eitaa logo
مدرس خلاق|ابوذر ظفری
46.7هزار دنبال‌کننده
806 عکس
333 ویدیو
17 فایل
🔶ابــــــــــوذر ظـــــــــفری 🔹مــــــدرس روش تدریــــــس و خلاقیـــــــت ❤یک مــــــبتکر باشـــــید نه یـــــک مقــــــلد ❤ ادمین جهت ارتباط👇 @abouzar_zafari ادمین ثبت نام👇 @admin_sabtenam110 ادمین مدارک👇 @admin_madarek
مشاهده در ایتا
دانلود
:: ما دو هفته واسه شوت سوباسا صبر میکردیم، معلومه که چند ساعت هم واسه پهپاد صبر میکنیم ببینیم تهش چی میشه😂😂😂 ‌:
:: به سوی بیت المقدس ::
:: ســـــــــلام حال دلتــــــــــــون چطوره 😍 صبـــــح روز ٠۳/٠۲/٠۱ تـــــون بخیر باشه🌹 ::
:: دیگــــــه هیچ بهونه ایی برای شــــــروع نکـــــردن نداریـــــــــااا😉 :: امــــروز هــــــــــــــمون روزیه که قرار بود مهمترین کارهای زندگیتو شروع کنی🌱 :: از همــه مهمتر امروز شــــنــــــبه هم هست همیشه قرار بود از این شنبه شروع کنیم ولی نمیدونم چرا این شنبه هیچوقت نمیومد🤔 ::
:: ✔️هــــــم سال جدیده ✔️هم تاریخش ۱ ۲ ۳ ✔️هم شنبســـــــــــــت😁 :: خـــــب بگــــــو ببیینم، دوست داری چیو تـــــوی زندگیت تغییر بــــــــــــدی یا میخوای چه چیز جدیدی رو شروع کنی؟ @abouzar_zafari ::
6.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
:: برای بچه هامون نجــــــار نباشیــــم بلکه باغبـــــــــــــــــون باشــــــــــــــــــــــــیم🌱 :: ✔️هر معلـــــــــم ✔️هر پدر و مادری واجــــــــبه این کلیپ رو ببینه :: ❇️ کانال لبخـند ذهن|تدریس خلاق https://eitaa.com/joinchat/3792568532C768567c63e ::
:: ســـــــــلام و عرض ادب امـــــــیدوارم حال دلتـــــــــــــون مثــــــــل همیشه عالیه عالـــــــی باشه🌱 :: روز اول هفتتـــــــون بخیـــــــــــــر و شــــــــــــــــادی😍 ::
:: ✅ این داستان رو تا آخــــــر بخونید: خانم معلم در دفتر تنها بود که پسر کوچکی آرام درِ دفتر را باز کرد و با لحن محتاطی او را صدا کرد. خانم معلم او را شناخت، اما بدون آن که بخواهد نارضایتی خودش را به رویش بیاورد، گفت: تو در امتحان نمره 9 گرفتی. تو تنها کسی هستی که نمرۀ قبولی نگرفته. پسرک با خجالت و در حالی که صورتش سرخ شده بود سرش را بلند کرد و گفت: خانم معلم چِن ، می‌شود... می‌شود یک نمره به من ارفاق کنید؟ :: 1️⃣
:: خانم چِن با عتاب مادرانه‌ای سرش را تکان داد و گفت: یک نمره ارفاق کنم؟! این ممکن نیست. من طبق جواب‌هایی که در برگۀ امتحانت نوشته‌ای به تو نمره داده‌ام. او اضافه کرد: نگران نباش. من که نمی‌خواهم به خاطر ضعفت در امتحان، تو را تنبیه کنم. تو باید در امتحان بعد تلاش بیشتری کنی و نمرۀ بهتری بگیری. :: پسر با صدایی که نشان می‌داد خیلی ترسیده گفت: اما مادرم کتکم می‌زند... 😔 :: 2️⃣
:: خانم معلم ساکت شد. او آرزوی والدین را درک می‌کرد که می‌خواهند بچه‌هایشان بهترین نمره‌ها را کسب کنند و موفق باشند؛ از طرفی نمی‌توانست در برابر بچه‌های بازیگوشی که در امتحاناتشان ضعیف هستند، نرمش نشان دهد. اما یک موضوع دیگر هم بود. او می‌دانست که کتک خوردن بچه‌ها هم هیچ کمکی به تحصیلشان نمی‌کند و حتی تأثیر منفی آن ممکن است آن‌ها را از تحصیل بازدارد :: 3️⃣
:: نمی‌دانست چه تصمیمی بگیرد. یک نمره ارفاق بکند یا نه. او در کار خود جداً اصول را رعایت می‌کند. اما به هر حال قلب رئوف مادرانه هم داشت. نگاهی به پسرک کرد. هنوز تمام تن پسرک از ترس می‌لرزید و به گریه هم افتاده بود. عاقبت رو به پسرک کرد و گفت: ببین!، این پیشنهادم را قبول می‌کنی یا نه؟ :: 4️⃣