eitaa logo
محبت خدا
308 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💥🌺💥🌺💥🌺💥🌺💥🌺💥 ⚠️ کاش هرچه زودتر بفهمیم آنچه که شیعیان مدینه نفهمیدند: اینکه حضرت زهرا در روزهای پایانی عمر شریفش، برای دوری از پدری چون رسول الله، برای درد پهلوی شکسته؛ و حتی برای محسن از دست رفته اش گریه نمی‌کرد. 💢 زهرای مرضیه بر این گریه می‌کرد که با اینکه برای اتمام حجت بر شیعه با تمام وجود به دفاع از امامش برخواست، اما مردم بی بصیرت مدینه در دفاع از ولایت با او همراهی نکردند. 🔆 حضرت زهرا گریه می‌کرد چرا که می دانست تا شیعه نخواهد، امامش در غربت و مظلومیت خواهد بود. 🔥 مادرمان زهرا نه از آتش در، که از دیدن دست های بسته خود سوخت. ▪️مادر جان ما را ببخش که سال های سال است به تماشای دست های بسته امام زمانمان، در زندان غیبت نشسته ایم. ما را ببخش و با همان دست شکسته برایمان دعا کن که برای یار او شدن، سخت محتاج دعای مادرانه شماییم. 🍃🌹🍃 باباجانم، مهدی فاطمه❣ در این شبهای بعد از مادرسلام الله علیها، مرحمتی بفرما و ما را زیر چادرش یکجا جمع کن و با خواندن آیه تطهیر و دمیدنش بر ما، حال قیام را در ما زنده کن تا خداوند توحیدش را در ما ببیند و در شب یلدا تو را بر ما نازل بفرماید... جانم به فدایت🍃🌹🍃 https://eitaa.com/mohabbatkhoda
محبت خدا
📜خطبه فدکیه ⏪ (قسمت شانزدهم ) ⭕️ هیهات! پسران قَیله (اى قبیله‌هاى اوس و خزرج) پیش چشمان شما میرا
📜خطبه فدکیه ⏪ (قسمت هفدهم ) 🔵 نعره مشرکان گلوگیرشان شد، لهیب دروغ فروکش کرد، آتش کفر بى‌فروغ شد، فراخوانى به جدایى و تفرقه بازایستاد، و دین نظام یافت. اکنون پس از آن همه زبان‌آورى چرا دم فرو بستید؟ ❓ و حقایق را پس از آشکار شدن مکتوم مى‌دارید؟❓ آنهم برابر مردمى که پیمان خود را شکستند؟⁉️ و پس از قبول ایمان راه شرک پیشه کردند♨️ «آیا با مردمى که سوگندخود را شکستند و آهنگ اخراج رسول کردند و بر ضد شما دشمنى آغاز کردند نمى‌جنگید؟ ⁉️ آیا از آنها مى‌ترسید؟❗️ و حال آنکه اگر ایمان آورده باشید سزاوارتر است که از خداوند بترسید و بس». ✅ 🔻اما مى‌بینم که به تن‌آسایى خو گرفته‌اید، و کسى را که از همه براى زعامت و اداره امور مسلمانان شایسته‌تر است دور ساخته‌اید، و به آسودن در گوشه‌اى دنج و خلوت تن داده‌اید، و از فشار و تنگناى مسئولیت به بى‌تفاوتى روى آورده‌اید. 🔺آرى آنچه از ایمان و آگاهى در درون داشتید، بیرون افکندید، و آب گوارایى که نوشیده بودید، به سختى از گلو برآوردید. 🔴 «اگر شما و همه روى زمین کافر گردند خداوند بى‌نیاز و در خور ستایش است». https://wiki.ahlolbait.com 🔹ادامه دارد... https://eitaa.com/mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍓 اعتماد به خدا ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ https://eitaa.com/mohabbatkhoda
حق ، هم است و هم 👌 اصلا این جمله که حق را باید فقط گرفت و کسی به تو نمی دهد ؛ ضمنا" تشویق به این است که تو حق را باید بگیری ؛ نه اینکه حق را باید بدهی ؛ اما پیغبران گفتند ⏪ حق ، هم است و هم ؛ ↩️یعنی مظلوم و پایمال شده را توصیه کردند به اینکه برو حق را بگیر ↩️و از آن طرف ظالم را وادار کردند ، علیه خودش قیام کند که حق را بدهد ،✅ و در این کار خودشان هم کامیاب و موفق شدند .👌 در راستای شناخت https://eitaa.com/mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎬: عمر:ببین ,قرار,شد روی کاناپه انتظار بنشینی وفرزندانمان رابنگری. .... خدای من,این چه میگفت؟؟کاناپه انتظار....رمز بین من وعلی....به خدا که اوعلی ست... ناخوداگاه لبخندی صورتم را پوشانید واشکهایم جاری شد.. خزیمه:چی شد؟چرا اشکش را دراوردی؟ علی:هیچی از تجهیزات زیاد دشمن میگفت وناامید بود که بتواند شوهرش را پیدا کند ومن به اواطمینان دادم که داخل لیست کامپیوتری مشخصات شوهرش را,سرچ میکنم وپیدایش میکنم واین ضعیفه هم خوشحال شد... سفیانی که هنوز,سر در گریبان مانیتورش بود ,سرش را بالا اورد وگفت:عمر الحریر این ضعیفه را به اتاق خودت ببر وهرچه از تجهیزات دشمن را دیده موبه مو بنویس وبرای من بیاور,درضمن نام ومشخصات شوهرش را بپرس ببین پیدایش میکنی واشاره کرد به من وادامه داد:اینان شیرزنانی هستند که سربازان اینده مرا باید تربیت کنند .....رو به علی گفت شما بروید وبااشاره به خزیمه ادامه داد تو بیا اینجا راببین وچیزی داخل مانیتور نشان میداد. با خوشحالی زایدالوصفی به دنبال علی,مرد زندگیم که مانند ققنوس خاکستر شد واز,بین خاکستر واتش بابالهایی قوی تر وزیباتر دوباره زنده شده بود وسر براورده واینبار هم فرشته ی نجاتم شد... داخل اتاق علی شدیم...علی در رابست,برگشت طرفم ,انگشتش را روی بینی اش گذاشت... یعنی چیزی نگو...اینجا امن نیست.. دارد... 🖊به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/mohabbatkhoda