eitaa logo
"کنجِ حرم"
269 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
2.1هزار ویدیو
111 فایل
اِشتیاقے‌ڪه‌بہ‌دیدارِتودارَد‌دِلِ‌مَن دِلِ‌مَن‌دانَدومَن‌دانَم‌ودِل‌دانَدومَن حرفی سخنی؟! https://harfeto.timefriend.net/16818490554574 #شروطمون @shorotoinsohbata
مشاهده در ایتا
دانلود
رمان عشق گمنام پارت ۲۵ بعد از اینکه کلاس تموم شد کیفم رو برداشتم واز کلاس خارج شدم داشتم از پله پایین می آمدم که علی اقا رو دیدم که از کنارم رد . درحال راه رفتم به طرف در خروجی دانشگاه بودم که گوشیم زد خورد. نگاهی به صفحه انداختم آرمان بود تماس رو وصل کردم من:الو جانم ؟ ارمان:آوا من نمیتونم بیام دنبالت خودت اگه میتونی برو . من:باشه خودم میرم . خواستم تماس رو قطع کنم که گفت:آوا یادت نره به ویدا خانم بگی . من:باش . تصمیم گرفتم پیاده برم خونه هوا کمی ابری بود وحال میداد توی این هوا قدم زد . درحال قدم برداشتن به طرف خانه بودم که یه ماشین بوق زد توجی نکردم دوباره بود زد نگاهی انداختم داخل ماشین ،اینکه همون پسره توی کلاسمونه اسمش چی ...اها اسمش شروین باقری بود . نگاه کوتاهی بهش انداختم بعد سرم رو یکم پایین انداختم گفت:بله ؟ شروین باقری: سلام خانم محمدی سوار شین برسونمتون . من:خیلی ممنون خودم میرم . شروین باقری: آوا جان تعارف نکن سوار شو . عصبانی شدم اون به چه حقی اسم منو گفت روکردم بهش با یه حالت عصبانی گفتم:خجالت نمیکشی با یه نامحرم اینجوری حرف میزنی ،اخ بمیرم برای امام زمانم که خون گریه میکنند .اونم بخاطر گناهان منو امثال من . از رفتار من تعجب کرد انگار انتظار چنین رفتاری رو نداشت . خواست چیزی بگه که کسی از پست سرم گفت :خانم مزاحمن ؟ صداش آشنا بود سرم رو به عقب متمایل کردم .با دیدن شخص تعجب کردم این که علی آقا بود اونم تا منو دید تعجب کرد . اخماش رفت تو هم رو به شروین باقری گفت :خجالت نمیکشی مزاحم یه خانم میشی ؟ شروین با حالتی خونسرد گفت:نه بعد رو به من کرد گفت : آوا جون بعد میبینی وبا سرعت زیاد از ما دور شد . علی آقا عصبانی شد گفت علی آقا :پسره ی ... استغفر الله آوا خانم خوب جوابشو دادین ای کاش خیلی از ماها هم که شده برای یک دقیقه گناه رو بخاطر امان زمان بزاریم کنار . من: بله ای کاش . علی اقا: داشتین جایی میرفتین ؟ من: آره داشتم میرفتم خونه ارمان گفت امروز نمیاد دنبالم . علی اقا سرش رو گرفت پایین گفت: خوب نیست تنها برین سوار شین من برسونمتون . من :نه ممنون خودم میرم . علی اقا: اگه فکر میکنیم مزاحمت ایجاد میکنین اشتباه فکر کردین . من خودم دارم میرم خونه .شما هم سوار شین برسونمتون . ادامه دارد .....🥀 نویسنده :فاطمه زینب دهقان🌼
رمان عشق گمنام پارت ۲۶ بالاخره سوار ماشین علی اقا شدم وعلی اقا هم راه افتاد . توی ماشین هیچ ‌خرفی رد بدل نشد . بعد از چند دقیقه علی آقا دستشو به طرف ظبط ماشین میبرد .یک مداحی میزارد . میبینی خواهرم .... برا دفاع از این حرم ... دارم میرم ولی .... به تو وصیتی دارم ... این چارد سیات ... علم بی بی زینبه ... نزاری حرمتش بریزه باز دو مرتبه .... با تموم شدن مداحی علی آقا ماشین رو نگه داشت . پیاده شدم روبه علی آقا گفتم: ممنون . علی اقا:خواهش میکنم . در ماشین رو بستم وبه طرف در حیاط قدم بر داشتم کلید رو از داخل کیفم بیرون اوردم ودر رو باز کردم . به طرف در ورودی خانه راه افتادم خواستم درو باز کنم که یادم امد کلید این درو دیشب دادم داداش .با کف دستم یک ضربه آرامی به پیشانیم میزنم میگویم :الان چیکار کنم . به طرف تاب گوشه حیاط میرم کیفم را رویش میزارم خودم هم مینشینم گوشی ام رو از جیب مانتو ام بیرون می آورم وبه آرمان زنگ میزنم. صدای زنی که از پشت گوشی میگوید ....... بله شارژم که ندارم . آرمان هم که تا شب برنمیگرده خونه . ** الان نزدیک یک ساعت میشود که روی تاب گوشه حیاط نشسته ام صبحانه که نخوردم در دانشگاه هم که وقت نکردم چیزی بخرم بخورم .