eitaa logo
"کنجِ حرم"
264 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
✨📚 مردی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله رسید و عرض کرد آیا به من اجازه میدهید که آرزوی مرگ بکنم؟ ✅حضرت فرمود: مرگ چیزی است که چاره ای از آن نیست و مسافرتی است طولانی که سزاوار است برای کسی که بخواهد به این سفر برود ده هدیه با خود ببرد.(ایا هدایا را اماده کردی) ✅پرسید آن هدایا کدامند؟ رسول اکرم صلی الله علیه وآله فرمود: ۱- هدیه عزرائیل ۲- هدیه قبر ۳- هدیه نکیر و منکر ۴- هدیه میزان ۵- هدیه پل صراط ۶- هدیه مالک (خزانه دار جهنم) ۷- هدیه رضوان (خزانه دار بهشت) ۸- هدیه پیامبر ۹- هدیه جبرئیل ۱۰- و هدیه خداوند متعال 🌱اما هدیه عزائیل چهار چیزاست : ۱- رضایت حق داران ۲- قضای نمازها ۳- اشتیاق به خداوند ۴- آرزوی مرگ 🌱اما هدیه قبر چهار چیزاست : ۱- ترک سخن چینی ۲- استبراء ۳- تلاوت قرآن ۴- نماز شب 🌱اما هدیه نکیر و منکر چهار چیزاست : ۱- راستگویی ۲- ترک غیبت ۳- حق گویی ۴- تواضع در برابر همه 🌱اما هدیه میزان چهار چیزاست : ۱- فرو خوردن خشم ۲- تقوای راستین ۳- رفتن به سوی جماعت ۴- دعوت به سوی آمرزش الهی 🌱اما هدیه صراط چهار چیزاست : ۱- اخلاص عمل ۲- زیاد به یاد خدا بودن ۳- خوش اخلاقی ۴- تحمل کردن آزار دیگران 🌱اما هدیه مالک(خزانه دار جهنم) چهار چیزاست : ۱- گریه از ترس خداوند ۲- صدقه مخفی ۳- ترک گناهان ۴- خوش رفتاری با پدر و مادر 🌱اما هدیه رضوان(خزانه دار بهشت) چهار چیزاست : ۱- صبر در ناملایمات ۲- شکر بر نعمت ۳- انفاق مال در راه اطاعت خداوند ۴- رعایت امانت در مال وقفی 🌱اما هدیه رسول اکرم(ص) چهار چیزاست : ۱- دوست داشتن او ۲- پیروی از سنت او ۳- دوست داشتن اهل بیت او ۴- زبان را از بدی ها حفظ کردن 🌱 اما هدیه جبرئیل چهار چیزاست : ۱- کم حرف زدن ۲- کم خوردن ۳- کم خوابیدن ۴- مداومت بر حمد 🌱اما هدیه خداوند متعال چهار چیزاست : ۱- امر به نیکی ۲- نهی از بدی ۳- نصیحت و خیر خواهی برای مردم ۴- و مهربانی کردن با همه 🍃 این سخنان را با نیت خالص و جهت رضای الله ، پخش کن 🍃چراکه هر کس بر آن عمل نموده و به نسل های آینده برسد 🍃 إن شاءالله ، اجرش به تو خواهد رسید ✅باذکر صلوات شروع کنید 📚 کتاب المواعظ العدديه 🌱
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ... در حال خوندن پیام های قبلی بودم که متوجه شدم آنالی آنلاین شد ... ضربان قلبم بالا رفت و دستانم که به دور گوشی حلقه شده بود خیس عرق شد ... دلیل این حالات رو نمی دونستم شاید یک نوع دلتنگی بود... انگشتام رو ، به روی صفحه کیبورد گزاشتم و کلمه سلام رو تایپ کردم سریع پشیمون شدم و پاک کردم همین کار رو حدود ۵ یا ۶ بار تکرار کردم ولی با خودم گفتم چرا من پا پیش بزارم ؟ چرا غرور من بشکنه ؟ اصلا بهش چی بگم ؟ خودش گفت دوستی ما تمام شده پس دلیلی برای پیام دادن وجود نداره ... پروفایلش رو چک کردم ... صفحه ای سیاه گزاشته بود و در قسمت بیوگرافیش هم نوشته بود : (یادته زیر گنبد کبود دو تا رفیق قدیمی بودیم و کلی حسود ؟ تقصر اون حسودا بود که حالا ما شدیم یکی بود و یکی نبود ...) دلم هری پایین ریخت ... یعنی اونم ... اونم دلش برای من تنگ شده ؟... منظورش از این بیوگرافی چیه ؟ منظورش از اون رفیق قدیمی منم ؟ غرورمو گذاشتم کنار و کلمه سلام رو تایپ و ارسال کردم سریع دو تا تیک آبی خورد وسین شد باورم نمیشد یعنی اونم توی پی وی من بود؟ + سلام _خوبی آنالی +مرسی ... تو چطوری ؟ _منم خوبم +کجایی؟ باید بهش چی میگفتم ؟ بگم اومدم راهیان نور ؟ بگم الان دارم میرم شلمچه ؟ بگم گارسونه رودیدم ؟ ماجرای راحیل رو بهش بگم ؟ از کجا شروع کنم ... _من دارم میرم شلمچه +به سلامتی ... و رفت ... آفلاین شد ... از دستش دلخور نشدم مهم اینه که جوابمو داد و مهم تر از همه اینکه توی پی وی من بود و خیلی زود پیام رو خوند ... گوشی رو برداشتم و چشمام رو ، روی هم گزاشتم ... ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ... با تکونای دست مژده چشمامو باز کردم ... با دیدن اتوبوس خالی و مژده تنها ‌ ، سریع سر جام نشستم و با صدای خواب آلودی گفتم : _رسیدیم‌؟ مژده خنده نمکینی کرد و جواب داد : +نه ،فعلا خیلی راه مونده نگاهی به اطراف انداختم هوا تاریک شده بود ... _پس چرا ایستادیم؟ +بیست سوالیه ؟ وایسادیم برای نماز ، نمیای ؟ خواستم بگم حتما میام که با یاد آوری راحیل و دعوامون ،شخصیت خبیثم به درونم رسوخ کرد ... اخمی روی پیشونیم نشوندم و با صدایی که عاری از هر حسی بود گفتم : _نه نمیام مژده که معلوم بود از لحنم جا خورده و دلگیر بود گفت : +آخه ... باصدای بلند تری ادامه دادم _نشنیدی؟ گفتم که نمیام مگه زوریه ؟... مژده با وجود دلخوریش لبخندی زد و گفت : +نه عزیزم اینجا هیچی زوری نیست پوزخندی به حرفش زدم و رومو به طرف پنجره برگردوندم مژده هم بعد از چند ثانیه خیره شدن به صورتم ، از کنارم بلند شد و رفت بیرون . ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ... یک لحظه تمام حس های بد اومدن سراغم ... من مگه آرامش نمیخواستم ؟ مگه برای همین نیومده بودم اینجا ؟ مگه برای همین آرامش با آنالی قطع رابطه نکرده بودم ؟ عصبی از حرف نسنجیده ای که به مژده زدم ، از جام بلند شدم و به طرف نماز خونه خواهران راه افتادم ... به طرف سرویس بهداشتی خواهران رفتم تا وضو بگیرم با دیدن خودم تو آینه روشویی یه لحظه تعجب کردم خط چشمم پخش شده بود ... چشمام هم پف کرده بود ... رژم هم پاک شده بود ولی اثرش هنوز اطراف لبم مونده بود ... یه لحظه یاد جوکر افتادم ... با شنیدن صدای مژده به طرفش برگشتم در حال تمدید آرایش پاک شدم بودم که شروع کرد به صحبت کردن : +مروا بخدا همینجوری ساده خوشگل تری تا این رنگ و لعابا ... چشم غره ای بهش رفتم و گفتم : _مسخره میکنی ‌؟ +نه مگه دیوانم؟ ‌بخدا خیلی خوشگلی با وجود تمام اصرار های مژده آرایشم رو تمدید کردم ... با خودم گفتم کسی که توی نماز خونه آرایش میکنه همین میشه دیگه... هووف من از کِی خرافاتی شدم ؟ وجدان = از وقتی با اینا گشتی ... بدون توجه به صدای درونم آرایشم رو پاک کردم و با بدبختی وضو گرفتم و به طرف نماز خونه راه افتادم ... ادامه دارد... 🍃💚🍃💚🍃
🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃💚🍃 به قلم آیناز غفاری نژاد کپی به شرط گذاشتن نام نویسنده ... کفشامو در آوردم و رفتم داخل مژده و راحیل چادر سفید رو سرشون بود وداشتن با هم صحبت میکردن . بی توجه بهشون داشتم از کنارشون رد می شدم هنوز چند قدمی برنداشته بودم که با شنیدن حرف هاشون ، ناخود آگاه پاهام قفل شد ... +مروا ... مژده داشت بلند صحبت میکرد که با تشر راحیل کمی تن صداشو آورد پایین . +کاریه خیلی خوب نیست خوشم نیومد ازش ×منم همینطور پس چیکار کنیم ؟ باید یه جوری دکش کنیم دیگه +نمی دونم والا بازم باید با مرتضی صحبت کنم ببینم چی میگه ... ×آره حتما چون من تا آخر سفر تو فکرش میمونم ، سفر کوفتم میشه آخه لبا ... با شنیدن حرفاشون دستالم لرزید و فکم منقبض شد خشم کل وجودمو فرا گرفت اینا درباره من حرف میزدن؟ منی که با پولم میتونستم کل جد و آبادشونو بخرم ؟ یه لحظه یاد حرف آنالی افتادم فکر کردی اگر بری اونجا میخوان بهت بگن عشقم ، عزیزم ، گلم ؟ نخیر با تیپا پرتت میکنن بیرون حرف های آنالی مثل پتک به سرم میخوردن ... ادامه دارد ... 🍃💚🍃💚🍃
4 پــارتــ تقـدیم نـگـاهــ قـشـنـگتـونـــ♥️
لطفا نظراتتون درمورد رمان فالی در آغوش فرشته بدید♥️✨ https://eitaa.com/mmaahhyyaa آیدےمدیر🌻⃟💖
⚠️ غیبت خیلی تاریک می‎کند 🌷 مرحوم حاج اسماعیل دولابی: 🔸 دو نوع غیبت داریم که هر دو گناه است؛ یکی اینکه حواس و دلت با امامان نیست و حاضر نیستی، دیگری اینکه پشت سر مؤمنی حرف بیهوده‎ای می‎زنی که او راضی نیست. 🔸 غیبت آتشی است که همه جا را به آتش می‎کشد. غیبت باعث دوری از همه و به خصوص از خدا می‎شود. 🔸غیبت خیلی تاریک می‎کند و راه باطل را به روی غیبت کننده باز می‎کند. کسی که غیبت نکند، راه امیرالمؤمنین علیه السّلام به روی او باز می‎شود. 🌸 حضرت ادریس علیه السّلام فرمود: اگر کسی در بدو ورود به مجلسی بگوید بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ وَ صَلّی اللهُ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ، در آن مجلس غیبت نمی‎شود؛ خدا از این ذکر، ملکی می‎آفریند که اگر کسی بخواهد غیبت کند، او را منصرف می‎کند. 📚 مصباح الهدی - تألیف استاد مهدی طیّب أللَّھُمَ؏َـجِّلْ لِوَلیِڪَ ألْفَرَج🌱 🌿
🌱 پیغمبر خاتم فرمود: هر کس بر فاطمه الزهرا (س) صلوات بفرستد💕 هرجا که من در بهشت باشم او نیز با من است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
♨️چه کسی با دوست تر است؟! 💠 آیت‌ الله بهجت قدس‌ سره: 🔸آن کسی با حضرت مهدی عجل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشریف دوست‌تر است که بعد از اتیان(انجام دادن) واجبات و ترک محرمات و طاعت خدا در واجبات و محرمات، برای او (عجل‌ الله‌ تعالی‌ فرجه‌ الشریف) بیشتر بکند. 📚 برگرفته از کتاب مجموعه بیانات آیت‌ الله‌ بهجت قدس‌سره درباره حضرت ولی‌عصر عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‌الشریف 🌿🌿