eitaa logo
"کنجِ حرم"
265 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
با شھدا بودن سخٺ نیسٺ با شہدا ماندن سخټ اسټ مثل شھدا بودن سخٺ نیسٺ مثل شہدا ماندن سخݓ اسݓ راه شهدا یعنے: نـگہ داشتن . . ! ..🌱 💔
حمایت.🍶🌸.
هم سنگرا 5تا فرشته بدین اینور🙂✨ https://eitaa.com/modafeiii فوروارد شه🙏😉
❪👨🏻‍🎓📚❫ - 🧐⁉️ وقتی ناراحتم نمیتونم درس بخونـم، چیکار کنم ؟! توی زندگی هممون یه روزایی هسـت کـہ نـاراحـتیـم و حـس و حــال درس خوندن نداریم😬📚. . به این فکر کن کہ ایـن مسئـلـہ ارزش داره کل روزتو بخاطرش هدر بدی ؟! ۵ سال دیگہ هم برات مهمہ ؟! ذهنتو از فکرایِ اضافی خالی کن✌️🏻 بخند بخنـــــد دیگہ آباریڪلا همینہ🤣💛
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
:)
قدم هایی برای خودسازی یاران امام زمان 🙂 😭
. . چیڪار‌ڪنیم گناه نڪنیم ؟! اقــا از نماز شروع ڪن تو هر چقدر به نمازت اهمیت بدۍ تواناییت برای مقابلہ با گنــاه بیشترہِ
•----------------«📘🔗»----------------• ‌‌‌‌ ❪بِہ‌نفَس‌هـٰا؎ِتوبَنداَست‌مرآ‌هَرنَفَسۍ... سایِہ‌اَت‌ڪَم‌نَشَوَد‌اَز‌سرِما‌حَضرَت‌ِ‌مـٰآهـ!シ••❫ •ـ----------------«🔗📘»----------------• ⁦🔗⁩⁩⃟💙⸾⇜
🕊🌿|• باید سعے ڪنیم در مقدمات و تعقیبات‌نماز هم ادب را رعایت ڪنیمـ مثلاً موقع وضو گرفتن یڪ مقدار دقت ڪنیم و آداب را رعایت کنیم ،آب را شالاپ شالاپ روے دست هامان نریزیم!🙂 حواسمان باشد ڪه داریم یه ڪار محترمانه انجام می‌دهیم. اگر جلوے مهمان بخواهیم میوه‌اے را بشوییم و به او بدهیم چه جورے می شویی؟ خیلے محترمانه‍ وقتے می خواهے جلوے خدا وضو بگیرے حواست باشد ڪه وضو گرفتن صرفاً براے تمیز شدن نیست ڪه با عجله و بے حوصله دست را بکوبی و بروے! -› مگر از این ڪار ناراحت هستے ڪه اینقدر بے حوصله انجامش می دهے؟! می خواهے خدا توفیق نماز خواندن را از تو بگیرد؟ و بگوید:《 اصلا نمے خواهم نماز بخوانے می خواهم صد سال سیاه نماز نخوانے !نکند از اینکه خواستم یک جا براے تو خدایے کنم و بندگے تو را ببینم ناراحت هستے؟! اللھم‌عجل‌ݪولیڪ‌الفرج
•💛🌻💛🌻💛🌻💛• 🌻 •به قلم آیناز غفاری نژاد• ظرف ها رو توی ماشین ظرفشویی گذاشتم و دستام رو با حوله خشک کردم . - کاوه ماه محرم داره میادا ! کی نوبت میگیرید برای مشاور و کارهای دیگتون ؟! + امشب که بابا اومد باهاش صحبت میکنم. اگر موافق بود پس فردا بریم برای آزمایش خون و این جور چیزا . البته باید با مرتضی هم صحبت کنم ببینم نظر اونها چیه راجب تاریخ مراسم . شربت ها رو توی یخچال گذاشتم . - میگم این کامران با مامان اینا ور نداره بیاد اینجا ! توی این اوضاع قوز بالا قوز میشه . کاوه نگاهی عصبانی بهم انداخت . + مگه اینجا کاروانسراست که هرکس از راه رسید بیاد اینجا پلاس شه !؟ لباس های چرک کاوه رو برداشتم و بهش چشم غره ای رفتم . - مگه تو مامان رو نمیشناسی ؟! این چند روزی که خاله خونه نیست ، مسلما مامان اجازه نمیده یکی یه دونه خواهرش با این وضعیتش بره خونه . خب باید یکی باشه که ازش مراقبت کنه . پس با این وجود صد در هزار درصد کامران همراه مامان میاد . فقط شانس بیاریم که نیاد ! کاوه نفس کلافه ای کشید و با گفتن لا الله الا اللهی از آشپزخونه خارج شد . ماشین لباسشویی رو هم روشن کردم و به سمت اتاقم رفتم . باید حداقل تا دو ، سه روز دیگه تصمیمم رو راجب علیرضا میگرفتم . هم از این آشفتگی ذهنی بیرون می اومدم هم خیال اون رو راحت می کردم . ادامه دارد ... • 💛🌻💛🌻💛 •