الان هم حسابی گرسنه ام . از بس که روی تاب نشسته ام کمرم خشک شد تصمیم میگیرم که برم خونه خاله فیروزه از تلفن اونا برای زنگ زدن به آرمان استفاده کنم . کیفم را برمیدارم واز در حیاط خانه خارج میشوم .در را پشت سرم میبندم. وبه طرف خانه خاله فیروزه راه می افتم کلید آیفون را فشار میدهم . وصدای مرد جوانی میپیجد :کیه من:سلام علی آقا منم دوست ویدا . در با صدای تیکی بازمیشود . وارد میشود در حال باز میشود و علی آقا بیرون می آید :سلام آوا خانم شمایید ؟ من:سلام ببخشید مزاحم شدم ویدا خونه است ؟ علی آقا :بله خونست . بفرمایید داخل خونه ویدا داخل اتاقشه . وارد خانه میشوم وبه طرف اتاق ویدا قدم برمیدارم خاله فیروزه خانه نبود فکر کنم چون ندیدمش . در میزنم وبعد هم وارد میشوم . ویدا با دیدنم میگوید :سلام به آوا خانم . من:سلام کنارش مینشینم میگویم :آوا گوشیتو میدی زنگ بزنم به آرمان من الان از اون موقع که اومدم توی حیاط خونمون بودم کلید هم دست آرمان . ویدا:وا چرا نمیومدی اینجا ؟ من :مزاحم میشدم. ویدا:مزاحم چیه دیوونه حالا نهار خوردی؟ من:نه نخوردم فقط گوشیتو بده زنگ بزنم آرمان ببینم میتونه بیاد . گوشی رو از ویدا میگیرم وبه آرمان زنگ میزنم . یک بوق ....دو بوق .... جواب میدهد ارمان:الو من:الو سلام ارمان ارمان:سلام بجا نمیارم من :ارمان منم آوا با گوشی ویدا زنگ میزنم ارمان :عه تویی کارم داشتی؟ من:آرمان کلید در حال دست توعه منم که ندارم فعلا اومدم خونه ویدا اینا کی میایی ؟ ارمان:معلوم نیست ‌‌. ادامه دارد.....🥀 نویسنده:فاطمه زینب دهقان🌼
6پارت تقدیم نگاهتون
گاهـی ... فاصله ما و 🕊 یه خمپاره است ؛ یه سیم خاردارِ به اسمِ نَفْس ! از این ها که بگذریم ، می رسیم ...🌿
خدایا مرا خرج کاری کن که من را بخاطرش آفریدی:)
خواهش میکنم🙂🌹
🌱' . - درایندھ... توڪتاب‌هاے‌تاریخ‌مینویسندوازما روایت‌میڪنندڪھ: یھ‌جمعیت‌خیلۍ‌زیادے‌بودن ڪھ‌خودشون‌روسینہ‌زن‌و نوڪرامام‌حسین(ع)میدونستن ڪلۍ‌بچہ‌حزب‌اللھۍ‌داشتن ڪلۍ‌بچہ‌هیئتۍ‌ومذهبۍ‌داشتن ڪلۍ‌حوزھ‌علمیہ‌داشتن ولۍ‌حتۍ۳۱۳تاشون‌واقعۍ‌نبودن‌ڪھ امام‌زمانشون‌ظھورڪنھ! همہ‌فقط‌مدعۍ‌بودن‌ڪھ‌خوب‌اند!(:🙄🖐🏿
••• در عَجَبَم از کسانی که هزاران گناه میکنند.....🌿
رفقا مایلید نام کانال رو به (ترک↯گناه) تغییر بدیم؟ ناشناس بگید
دلی رو نشکن شاید خونه خدا باشه💕 کسی رو تحقیر نکن شاید محبوب خدا باشه🙃 از هيچ عبادتي دریغ نکن شاید کلید رضايت خدا باشه✨ سر نماز اول وقت حاضر شو شاید آخرین دیدار دنیاییت با خدا باشه🥺 هيچ گناهي رو كوچیك ندون شايد دوری از خدا در اون باشه🚶🏻‍♀ از هیچ غمی ناله نکن شاید امتحانی از سوی خدا باشه(:
‌ زندگـی‌زیباسـت‌امـا ‌. . . شھـادت‌ازآن‌زیباتـراسـت سلامـت‌تـن‌زیباسـت‌امـا . . . پرنده‌عشـق‌تـن‌راقفسـی‌مبینـد کـه‌دربـاغ‌نھـاده‌باشنـد♥️🔒! ـــــ‌شھیـدآوینـی🖇📒ـــــ
💫 اهمیت و فضیلت شب و روز جمعه 🌸 امام باقر عليه السلام : خوبى و بدى در [شب] و روز جمعه چند برابر [حساب] مى شود. (ثواب الاعمال ص۱۴۳) 🌷 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : روز جمعه آقاى روزهاست و نزد خداوند عز و جل از روز قربان و روز فطر نيز بزرگتر است. (بحار الأنوار ۸۹‌/۲۶‌۷/۵) ✅ بهتر هست شب و روز جمعه را اختصاص بدهیم به کارهایی که بسیار موجب خشنودی خداست مانند: - نیکی و کمک به پدر و مادر - دعا و راز و نیاز با خدا و ذکر گفتن به خصوص ذکر صلوات که خیلی توصیه شده -یادگیری احکام شرعی در مسائلی که با آن مواجه هستیم یا ممکن است مواجه شویم (از طریق توضیح المسائل مرجع تقلید و استفتائات موجود در سایت ایشان ) -خواندن کتاب و مطالب قرآنی و مذهبی مثل مسائل مربوط به مهدویت و خودسازی و... -مناجات با خدا و دعا کردن به خصوص دعای تعجیل در فرج - توسل به امام زمان(ع) و راز و نیاز با ایشان - انجام غسل جمعه و نماز جمعه