هروقتخواستۍگناهڪنۍ،
یڪلحظہبایسـت
بھنَفستبگو"
اگھیهباردیگھوسوسمکنے،
شکایتتروبهامامزمانمیکنم!!
حـالااگـرتونسٺۍحُـرمـت اقارو
بشکنیبروگناهکن..!🚶♂
『🌱بهسوینور🌱』
💫 #بشارت_ظهور
🔸چند سالیست، که حضرت آقا، برخی رویدادها را به صورت پیش بینی به اطلاع عموم می رساند، پیش بینی هایی که همه در حال اتفاق افتادن است.
🔸در طول تاریخ تعیین مصادیق رویدادهای آتی، فقط از لسان انبیا و اولیاء خاص خداوند جاری میشد .
آنگاه که:
🍀 نوح نبی: خبر از وقوع طوفانی بزرگ را به مردم می داد.
آنگاه که:
🍀 ابراهیم نوید شکست بت پرستان و نابودی نمرود بزرگ را می داد.
آنگاه که:
🍀 حضرت موسی: نوید آزادی قوم یهود پس از ۶۰۰ سال اسارت از دست فرعونیان را می داد.
آنگاه که:
🍀 رسول مکرم اسلام (ص): نوید فتح کسری و رم را میداد.
وآنگاه که:
🍀 امام موسی کاظم (ع) فرمودند: مردی از قم به پا خواهد خواست و طاغوت را سرنگون خواهد ساخت.
و آنگاه که:
🍀 امام خمینی (ره) فرمودند: این انقلاب پیروز خواهد شد و شاه خواهد رفت.
آنگاه که:
حضرت آقا فرمودند:
🍀آمریکا هیچ غلطی نخواهد کرد، وبعد از آن همه هیاهوی حمله نظامی به ایران توسط امریکا در ۲۰ سال گذشته، همه دیدند هیچ غلطی نتوانست بکند.
آنگاه که:
🍀 به سید حسن نصرالله فرمودند: در مقابل اسراییل پیروز خواهید شد اگر استقامت کنید، به اذن الله
واین امر محقق شد ودر ۳ جنگ متوالی اسراییل شکست خورد.
آنگاه که فرمودند:
🍀 سوریه و عراق سقوط نخواهد کرد و داعش شکست می خورد و بشار اسد نیز خواهد ماند و اکنون پس از ۷ سال همه دیدیم که شد.
آنگاه که فرمودند:
🍀ما پیشرفت در همه ابعاد خواهیم کرد و شد.
آنگاه که:
🍀 خطاب به عربستان در حمله به یمن فرمودند:
شما یقینا در مقابل مجاهدان یمنی شکست خواهید خورد وحال پس از ۴ سال تجاوزگری عربستان، همه فضاحت شکست ارتش عربستان و ائتلافش را مشاهده می نمایند.
و اما
درحال حاضر ایشان برای آینده ایران و منطقه نیز پیشبینیهایی را علنا اظهار فرمودهاند:
✅ آمریکا در مقابل ایران به زانو در خواهد امد
✅ عربستان به دست مجاهدان راه خدا خواهد افتاد
✅ ایران قله های عظیم دنیا را فتح خواهد کرد
✅امریکا از درون فرو میپاشد
✅امریکا در تحریم ایران شکست سختی خواهد خورد
✅شما جوانان بزودی خود را در قله های شرف خواهید دید
✅آینده از آن شما جوانهاست
بزودی در قدس نماز میخوانیم
وعده ها وعده های عجیبی است، و بسیار بزرگ، وعده ها از جنس پیش بینی تحلیل گران استراتژیک نیست،
🌹وعده ها از جنس وعده های اولیای الهی است
🔸 و از آینده خبر می دهد، از آینده ای با عظمت و بزرگ برای ما ایرانیان و ملتهای مسلمان
🔸باور کنیم وعده های الهی را، که از لسان این مرد الهی خارج می شود
🔸امام خامنهای از اولیابزرگ خداست
🔸وهیچ خدعه و نیرنگی قادر نیست به صورت این ذخیره عظیم الهی بر روی زمین چنگ زند، تمامی دستها و چنگهای شیطان و شیطانکها در مقابل او، مختوم به شکست است، به اذن الهی
⬅️ مشکلات مادی هست، و انشاءالله برطرف خواهد شد
اما رستاخیزی بزرگ در حال وقوع است که این مرد بزرگ دارد یکی به یکی آنها را به ما می گوید و وعده می دهد
باور کنیم به یاری خداوند
خبری در راه است...
