"کنجِ حرم"
* 💞﷽💞 قسمت(۸۰). #نگاه_خدا یه هفته ای مونده بود به محرم،امیرم هر شب میرفت به هیئت سر کوچمون
* 💞﷽💞
قسمت(۸۱).
#نگاه_خدا
من این سمت جاده بودم امیر اون سمت جاده چند بار صداش زدم به خاطر رفت و آمد ماشینا وسط جاده صدامو نشنید
گوشیمو درآوردم و بهش زنگزدم
آخرای بوق بود که جواب داد
امیر: جانم سارا جان
- امیر جان میشه این ور خیابونو نگاه کنی
( امیر روشو سمت من کرد)
امیر : وایی که چقدر ماه شدی با چادر صبر کن الان میام پیشت
گوشیو قطع کردم داشتم به اومدنش نگاه میکردم که یه ماشین با سرعت زد به امیر
- یا حسین 😭
نفهمیدم چه جوری خودمو رسوندم به امیر ،همه از هیئت اومدن بیرون یکی زنگ زد به آمبولانس ،صورت امیر پر خون بود
جیغ میزدمو تکونش میدادم
- امییییر بیدار شو😭
امیر چشماتو باز کن منو ببین
واییی خدااایاااا
ساحره منو بغل کرد و میگفت آروم باش
امبولانس اومد و سوار ماشین شدیم توی راه دستای امیرو گرفتم و میبوسیدم
امیر من چشماتو باز کن ،امیر سارا میمیره بدون تو امییییر ?
رسیدیم بیمارستان بردنش اتاق عمل
واااییی خدااا باز بیمارستان باز انتظار پشت در نشستمو فقط گریه میکردم بابا رضا و مریم و بابا ،مامان امیر هم اومدن ،ناهید جون هی میزد تو سرو صورتش و میگفت واااییی پسرم
مریم جونم اومد پیش من: چی شده سارا ،چه اتفاقی افتاده ؟
(نگاهی به چادر سرم کردم هنوز سرم بود )
مریم و بغل کردم گریه میکردم : همش تقصیر من بود😭
ای کاش نمیرفتم هیئت 😭
ای کاش صداش نمیزدم 😭
وایییی خدااا دارم دیونه میشم
#ادامه_دارد
"کنجِ حرم"
* 💞﷽💞 قسمت(۸۱). #نگاه_خدا من این سمت جاده بودم امیر اون سمت جاده چند بار صداش زدم به خاطر ر
* 💞﷽💞
قسمت(۸۲).
#نگاه_خدا
بعد چهار ساعت دکتر از اتاق عمل اومد بیرون
رفتم سمتش اقای دکتر چی شده ؟ حالش خوبه؟
دکتر: ضربه ای که به سرشون وارد شده باعث ایجاد لخته تو مغزش شده ما لخته خونو درآوردیم
ولی متاسفانه سطح هوشیاریشون پایین اومده اگه ادامه پیدا کنه میرن تو کما
- یا فاطمه زهرا 😭
اینقدر خودمو زدم و جیغ کشیدم که از هوش رفتم
چشمامو باز کردم دیدم سرم به دستم زدن ،مریم جونم کنارم رو صندلی نشسته بود داشت قرآن میخوند
- مریم جون
مریم: خدا رو شکر که بهوش اومدی
- میشه به پرستار بگین بیاد این سرمو از دستم دربیاره
مریم: سارا جان تو اصلا حالت خوب نیست ،صبر کن سرمت که تموم شد خودم میگم بیان دربیارن
- تو رو خدا بگین بیان در بیارن میخوام برم پیش امیر 😭
( اینقدر گریه و داد و جیغ کشیدم که پرستاد اومد سرمو کشید ازدستم بیرون)
پاهام جون راه رفتن نداشت رفتم پشت در سی سی یو
ناهید جون نشسته بود روصندلی و گریه میکرد
بابا رضا و بابا حمید هم رفته بودن نماز خونه
از پشت شیشه میتونستم ببینم امیرو ،اینقدر به پرستارا التماس کردم که برم داخل
بلاخره راضی شدن بزارن برم داخل لباس آبی پوشیدم ،یاد مادر افتاده بودم نکنه امیرم ...😭😭😭
رفتم بالا سر امیر سرمو گذاشتم روی قلبش
امیرم، عشقه زندگی من قلبت واسه من بزنه هاااا
نمیخوای چشماتو باز کنی ؟😢 پاشو ببین چادرمو ،تو که خوب منو ندیدی باچادر ،پاشو بریم هنوز کارای هیئت تمام نشده ،مگه منتظر محرم نبودی؟😭
فردا اول محرمه هااا پاشو باهم بریم پیش بچه هاا کمشون کنیم،امیر جان سارا چشماتو باز کن ،امیر بدون تو من میمیرم ،😭
دستاشو گرفتمو میبوسیدم
،خدایا به من رحم کن😭،خدایا به دل پر دردم رحم کن ،امیرو برگردون😭
( پرستار اومد و منو از اتاق بیرون برد)
حالم اصلا خوب نبود صدای اذان و شنیدم وضو گرفتم رفتم نماز خونه
اولین بار بود میخواستم نماز بخونم ،یادم میاومد بچه بودم همش کنار بابا نماز میخوندم نمیدونم از کی دیگه نخوندم و از خدا دور شدم
#ادامه_دارد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهیـدسلیـمانی🖐🏾
«📓📷»
جدی گرفتهایم زندگیِ دنیایی را
و شوخی گرفتهایم قیامت را
کاش قبل از اینکه بیدارمان کنند،
بیدار📓⃟📷¦⇢ شویم!'
📓⃟📷¦⇢ #شهیدحسینمعزغلامی
┈┈┈┄┄╌╌╌╌┄┄┈┈┈
#خدایا...
اگر نگاه لطف تو با ماست چه باک اگر همه ی خلایق روی از ما بگردانند.
و اگر نیست ، چه سود اگر همه ی خلایق رو به ما کنند.
آن را که تویی درمان
درمانده نخواهد شد
بیچارۀ عشق تو
بیچاره نخواهد شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📱 ویژه #استوری
📝 تو میگی رفیقمی...
◽ #امام_حسین
"کنجِ حرم"
📱 ویژه #استوری 📝 تو میگی رفیقمی... ◽ #امام_حسین
شب جمعه اس اقا جان...🖤
بطلب که نیازمندم💔
بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
مادری گفت حسین جان همه را بخشیدند😭💔
#شب_زیارتیارباب