سلام امام زمانـم
سلام حضرت رهایی ،
دنیا از نفس افتاده است .
این عالم فقط
با نفس های توست که آرام می شود .
با گام های توست که جان می گیرد .
با لبخند توست که مصفا می شود .
با طنین صدای توست که شفا
می یابد ....
بیا ای فریادرس موعود ...
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
@modafehh
پرسیدن سوال از کسی که
در پاسخگویی به آن اکراه دارد،
از گناهان کبیره است...
چون از مصادیق ظلم محسوب میشه...
[آیت الله دستغیب]
@modafehh
جمعه: ناهار : امام حسن عسگری؛ (درود خدا بر او باد)
شـام : حضرت ولیعصر ؛ (درود خـدا بر او باد)
═✧❁🌷@modafehh🌷❁✧═
⭕️ پیاده روی مجازی به طرف کوی معشوق
🔻 با کلیک بر روی لینک آبی زیر به صورت مجازی در سرزمین عشق و عاشقی قرار بگیرید.
لازم به ذکر است که تصاویر به صورت سه بعدی بوده و با کلیک بر روی علامت قرمز که در هر تصویر مشاهده می شود به حرکت خود ادامه داده تا وارد کربلا و نقطه ی پایانی سفر شوید.
التماس دعا . . .🌱🕊
لینک سفر اربعین
@modafehh
💠 آیت الله ناصری :
🍁 تسبیح حضرت زهرا علیها السلام نیز بعد از نماز خیلی اثر دارد و کارهای نابسامان زندگی ما را سامان میدهد.
☘️ اگر کارت گره خورده، تسبیح حضرت زهرا (سلام الله عليها) را بگو، تا کارگشایی کند.
💐 حضرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) آن را به حضرت زهرا (علیها السلام) تعلیم داد تا در امور دنیوی دخترش گشایشی پیدا شود.
@modafehh
خاطره ای از حمید آقا❣
تقریبا روزهایی بود که حمید آقا میخواست بره سوریه دلم براش تنگ شده بود بهش زنگ زدم گفتم فردا بعدازظهر میام خونتون میخوام ببینمت طبق معمول خیلی با ادب و احترام و خیلی خوشحال شد فردا رفتم پیشش کلی با هم حرف زدیم من معمولا توی مهمونیها میوه انار نمیخورم ولی حمید آقا عاشق انار بود برام انار آوردش گفتم حمید من سیب میخورم خیلی اسرار داشت انار بخورم ولی نخوردم با این وجود همش لبخند میزد حتی میخواست برام دون کنه که نذاشتم ولی کاش از دستش انار رو میخوردم 😔
#روایت_از_برادر_شهید
#کانال_رسمی_شهید_حمید_سیاهکالی_مرادی
@modafehh
دلگیرنباش!
دلتکهگیرباشد،رهانمےشوے.
یادتباشد؛خدابندگانشرابا آنچهبدان
دلبستہاندمےآزماید...
حـــاجمحمدابراهیمهمت
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج💫🌟✨
یا فاطمه زهرا سلام الله🌺
@modafehh
#داستان_فرار_از_جهنم
#قسمت_بیست_و_دوم
بالاخره یک روز که دوباره به جون گل و گیاه ها افتاده بودم، اومد زد روی شونه ام و گفت ... اینطوری فایده
نداره ... باید این بیچاره ها رو از دست تو نجات بدم .....
دستم رو گرفت و برد به به تعمیرگاه ... خندید و گفت: فکر می کنم کار اینجا بیشتر بهت میاد ..
ضمانتم رو کرده بود ... خیلی سریع کار رو یاد گرفتم ..... همه از استعدادم تعجب کرده بودن ... دائم دستگاه روی
گوشم بود ... قرآن گوش می کردم و کار می کردم ..
این بار، روح حنیف تنهام گذاشته بود... نه چیزی کم می شد، نه کاری غلط انجام می شد... بدون هیچ نقص
و
مشکلی کارم رو انجام می دادم ...
( قسمت بیست و دوم: نگاه )
از سر کار برمی گشتم مسجد و اونجا توی اتاقی که بهم داده بودند؛ می خوابیدم ...
چند بار، افراد مختلف بهم پیشنهاد دادن که به جای خوابیدن کنار مسجد، و تا پیدا کردن به جای مناسب برم
خونه اونها ..... اما من جرات نمی کردم ... نمی تونستم به کسی اعتماد کنم .......
رفتار مسلمان ها برام جالب بود ... داشتن خانواده، علاقه به بچه دار شدن ...چنان مراقب بچه هاشون بودن که
انگار با ارزش ترین چیز زندگی اونها هستند ..
رفتارشون با همدیگه، مصافحه کردن و ... هم عجیب بود ... حتی زن هاشون با وجود پوشش به نظرم زیبا و
جالب بودند... البته این تنها قسمتی بود که چند بار بهم جدی تذکر دادند ....
- ماقي نگاهت باش استند ... اینطہ، می نگاه نکن استند ....
پاسی از شب گذشته، بیدارید
نکند میل #ڪـــربـــلا دارید؟!
حسینجان ؛
دلتنگ پابوس ِ توام
دستِ خودم نیست
لبریزم از حال بُکاء،
مثل رقیه ...
شبتون حسینی✨
@modafehh
به نام خدایی که روزی دهنده بندگانش است ..🌱
#یـااباعبدالله_الحسین_المظلوم
آهسته قدم بــزن
خــدا مــی دانــد
جا مانده دلی، به
زیر پــایت، #زائر
#دلتنگ_حرمتم_ارباب...😔
#صبحتون_حسینی
@modafehh