#حاج_قاسم
#سربازان_مهدی_عج
شما،،رمان آقای طلبه و خانم خبرنگار موافقم 😍
من،،،ممنونم یه نفر دیگه موافقت کنه رمان شروع میشه 🌸
شما،،سلام چنلتون حرف نداره واقعا بسیار خوبه که هنوز هم چنین آدم هایی هستند که دین اسلام رو گسترش بدن آفرین به شما به کارتون ادامه موفق و معین باشید👍
من،،، ممنون
شما،،سلام خانم خبر نگارو آقای طلبه عالیه من از دوستام شنیده بودم دربارش اگه بزارین که عالی تر میشهخانم خبرنگار و اقای طلبه
من،،،قطعی شدددددد😍
فردا قرار میگیره روزی ⁴ پارت
#هوالعشق❤️
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#پارت_١
😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
دوربین رو تحویل امانت داری حرم دادم و با یه قبض زرد رنگ به طرف بچه ها برگشتم.
اعصابم خط خطی و داغون بود .
فاطمه(فاطمه خانوم رفیق شفیق بنده): فائزه چرا عین گوجه فرنگی قرمز شدی؟
حرف فاطمه شد تلنگری برای به رگبار بستن فاطمه و اون خادم حرم که تو گشت بود
_هان چیه توقع داری عین گوجه فرنگی نشم دختره ی عقده ای به هیچ کس کار نداشت اصل اومد گیر داد به این دوربین بدبخت من
فاطمه: بابا خواهر من ول کن حالا با گوشی عکس بگیری چی میشه حتما که نباید دوربین باشه
_عه نکنه فکر کردی کیفیت عکس دوربین کنون و گوشیای چینی ما یکیه
فاطمه: پیف پیف حالا هی کیفیت کیفیت نکن بابا دیگه گذشت رفت بیا بریم زیارت
_الهی چادرت نخ کش بشه
_الهی غذات بسوزه
_الهی شوهرت کچل باشه
_دختره عقده ای
_چرا دوربینو گررررفتی
مندل(مهدیه بانو دوست گرام اینجانب): خدا مرگیت بده زیارت خودت با این حرفایی که زدی باطل شد که بدرک زیارت مارم باطل کردی
_عه چه ربطی داره به زیارت کی گفته باطله
_اصلا صبرکن الان میرم از اون حاج آقا که اونجا وایساده میپرسم فاطمه بدو بریم
دست فاطمه رو گرفتم و به زور کشوندم سمت یه روحانی که با یه پسر وایساده بود توی یه قدمی شون ایستادیم از پشت
_اوووم سلام حاج اقا
حاجی برگشت و ما با دیدن سیمای زیبای حاجی چشامونو درویش کردیم
حاجی: سلام علیکم بفرمایید
_عه ببخشید حاج اقا من یه سوالی داشتم
حاجی: بفرمایید میشنوم
_حقیقتش میخواستم بدونم اگه فوش بدی و نفرین کنی زیارتت باطل میشه
یهو یه نفر شروع کرد به خندیدن
عه کی بود
فاطمه که نی
منم نیستم
حاجیم نی
پس کیه
عه این یارو قدبلندس که کنار حاجیه
پشتش به ما بود و میخندید و شونه هاش از پشت می لرزید
_ببخشید آقا واسه چی میخندی
یارو قلد بلنده: برای اینکه زیارت رو اصولا میگن قبول نیست نه باطل شده
اینو گفت و برگشت طرف ما
و برگشت برادر قدبلنده همانا و باز موندن دهن اینجانب به ابعاد غار مرحوم علی صدرم یه جا
وای خدا
چه چشمایی
عسلی
#امیدوارم_از_قسمت_اول_راضی_باشید
😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
#هوالعشق❤️
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#پارت_٢
😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
چشم قشنگه: اوهوم خانووووم حواستون کجاست
اوه اوه از اون موقع دارم همینجوری عین بز پسر مردمو دید میزنم وای آبروم رفت
خودمو جم و جور میکنم
_بله آقا من اصلا دوس دارم بگم باطل میکنه شما مفتشی
چشم قشنگه: نخیر مفتش نیستم
طلبه هستم و باید مشکلات دینی افراد رو حل کنم
_عه پس امامه ت کواصلا عبام نداری که
چشم قشنگه: یعنی بنظر شما هرکس لباس نداشته باشه طلبه نیس
_نع نیست
چشم قشنگه: بابا خانوم شما عجب رویی دارید ها
