‹🖤🕊›
🌟حدیث از امام موسی کاظم (ع)
مَن أرادَ أن یکنَ أقوَی النّاسِ فَلیتَوکل عَلی الله
هر که میخواهد که قویترین مردم باشد بر خدا توکل نماید.
بحار الانوار، ج. ۷، ص. ۱۴۳،
‹🖤›¦↫#شهادت_امام_کاظم
‹🕊›¦↫#ماه_رجب
🌸 سوالات مسابقه سیاسی انتخابات 🌸
🍀 "" با جوایز ارزنده "" 🍀
✅ ۱- چهار شاخصه انتخابات پیش رو از نظر مقام معظم رهبری کدام است؟
الف - حضور پرشور ، انتخاب اصلح ، سلامت و امنیت انتخابات
ب- وحدت ، حفظ اصولگرایی، مشارکت حداکثری و انتخاب اصلح
ج- مشارکت قوی، رقابتی بودن، سلامت و امنیت انتخابات
د- همه موارد
✅ ۲- اگر انتخابات در کشور نباشد چه اتفاق می افتد؟
الف- حرج و مرج
ب- دیکتاتوری
ج- سلطه بیگانه
د- الف و ب
✅ ۳- نتیجه کاهش حضور مردم در انتخابات چیست؟
الف- امیدوار شدن دشمن
ب- افزایش فشار دشمن
ج- تضعیف جمهوریت و اسلامیت نظام
د- همه موارد
✅ ۴- مهمترین هدف دشمن در انتخابات اسفند ۱۴۰۲ چیست؟
الف - انتخاب عناصر نفوذی
ب- تخریب انتخابات
ج- ایجاد اغتشاش و نا امنی
د- کاهش مشارکت
✅ ۵- رهبر معظم انقلاب در مورد کدام عملیات فرمودند : شبهای این عملیات شبهای قدر نظام اسلامی است؟
الف - کربلای ۴
ب- کربلای ۵
ج- والفجر ۸
د- بیت المقدس
✅ ۶-حکم شرعی شرکت در انتخابات چیست؟
الف - واجب عینی
ب- واجب کفایی است
ج- مستحب موکد است
د- بهتر است شرکت کنند
✅ ۷-تاریخ دقیق انتخابات مجلسین خبرگان و شورای اسلامی ۱۴۰۲ چه تاریخی است؟
الف - ۱۰ اسفند
ب- ۱۱ اسفند
ج- ۱۲ اسفند
د - ۱۳ اسفند
✅ ۸- به فرموده معصوم علیه السلام ثواب یک روز روزه در ماه رجب کدام است......
الف- دوری یکسال از آتش جهنم
ب- واجب شدن بهشت
ج- ثواب ۱۰۰۰ بار حج
د- بخشش همه گناهان
✅ ۹- شهید سلیمانی در وصیت نامه خود در مقام شکرگذاری نعمت ها ، اولین و مهمترین نعمتی را که ذکر میکند کدام است؟
الف- زندگی در عصر امام خمینی ره و امام خامنه ای
ب- حضور در میدان جهاد و شهادت
ج- نعمت داشتن پدر و مادر فقیر اما متدین
د- دوستی و قرابت با مجاهدان و شهدا
✅ ۱۰ - از نگاه شهید سلیمانی مهمترین حرم کدام است؟
الف- حرم جمهوری اسلامی ایران
ب- حرم محمدی ص
ج- حرم ابراهیمی ع
د- حرم امام حسین ع
✅ ۱۱ - کدام گزینه سفارش اکید حضرت امام ره به همگان است؟
الف- نگذارید اصول انقلاب مورد خدشه واقع شود
ب- نگذارید انقلاب به دست نامحرمان و نا اهلان بیفتد
ج- نگذارید پیشکسوتان جهاد و خون در پیچ و خم زندگی روزمره به فراموشی سپرده شوند
د- ب و ج صحیح است
✅ ۱۲- کدام جمله از بنیانگذار انقلاب اسلامی در مورد مجلس شورای اسلامی است؟
الف- مجلس عصاره فضائل ملت است
ب- مجلس در راس امور است
ج- مجلس خانه ملت و کانون هدایت است
د- همه موارد
💐 لطفا فقط گزینه های صحیح سوالات دوازده گانه را به ایدی زیر همراه با مشخصات( اسم و فامیل ، تلفن و شهر محل سکونت ) ارسال کنید
@reza_1355
🌿🌿🌿🌿🌺🌺🌺🌿🌿🌿🌿#کانال رسمی شهید مدافع حرم حاج حمید سیاهکالی مرادی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
‼️ دو راهی ببینید ...
