وارد شدم ...
.
#ادامه_دارد....🔅
@modafehh
#سلام_امــام_زمــانم❤
ما گمشدگانیم،
تویی حاضر ناظر...
در شآن تو این نیست
بگوییم کجایی...!!
@modafehh
هر روز ، غذای نذری🍽
پنج شنبه ها
ناهار☀️: جواد الائمه،امام محمد تقی (درود خدا بر او باد )
شام🌙: هادی دلها ، امام علی النقی (درود خدا بر او باد)
#غذای_نذری
🍂🍁🍂
@modafehh
🍁🍂🍁
سلام
دلنوشته حامد حدادی دانشجوی مرکز علمی کاربردی جهاد دانشگاهی
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام خالصانه محضر مبارک و نورانی شهدای مدافع حرم بویژه فرمانده عزیزم شهید حمید سیاهکالی مرادی در دوران سربازی
با خواندن کتاب یادت باشد و مسابقه کتابخوانی دانشگاه علمی کاربردی استان قزوین دوباره بیاد خاطرات دوران سربازی افتادم و رفتار و اخلاق بی نظیر آقا حمید با سربازان در ذهنم تداعی شد. ایشان مسئول مخابرات ومسئول فرهنگی گردان سیدالشهدا بود و رفتارش با سایر فرماندهان فرق داشت. خاطرات زیبا و آموزنده ای از ایشان دارم که یک مورد را می نویسم. در اوایل خدمت روز جمعه نگهبان بودم و ایشان افسر نگهبان. به محل گردان که رسیدم تعدادی از سربازان والیبال بازی می کردند. از دور چهره حمید آقا را با لباس زیبای پلنگی شناختم که افسر نگهبان بود ومثل همیشه زودتر از سربازان به پادگان آمده بود. به محض نزدیک شدن دستهایش را به نشانه سلام و دوستی بلند کرد. وسایلم را کناری گذاشتم و فوری سلام نظامی دادم. آقا حمید به سمت من آمد و پس از دست دادن و احوالپرسی گفت ایکاش سلام نظامی نمیدادی. من پوتین و کلاه نداشتم و نتوانستم جواب سلام بدهم و شرمنده شما شدم و از این بابت عذرخواهی می کنم!
من حقیقتا از طرز فکر ایشان و نوع احترامی که به زیر دستانش داشت متحول شدم و سعی کردم این خصوصیت را سرلوحه رفتار و کردار خودم در خانواده و محل کار و جمع دوستان قرار دهم. از آن روز به بعد حمید آقا شده بود معلم اخلاق و من سعی داشتم چیزهای زیادی از او یاد بگیرم.
ایشان برای قسمت فرهنگی گردان مرا پیشنهاد داده بودند که موافقت نشد وگرنه بیشتر می توانستم از محضرشان استفاده کنم و از این بابت حسرت می خورم.
حمید اقا برای من فقط یک فرمانده نبود بلکه یک دوست صمیمی هم بود. به عنوان سربازی که چند ماهی در کنار ایشان بودم می خواهم لقبی به ایشان تقدیم کنم؛
حمید سیاهکالی مرادی مردی از جنس نور و بلور
@modafehh
یا مَن یُعْطی مَن لَم یَسئَلهُ
این قسمت از دعایِ رجب خیلی دلبره
این بند همهیِ فرق رجب با ماههای دیگه اس...
"ای #خدایی ڪہ حالِ دلِ اونایی ڪہ حتی ازت نخواستن هم خوب
میڪنی"
#آرامشجان🍃
@modafehh