روحانی که تا اون موقع ساکت بود با صدایی که توش خنده موج میزد گفت : عه ! جواد از تو بعیده دخترگلم بی ادبی پسر منو ببخشید
اوه اوه فامیل در اومدن
_عه چیزه یعنی چیزه اهان یعنی میخواستم بگم نه بابا این چه حرفیه خداببخشه
روحانی: ممنون دخترگلم لطف کردی التماس دعا
چشم قشنگه
من
روحانی
فاطمه
با فاطمه به طرف بچه ها برگشتیم ولی فکرم پیش چشمای پسره بود
وای خدایا خودت ببخشم من که چشم ناپاک نبودم
فاطمه:وااااایییی خاک تو سرم
_عه خاک تو سر عمر چرا تو سر تو
فاطمه: بچه ها رفتن حالا تو این شلوغه
چجوری پیداشون کنیم بدبخت شدیم فائزه خدا لعنتت کنه
_فاطمه مگه عصر حجره بابا زنگ میزنیم پیداشون میکنیم دیگه
فاطمه: عه راس میگی ها بزنگ ببین کجان
_از دست تو
گوشیمو از جیب شلوارم بیرون آوردم📱 وااای فاطمه شارژ برقی نداشتم خاموش شده
فاطمه: وای فائزه یه کاری کن برو از یکی گوشی بگیر تورو خدا
یک آن یه فکر به ذهنم رسید... حاج آقا و پسرشون
آروم و متین به سمتشون حرکت کردم هنوز همونجا بودن
_ببخشید حاج اقا
حاجی: عه شمایید دخترم بفرمایید
_حقیقتش ما از دوستامون جدا شدیم حالاهم گوشیم شارژ نداره باهاشون تماس بگیرم میشه از گوشی شما استفاده کنم
حاجی: عه این چه حرفیه دخترم جواد جان گوشیتو بده تا تماسشونو بگیر
جواد (همون چشم قشنگه خودمون): بله بفرمایید
وقتی گوشیشو به طرفم گرفت دستامو بردم جلو برای گرفتنش که یهو یه لرزش کاملا ضایع افتاد توی دستام
به هر بدبختی بود گوشی رو از دستش گرفتم
تا رسید دستم قفل شد دوباره روی صفحه قفل نوشته بود 👈سید محمد جواد👉 وای خدا اونم سیده
_عه ببخشید قفل شد
آقا سید آروم جوری که من نفهمم (البته ارواح عمش یجوری اتفاقا گفت من بفهمم) گفت : از بس استخاره کردید موقع گرفتنش دیگه
گوشی رو دوباره دستش دادم اونم رمز و زد و بهم پس داد حالم بی خود و بی جهت گرفته بود
°•°•°•°•°•°•°•°•☆♡•✾•♡☆•°•°•°•°•°•°•°•°
😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
#هوالعشق❤️
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#پارت_٣
😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
شروع کردم به گرفتن شماره مهدیه...
یه بار
دوبار
سه بار
مشترک مورد نظر خاموش می باشد
ای وای بدبخت شدیم رفت گل رس تو سرمون
_ممنون برنمیداره احتمالا گم شدیم
حاجی : از کدوم شهر اومدید دخترم
_کرمان
سیدجواد_با کاروانای زیارتی اومدید؟
_بله
سید: پس بیاید من میرسونمتون ترمینال فقط زود باشید چون ممکنه برن
_ممنون دستتون درد نکنه
فاطمه: خدا خیرتون بده ممنون
سید: خواهش میکنم بفرمایید
از حاج آقا تشکر کردیم و پشت سر سید راه افتادیم
ماشالا چه قد و بالایی چقدر مردونه و جذاب از پشت راه میره
حالا تازه فرصت کردم نگاهش کنم کلا جذب چشاش بودم قیافشو ندیدم
خدای من این طلبه اس بابا الکی میگه تیپش عین خانواننده هاس
روشو کرد طرف ما خدای من چهرش چقدر ناز و معصومه
ندای درون : وای فائزه خجالت بکش پسر مردومو خوردی
_ندا جون شرمنده تم میشه خفه شی گناهش گردن خودم
با مشتی که فاطمه به پهلوم زد جیغم رفت هوا
_مگه مشکل داری چرا میزنی
فاطمه که رنگش قرمز شده بود اشاره کرد به سید
سید در حالی که کلافه بود گفت : خانوم محترم اگه نگاه کردنتون تموم شد بیاید سوار شید جا می مونید ها
وای خاک تو سرم شرفم افتاد کف پام
با فاطمه رفتیم کنار ماشینش یه ۲۰۶ آلبالویی بود در عقب رو که باز کردیم روی صندلی عقب کلی خرت و پرت بود و فقط یه نفر جا میشد