شما از کدام راه میروید؟
💠 هر جا دوراهی است، هر آیینه کربلاست
#انتخابات
‹🖤🕊›
من حدیث زیاد دیدم از امام کاظم...امااااااا یه نقلی هست از ایشون که دقیقش فراموشم شده.
هر وقت بهش فکر میکنم، جگررررم میسوزه.
امام کاظم، از ائمه ای بودن که زندانی شون میکردن هر چند وقتی یکبار...
ولی اواخر عمرشون، به مدت ۵تا ۷سال مدااااوما اسیر بودن.
یه باز زندان، یه زندان معمولیه، خب آدم خیلی دلش نمیگیره...
استاد رفیعی تو حرم امام رضا میگفت مدل زندانی که امام داخلش بودن، مطامیر بوده.
مطامیر جائیه که غله نگه میداشتن
ظلمات محض بوده...
خب...حالا هم سطح زمین؟
نه
مثلا ۳۰متر زیر زمین...یه گودال پر از پله بوده که تا ۲۰متریش، پله
بوده...ده متر اخرش پله نبوده
نردبون میذاشتن زندونی رو منتقل
میکردن داخل سیاه چال، بعد نردبون رو بر میداشتن که نتونه بیاد بالا😭
فقط همین؟
نه😢
ته این سیاه چال، اون مطامیر بوده...که مثل یه خمره بوده که تهش فراخ بوده و بالاش تنگ
نه میتونستن بخوابن، نه وایسن😭
۷ساااااال...
همین؟؟؟
نه😭
امام رو، ته اون سیاه چال زندونی کردن در حالیکه غل و زنجیرِ جامعه به دست و پاشون بوده*😭
دستور داده بودن که این غل و زنجیر رو، جوش بدن که باز نشه😭
ای خداااااااااااااااااااااااااا😭
عجب صبری داری که با بهترین و محبوب ترین بندگانت اینجوری رفتار میکردن😭
کاظمین هوا گرمه😭
طی ۷سال، این غل و زنجیر، به بدن امام....😭
السلامُ علی مُعَذّب فی قَعرِ السُّجون...
سلام خدا بر اون کسی که در ته زندااااان ها، عذابش میکردن...
ادامه ی سلام اومده ذِي السَّاقِ الْمَرْضُوضِ بِحَلَقِ الْقُيُود
مرضوض، توی عربی، به استخون له شده و خورده شده میگن😭
استخون شکسته نه...له شده...😭این واژه یِ رَض، توی مقتل ۳تا از ۱۴معصوم وارد شده...
یکیش حضرت زهرا😭
یکیش امام کاظم😭
یکیشم، امام حسین😭
صلی الله علیک یا اباعبدالله
همه اینا رو گفتم برسم به این روایت از امام..
یه روز که امام داخل زندون بودن، به مسیب، میگن: من دیگه عمری نمیکنم...
دلم برا رضام تنگ شده
میرم مدینه!!!
مسیب میگه آقااااااااااااا...شما با این غل و زنجیر...کجا میخواید برید؟ اگه مامور زندان بفهمه، بیشتر اذیتتون میکنه*😔
میبینه امام با دستای مبارکشون باز میکنن غل و زنجیر رو...دیوار شکافته میشه...
میرن و بعد یه مدت، بر میگردن و تو این زمان، مسیب مداااام به این فکر میکرده که اگه مامور زندان بیاد، چی میشه؟!!
امام برمیگردن و شکاف دیوار بسته میشه
بعد مسیب میگه آقا...شما که میتونید ازینجا برید بیرون، خب چراااا اینجا موندین؟
دقیقِ عبارت رو یادم نیست...
شنیدم که امام میگن من، از طرف خدا، بینِ تحمل این زندانِ مطامیر و سختی هاش و کم شدن رنجِ شیعیانم مختار شدم!
