eitaa logo
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
4.7هزار دنبال‌کننده
8.7هزار عکس
2هزار ویدیو
107 فایل
🌸🍃 #کانال_رسمی #شهیدمدافع‌حرم‌ #حمیدسیاهکالی‌مرادی (با نظارت خانواده ی شــهید عزیز)💚 🍁گفت به جای دوستت دارم چه بگویم : گفتم بگو : #یادت_باشد❣ کانال تلگراممون:@modafehhh خـادم کانال : @khadem_sh 🌸🍃
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋💙 [ 🙃🍃] آࢪامش یعنۍ؛ در میان صدها مشڪل عین خیاڷت هم نباشـد ݪبخنـد بزنۍ... زندگۍ کنی... چون میدانے خدایی داری که هـوایټ را دارد...ツ ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
من رأی می‌دهم چون باور دارم انتخابات یعنی تعیین سرنوشت. • . #مقام_معظم_رهبری : کسے‌را‌انٺخآب کنید
🌿 🔰سخن‌نگاشت: توصیه برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰: 👈🏼 اثبات کارآمدی به حرف نیست، به عمل است 🔻رهبر انقلاب: من تأکید میکنم که به وعده و حرف نمیشود اطمینان کرد. حرف، آسان است؛ هر کسی می‌آید یک ادّعایی میکند، یک وعده‌ای میدهد، یک حرفی میزند؛ به اینها نمیشود اعتماد کرد؛ باید نگاه کرد و دید که آیا یک عملی در گذشته‌ی این شخص وجود دارد که این وعده را تأیید کند و تصدیق کند، یا نه؛ اگر چنانچه وجود داشت میشود به او اعتماد کرد، وَالّا نه. بنابراین کارآمدی را با حرف نمیشود تشخیص داد. ۱۴۰۰/۳/۱۴ 🗳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🧕💞 بینِ‌کنایه‌ها‌بگو‌با‌زمزمه‌ میپوشمش‌فقط‌به‌عشقِ‌فاطمه چون‌به‌بی‌بی‌دل‌بستم پس‌سرِ‌قولم‌هستم♥️🙃 ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#شهیدانه #شهید_علی_خلیلی🍂 (شهید غیرت) شب نیمه شعبان سال ۹۰ بود که علی ضربه خورد... همون طور که وسط
🌹 همسر شهید: خوآبش‌ را‌ دیدم‌ ازش‌ پرسیدم ࢪاستہ‌ڪہ‌میگن‌ مۆقع‌شهادت،🕊 امام‌حسیݩ﴿؏﴾ میاد ڪنار شهید؟🤔 شهید: وقتے تیࢪ خوردم‌🏹 قبݪ از‌ اینڪہ‌ روۍ زمیݩ بيآفتم 🥀 امام‌حسین‌﴿؏﴾ منو گــࢪفت...🙃 ﴿شہید‌ محمدتقے‌ ارغوانی﴾ 🍃⌛♥️ ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ آخرین گل را پرپر کرد و بر مزار تازه و بدون سنگ قبر ریخت. زینب سادات، اشکهایش را با َپر چادرش پاک کرد؛ به مادرش نگاه کرد که هنوز ساقه ی خالی از گلبرگ را نگاه میکرد. _مامان، بریم دیگه؛ همه رفتن. آیه نفس عمیقی کشید و نگاهش را به دخترک نوجوانش انداخت و او که توجه مادرش را به خود جلب کرده بود، ادامه داد: _ایلیا تنهاست. او نگاهی به دور و برش انداخت: _بریم سر خاک بابات، بعد میریم. زینب بعد از چند روز لبخند زد: _آره، کلی حرف با بابا مهدی دارم. آیه بوسهای بر ترمه ی روی مزار زد و دختر هم مانند مادر، خاک را بوسید. آیه که برمیخاست زیر لب زمزمه کرد: _گلچین روزگار عجب خوش سلیقه است! زینب کنار مادر آمد، دستش را گرفت: _دلم براش تنگ شده. آیه فشار ملایمی به دستهای دخترکش آورد: _منم دلم تنگ شده؛ باید بریم. _الام کجا میریم. خونه ی بابا حاجی؟ _آره دیگه؛ مگه دلت شور ایلیا رو نمیزد؟ زینب سادات اخم کرد: _نخیرم. کی دلش واسه اون نقنقو شور میزنه. خرس گنده است دیگه! دل شور زدن نداره. آیه نگاه به خاک سید مهدی دوخت. یار سفر کرده مرا یادت هست؟ نکند آنجا دور و برت را شلوغ کرده و مرا از یاد برده ای؟ مهمانت را دیدی؟ به استقبالش رفتی؟ آیه بانوی تو این روزها درد روی درد دارد. آیه بانوی تو این روزها دلتنگ است. آیه بانوی تو این روزها جانان است... حواست هست؟ به آیه ات، به زینبت، به همه ی آنها که به تو چشم دوخته اند، حواست هست؟ زینب بوسه ای بر سنگ قبر پدر زد. تمام سهم دختری اش از پدر را با همین بوسه ها به یاد داشت. تمام بی پدری هایش را لبخند کرد و به صورت مادر پاشید: _دلم برای بابا مهدی تنگ شده بود! آیه لبخند زد... مادر که باشی، عاشقانه های پدر دختری را خوب حس میکنی و دوست میداری! _زودتر حرفاتو با بابات بزن باید بریم عزیزم! ⏪ ... 📝@modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
📗📙📗 📙📗 📗 ༻﷽༺ او شروع به حرف زدن کرد... برای حرف زدن با پدر به هیچ چیز جز پدر فکر نمیکرد. برای پدر از همهدی روزهایش گفت و گفت و گفت. ************************ کلید را به دست گرفت و در را باز کرد. از صدای باز شدن ایلیا به سمتش آمد: _چقدر دیر کردی مامان. بابا حاجی چندبار زنگ زد که بیاد دنبالمون، گفتم قراره بیایید خونه. دستی روی سر پسرکش کشید : _سلام یادت رفت؟ ایلیا نیشش تا بناگوش در رفته اش را نمایش داد: _سلام. زینب سادات گفت: _کی میخوای یاد بگیری برادر جان؟ _هر وقت تو یاد گرفتی! زینب اخم کرد: _من از تو بزرگترم؛ تو باید به من سلام کنی! ایلیا خواست حرفی بزند اما صدایی هر دو را ساکت کرد: باز شروع کردین شما دوتا؟ زینب خندان به سمت ارمیا رفت: _ببینش بابا! ارمیا صورت دخترکش را بوسید: _به خواهرت احترام بذار ایلیا! ِ ایلیا به آیه نگاه کرد. دست مادر به سمت او دراز شد و دست های پسر تازه جوش بلوغ زدهاش را گرفت. او را بوسید و به جانبداری از او گفت: ⏪ ... @modafehh 📗 📙📗 📗📙📗
🍃🌼 بسـمِ‌تعالـے 🌼🍃
•°🌱 السّلام علیکَ حین تَقوم... سلام‌بر تو آن‌هنگام که برای‌احیای‌عشق قیام خواهی کرد و سلام‌برآنان که قیام تو‌ را چشم به راه اند... ♥️ ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
پنج شنبہ: ناهار : جواد الائـمہ؛امام محمد تقی (درود خدا بر او باد) شـام : هادی دلـها ؛امام علی النقی(درود خـدا بر او باد) ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#شهیدانه🌹 همسر شهید: خوآبش‌ را‌ دیدم‌ ازش‌ پرسیدم ࢪاستہ‌ڪہ‌میگن‌ مۆقع‌شهادت،🕊 امام‌حسیݩ﴿؏﴾ میاد
🌹🌿 شهید شهــروز مظفرۍ نیا 《یاࢪهمیشگۍحاج‌قاسـم‌》 • •• همسر شهید: آقـا شهروز همیشه ساڪت بود وڪمتر حرف میزد .هر جـا اذان میشنید به اولین مسجـد یا جایۍ ڪه میشد می‌خواند و بعد سـراغ ڪارهایش می‌رفت .به پـدر ومـادرش خیلۍ زیـــاد احتـرام می‌گذاشت و... [تاریخ‌شهادت‌:بامداد ۱۳/ ۱۰/ ۱۳۹۸] ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
🔗 میگفت : جوری نباشید ڪه هروقت دلتون برای خــــدا تنگ شد و خواستین برین راز و نیاز باهاش بُڪنید فرشته‌ها بگن : ببین ڪی اومده همون بنده‌ے تـوبه شڪن همیشگے🍃💔 ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄
•|کانال‌رسمی‌شهید‌حاج‌حمید‌ سیاهکالی مرادی |•
#حدیث 🌸☔️ امام باقر عليه السلام: از افكندن كار امروز به فردا بپرهیـز؛ زيرا اين كار دريايے است كه
🌻 اميرالمؤمنين عليه السلام : اِحذَروُا ضِياعَ الأعمارِ فِيما لا يَبقى لَكُم فَفائِتُها لا يَعُودُ از تباه كردن عمر در آنچه ماندگار نيست، بپرهيزيد، كه عمر رفته، باز نمى گردد ┄┅፨• @modafehh •፨┅┄