eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.8هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
106 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
| اینم سفره حضرت رقیه دعا گوی همه ی شما بودم | 👆🏻👆🏻👆🏻ارسالی از اعضا خوبمون @modafehh
❣ آقا حمید همیشه میگفت من آخرش شهید میشم🌹🌹🌹یه روز به من گفتن بیا با هم عکس برای شهادت رو انتخاب کنیم😔😔انتخاب کردیم .... بعد از اعلام خبر شهادت من رو منزل مشترک بردن و من کامپیوتر ایشون رو روشن کردم و بدون معطلی فایل عکس های شهادت رو برداشتم😭😭هیچ کس باور نمیکرد که ما تا این اندازه آماده برای شهادت بودیم🌹🌹🌹 راوی همسر شهید🍁 شادی روحش و آرامش دل همسرش هدیه صلوات 🥀🥀اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🥀🥀 @modafehh
سفره حضرت رقیه (سلام الله علیها) یکی از اعضا بزرگوار🌱 در این سفره ها و روضه ها ما رو از دعای خیرتون بی نصیب نگذارید . . . (سلام الله علیها) @modafehh
❢حۍ علےالعاشقـــے♥️ بشتاب بسوے بندگۍ📿 عاشقان وقت نمازاست 🌱 🕋 میگویند. وقت نماز دعابرای سلامتۍوفرج آقامون ✾صاحب الزمان «عجل الله تعالی فرجه الشریف»✾ فراموش نشه 🌹🌹🌹
مردم نهاد شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی مرادی ⚘ @modafehh
اکنون گلزار شهدا🌹 دعاگویتان هستیم @modafehh
گفت: وقتی می رفتی بچه بودی، حالا دیگه مرد شدی ... حال کن، امشب شب توئه ... حس می کردم دارم خیانت می کنم ... به کی؟ نمی دونستم ..... مهمونی شون که پا گرفت با یه بطری آبجو رفتم توی حیاط پشتی ... دیگه آدم اون فضاها نبودم ... یکی از اون دخترها دنبالم اومد ... یه مرد جوون، این موقع شب، تنها ... اینو گفت و با خنده خاصی اومد طرفم ... دختر جذابی بود اما به لحظه یاد مادرم افتادم .. خودم رو کشیدم کنار و گفتم: من پولی ندارم بهت بدم ... - کی حرف پول زد؟ ..... امشب مهمون یکی دیگه ای .. دوباره اومد سمتم... برای چند لحظه بدجور دلم لرزید... هلش دادم عقب و گفتم: پس برو سراغ همون .. و از مهمونی زدم بیرون .... تا صبح توی خیابون ها راه می رفتم ..... هنوز با خودم کنار نیومده بودم ...... وقتی برگشتم، ويل بهم تیکه انداخت... تو بعد از ۹ سال برگشتی که زندگی کنی، حال کنی... ولی ول می کنی میری. نکنه از اون مدلشی و.... حوصله اش رو نداشتم.... - عشق و حال، مال خودت ... من واسه کار اینجام ... پولم رو که گرفتم فکر می کنم باهاش چه کار کنم ... با حالت خاصی سر تکون داد و زد روی شونه ام ... و دوباره کار من اونجا شروع شد .... با شروع کار، دوباره کابوس ها و فشارهای قدیم برگشت ... زود عصبی می شدم و کنترلم رو از دست می دادم ..... شراب و سیگار .... کم کم بساط مواد هم دوباره باز شد .... حالا دیگه به اسلحه هم همیشه سر کمرم بود . هر چی جلوتر میومدم خراب تر می شد ... ترس، وحشت، اضطراب ... زیاد با بقیه قاطی نمی شدم ... توی درگیری ها شرکت نمی کردم اما روز به روز بیشتر غرق می شدم ...... كل ۳۶۵ روز یک سال ... سال نحس .. ادامه دارد . . .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما ظهور ندیده‌ها ... ما فقط توصیف شنیده‌ها ... چه می‌دانیم از آن عصر زیبا؟! چه می‌دانیم از آن دوران دیدنی؟! چه می‌دانیم از آن روزگار چشیدنی؟! تنها، دست به دعا بر می‌داریم!! و ظهور صاحب این عالم را از خداوند مهربان تمنا می‌کنیم ... 🌤الّلهُــمَّـ؏جــِّل‌لِوَلیِّــڪ َالفــَرَج🌤 @modafehh
جمعه: ناهار : امام حسن عسگری؛ (درود خدا بر او باد) شـام : حضرت ولیعصر ؛ (درود خـدا بر او باد) ═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
✅خواص شلغم ✍در فصل سرماے پاییزی برای پیشگیری از سرماخوردگی و بیماریهای تنفسی اقلا چندبار در هفته شلغم بخورید شلغم پخته بهترین صبحانه است اینکار بدن را تمیز كرده و مواد سمی را ازبدن خارج می سازد و همچنین آب شلغم خام خواص بیشتری از شلغم پخته دارد بشرطی كه معده شما را ناراحت نكند @modafehh
| سلام امروز سر مزار این دو شهید در گیلان دعا گوی اعضای کانال بودیم | @modafehh
مجتبی رمضانی .mp3
3.21M
┄━•●❥ ﷽ ❥●•━┄ ⏯ احساسی (عج) چقدر غمگینه غروبای جمعه💔 سینه ها سنگینه غروبای جمعه💔 🎤 💔 .. 💗 @modafehh
( : وصیت ) داشتم موادها رو تقسیم می کردم که یکی از بچه ها اومد و با خنده عجیبی صدام کرد ... هی استنلی، یه خانم دم در باهات كار داره ... - یه خانم کی هست؟ .. - هیچی مرد ... و با خنده های خاصی ادامه داد ... نمی دونستم سلیقه ات این مدلیه .... پله ها رو دو تا یکی از زیر زمین اومدم بالا و رفتم دم در ... چشمم که بهش افتاد نفسم بند اومد ... زن حنیف بود ... یه گوشه ایستاده بود ... اولش باور نمی کردم .... یه زن محجبه، اون نقطه شهر، برای همه جلب توجه کرده بود .. کم کم حواس ها داشت جمع می شد ... با عجله رفتم سمتش .. هنوز توی شوک بودم .. - شما اینجا چه کار می کنید؟ ... چشم هاش قرمز بود ... دست کرد توی کیفش و یه پاکت در آورد گرفت سمتم ..... بغض سنگینی توی گلوش بود ... - آخرین خواسته حنيفه ... خواسته بود اینها رو برسونم به شما ... خیلی گشتم تا پیداتون کردم .. نفسم به شماره افتاد ... زبونم بند اومده بود ... آخرین ... خواسته ... ؟ دو هفته قبل از اینکه .... بغضش ترکید ... - میگن رگش رو زده و خودکشی کرده .... حنیف، چنین آدمی نبود .. گریه نذاشت حرفش رو ادامه بده ... ادامه دارد . . .
❁﷽❁ ڪاش امشب، حَرمٺ، مذاڪراتے بشود تو ، راه نجاتے بشود ، نامہ ے تحریمِ حَرم را، بشڪن حاضرم جان بدهم، توافقاتے بشود 💔 @modafehh
گرفتاری‌های ما هر چقدر بزرگ باشن از کوچکترن پس حتی اگر به آخر خط همـ رسیدیمـ یک نقطه بزاریمـ و بیاییمـ سر خط با صبح را شروع کنیمـ @modafehh