یعنی یه چیزی تو این مایه ها که خدا گفته زندون رو تحمل میکنید یا رنجِ شیعیانتون رو؟
و امام گفتن زندون رو😭
و بواسطه ی تحملِ زندان، خدا یه بخشی از رنج و عذاب شیعیان رو برداشتن ازشون...
برای همین یک عبارت باید جان داد😭
‹🖤›¦↫#شهادت_امام_کاظم
‹🕊›¦↫#امام_زمان
#عکسوخاطراتشُهدا 🥀
✨نیمی شهید و نیمی !
چند روزی به #عملیات_کربلای۴ مانده بود. نمیدانم شاید #یک_ساعتی طول کشید تا رزمندگان حاضر را جمع کردم تا یک #عکس_یادگاری بگیرم. راستش یک جورهایی هم به دلم افتاده بود که خیلی از همین بچهها رفتنی هستند. یعنی #مسافر_خدا.
به خاطر همین خیلی اصرار داشتم که همه باشند. تا امروز هم خودم آمار تعدادشان را نداشتم اما امروز که به آن روز نگاه میکنم ۶۴ نفر را توی #قاب_دوربینم جای دادم. ۶۴ نفری که درست نیمی از آنها امروز در بین ما نیستند.
از این ۳۲ #شهید خیلیهاشان توی همان #عملیات پرواز کردند بقیه هم ادامه دهندگان راهشانند انشاالله.
#شهیدان:
رضا و مجید پیله فروشها ، پرویز اسفندیاری ، مهرداد خانبان، علی جاوید مهر، فلاح ، انبوهی ، شالباف، رضا وهابی، ابراهیم کرمی ، محمدرضا کبیری، حسن اسماعیلی ، محسن امام قلی قاسم جمالی ، حسین عبادی ، مجید روغنی، محمود احمدی ، عبادی ، داوود خلیلی، رحیم صحرا کارنیا ، احمد اللهیاری ، سید باقر علمی محمدی، محمد کیامیری، علیرضا جوادی ، اکبر اسدی ، اصغر مافی، اسماعیل مرندی ، سید علی حسینی ، امیر باقریان ، محسن زرینی ، صادق صالحی ، جعفر سقاییان ، پرویز اسفندیاری
#راوی: عباس عطاری
#ماندگاران
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗 #نگاه_خدا 💗
قسمت37
- سلما الان باید بیای ایران زندگی کنی؟
سلما : نه ،همینجا زندگی میکنیم ،علی میخواد بیاد همینجا پیش بابا کار کنه
سلما: خوب حالا نوبت توعه ،بگو میشنوم
- من به غیر از ناراحتی و غصه چیزی ندارم بگم
سلما: اخه چرا ،چی شده مگه ؟ ( همین لحظه صدای در اومد)
خاله ساعده: بچه ها بیاین شام بابا هاتون اومدن
سلما : ای بابا ، سارا بعد شام باید تعریف کنیاااا - باشه ( شامو که خوردیم ،با سلما میزو جمع کردیم ،ظرفارو شستیم ،شب بخیر گفتیم به همه و برگشتیم توی اتاق)
- سلما اتاقت یه آرامش خاصی داره ،خیلی دوست دارم اتاقت و ...
سلما: قابلت و نداره....
- حیف که تو چمدونم جا نمیشه وگرنه میبردمش..
سلما : خوب ،من پایین میخوابم ،تو رو تختم بخواب - نه بابا زشته ،بیا باهم بخوابیم ،جا میشیماا...
سلما: نه قربون دستت ،جنابعالی میخوابین حواستون نیست مثل مدار ۱۰ درجه میچرخین ،از جونم سیر نشدم...
- نه دیگه الان بچه خوب شدم فقط درجه میچرخم...
سلما : همینش هم خطر مرگ داره برام ،خوب حالا تعریف کن ماجرای خودتو چی شده
- بزاریم واسه فردا ،؟
امشب اینقدر حرفای قشنگی شنیدم نمیخوام با گفتن حرفام حالم بد بشه
سلما: باشه - قربونت برم من ، راستی شوهرت کی نمیاد ببینمش؟
سلما: چرا دو روز دیگه میاد میبینیش - چه خوب ، حالا بخوابیم خستم ...