من و فاطمه ام عین بز همدیگه رو نگاه میکردیم سید برگشت طرف من و گفت : به دوستتون بگید عقب بشینن شما یکم بیشتر جا میبرید بفرمایید جلو بعدم با یه لبخند ملیح نشست سرجاش
این با من بود به من گفت چاق خو اره دیگه فقط یکم محترمانه ترش
فاطمه عقب نشست و منم در جلو رو باز کردم و نشستم پسره بی ادب
یه بسم الله آروم گفت و ماشینو روشن کرد
_واااای صبر کنید آقا جواد
سید: چیشد
_دوربینمو از امانت داری نگرفتم
سید: قبض رو بدید من میرم میگیرم
قبض رو به بدبختی از جیب شلوارم در آوردم و دادم دستش
از ماشین پیاده شد و با دو از پله های جلوی ورودی حرم بالا رفت
°•°•°•°•°•°•°•°•☆♡•✾•♡☆•°•°•°•°•°•°•°•°
😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
#هوالعشق❤️
#رمان_خانم_خبرنگار_و_آقای_طلبه
#پارت_۴
😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
بیرون رفتن آقاجواد از ماشین همانا و ترکیدن فاطمه از خنده هم همانا
_کوفت سر قبر شوور نداشتت بخندی الهی
فاطمه: این پسره، ناجور تو رو کرده تو دیوار ها اخ اخ دلم تو به پسرا نگاهم نمیکردی تا دیروز نه از امروز که پسر مردمو قورت دادی یه بشکه آبم روش
_هه من اصلا اینو آدمم حساب نمیکنم
هردو ساکت شدیم و نشستیم منتظر آقا😑اوه اوه فاطیم فهمید چقدر امروز ضایع بازی در آوردم(البته خواننده محترم مدیونی فکر کنی من کلا ضایع هستم دیگه احتیاجی به ضایع بازی نیس) دیگه باید عین آدم رفتار کنم عین یه دختر گل مثل خودم سنگین و رنگین
آقا جوادم بالاخره تشریف مبارکشون رو آوردن و دوربین منم آوردن
_آخی دوربین جوووونم چقدر دلم برات تنگ شده بود
اوه اوه بلند گفتم برادر جواد داره عین بز نگام میکنه
_عه چرا منو نگاه میکنید حرکت کنید دیگه
سید: مگه من راننده شخصی جناب عالیم دستورم میده اومدیم ثواب کنیم ها...
_اگه میخواید منت بزارید ما همینجا پیاده میشیم
دستمو تا گذاشتم روی دستگیره در که بازش کنم سید گفت : لازم نکرده پیاده شید شهر غریب گم میشید خودم میرسونمتون
تصمیم گرفتم تا ترمینال حداقل خفه خون بگیرم و دیگه حرفی نزنم
وااای نه رسیدیم ولی چه رسیدنی😕ماشین کرمان رفته
فاطمه: فائزه بدبخت شدیم چیکار کنیم
_نمیدونم
سید: از ترمینال قرار بود مستقیم برن کرمان؟
_عه نعععع میرن جمکران اخ جوووون جواد جوون بزن بریم
اوه اوه
یا همه امام زاده ها
چی گفتم
چه جو سنگینی حاکم شده هیچ کس حرف نمیزنه
جوادم منو فقط تو چشمای من نگاه میکنه
منم دارم تو چشماش نگاه میکنم😔
این اولین باره با یه پسر اینجوری چشم تو چشم شدم
جواد نگاهشو ازم گرفت و راه افتاد دیگه نه اون منو نگاه کرد نه من اونو
°•°•°•°•°•°•°•°•☆♡•✾•♡☆•°•°•°•°•°•°•°•°
😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍🌸😍
.🚶♂
..
شیطونـهڪنارِ😈
گوشتزمزمهمیڪنه:
تاجوونےاززندگیـتلذتببر❗️
هرجورڪهمیشهخوشبگذرون
اماتوحواسـتباشه،
نڪنهخوشگذرونیتبه
قیمتِشڪسـتنِدلامامزمانمونباشه...💔
#اللّھمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج🤲🏽
#ٺلنگࢪانہ🌱
✿⃟📞✦
حاجقاسم یہ جاییمیگن:
حتےاگہیہدرصد،احتماݪ بدےڪہ:
یہنفریہࢪوزےبرگردھ وتوبہڪنہ
حقندار؎راجبشقضاوتڪنے! :)
📄📞¦↫ #حاجقاسم✨
°•[🕊]•
#تلنگرانه
+شهادٺ یعنے؛
زندگے ڪن،اما!
فقطبراے خدا...♡
اگرشهادت میخواهید
زندگے ڪنید
فقط برای خــدا...☝️🏻
#شہیدبابڪنورے•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مـاازتــوبھغیرتونداریـمتمنا..
حسـ♥️ـین!(:
🎞¦↫#استورے"
🖇¦↫#پنجشنبههایامامحسینے"