سلما : واااییی دختر ،از دست تو ،
(باز با صدای اذان بیدار شدم ، چشممو باز کردم دیدم سلما با اون چادر نماز قشنگش داره نماز میخونه چقدر این دختر شبیه فرشته هاست ،ای کاش اون مردی که این دختر عاشقش شده ،قدرشو بدونه)
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#نگاه_خدا 💗
قسمت38
سلما: پاشو ،پاشو سارا،چقدر میخوابی تو دختر - مممممممممممم بزار یه کم بخوابم...
سلما: دختر لنگ ظهره دیگه ،اگه قرص خوابم خورده بودی تا حالا باید بیدار میشدی
پاشو میخوایم بریم بازار - باشه الان بلند میشم
بلند شدم و دست و صورتمو شستم ،لباسامو پوشیدم
رفتم بیرون - سلام
خاله ساعده: سلام سارا جان بیا بشین صبحانه بخور
سلما : سارا زود باش - چشم
چند تا لقمه نون پنیر خوردم و از خاله ساعده خداحافظی کردیم و رفتیم بیرون آدمای مختلفی میدیدم،هم با حجاب ،هم بیحجاب ،با سلما رفتیم یه کم خرید کردیم بعد هوا اینقدر گرم بود رفتیم یه کافه آبمیوه خوردیم
منم کل ماجرایی که برام اتفاق افتاده بود و براش تعریف کردم
سلما هم مثل عاطفه قاطی کرد...
هر چی دلش خواست بهم گفت
بعدش باهم برگشتیم خونه ،رسیدیدم بابا و عمو حسین هم خونه بودن
بابا رضا: سارا جان خوش گذشت
سلما: عموجان از دستای پر ما نگاه کنین متوجه میشین ....
- اره بابا جون ،عالی بود
عمو حسین: امشب جایی قرار نزارین میخوایم بریم بیرون
منو سلما: آخجوووون
بعد ناهار منو سلما رفتیم تو اتاق،روی تخت دراز کشیدیم
سلما: سارا؟
- جانم
سلما: یه موقع با سرنوشتت بازی نکنی
- خیالت راحت هرچی باشه از اوضاعی که الان دارم میدونم بهتر میشه...
سلما: نخند دارم جدی صحبت میکنم باهات،تو دختر خیلی خوبی هستی ،نزار آینده ات خراب بشه
- هییی،بگذریم بخوابیم ،شب برین بیرون...
سلما: واااییی باز بخوابی...
- اره خستم
غروب همه سوار ماشین عمو حسین شدیم و رفتیم شهر بازی وااایییی از شهربازی تهرانم خطرناک تره ولی خیلی جای قشنگی بود ،
بعدش شام عمو حسین مارو برد یه رستوران شیک شام رو اونجا خوردیم بعد رفتیم یه کم دور زدیم تا برگردیم خونه ساعت ۱ شب شد
شب بخیر گفتیم و رفتیم تو اتاق
- واااییی سلما فردا علی جونت میاد...
سلما: اره...
سلما به خاطر دیدن یارش خوابش نمیبرد ،هر از گاهی چشمامو به زور باز میکردم میدیدم بیداره و داره قرآن میخونه ،چه صدای دلنشینی داشت نزدیکای صبح خوابش برد
صبح با صدای خاله ساعده از جا مثل موشک پریدیم ...
خاله ساعده: سلما ، سلما پاشو علی اقا اومد
سلما: واااییی مامان شوخی نکن ،آبروم رفت
- میگم خواب منم به تو سرایت کرده هااا
( بالشتشو پرت کرد سمتم )
سلما: واااییی خدا تو نپوسیدی اینقدر خوابیدی
- دیگ به دیگه میگه روت سیاه...
خاله ساعده: زشته بابا ،بیچاره خیلی وقتع اومده نزاشت بیدارت کنم ،سارا هم تو اتاق بود نتونست بیاد داخل...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
-
شاید امام رضا بشہ مرهم قلب شکستہ مون
اما چه کنیم ، فاصله ست فاصله!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گدای کوی رضا شو که این امام رئوف
به سینه احدی دست رد نخواهد زد...🌱😭
#امام_رضا
#چهارشنبه_های_امام_رضایی