eitaa logo
محبت خدا
308 دنبال‌کننده
6.7هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسیدن به و 146 🔹✦🌺•┈•✾🖲🔸 66 ⭕️هر کی توی دنیا برای خودش حق قائل بشه و بگه: 🔴 من حق دارم توی دنیا راحت باشم این دیگه نمیتونه راحت زندگی کنه...❌ چون اشتباه به عرضش رسوندن! 😒 🔻 یه آماری رو از مردم اروپا انجام دادن حدود 70 سال پیش و میزان رضایتمندی اونها از زندگیشون رو پرسیده بودن.📈📉 اون نظرسنجی رو چند سال پیش باز هم تکرار کردن 📮دیدن 70 سال پیش مردم حدود 60 درصد احساس رضایت از زندگی داشتن 📤🎥📽بعد از این همه رشد تکنولوژی و رفاه و آسایش الان حدود 50 درصد احساس رضایت میکنن از زندگی! 💢و این نتیجه رو گرفتن که رفاه و راحتی بیشتر به هیچ وجه میزان رضایتمندی مردم رو از زندگی افزایش نمیده. صد سال بعد هم پیشرفت کنن میزان رضایتمندی مردم همینه.☺️ ✅ حضرت امام (ره) میفرمودن امام زمان علیه السلام هم که تشریف بیارن مشکلات اجتماعی بازم تا حدودی باقی میمونه. 🔴 زمان ظهور باز هم دنیا دنیا هست. بازم دار فانی هست. بازم امتحانات و مشکلات هست 💖البته خب خیلی بهتر هست. آدما با معرفت ترن... آخرش آدم باید فقط آخرت رو بخواد. حتی بعد از ظهور. 💕مثلا عروسیت میشه بگی ای خدا کاش میشد توی اون دنیا عروسی برگزار میکردم!😌💖 آدم باید عشق آخرت زندگی کنه. 💢بهترین لذت های این دنیا هم ارزش نداره آدم بهش دل ببنده چه برسه به راحتی! http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🌺 حضرت امام خمینی رحمت الله در اواخر عمر شریف خود ،مسئله مهمی از دستاوردهای حرکت عظیم خویش و میراث نهضت را مطرح نمودند و با تاکید فراوان بر تحقق و توجه به آن اصرار و ابرام می ورزیدند . آن مهم ، طرح مسئله اسلام ناب محمدی (ص) بود . 👉 👌 ایشان به کرات وبا جدیت تمام ، توجه همه آحاد مردم را در مناسبت های مختلف معطوف به این مسئله می نمودند که ، 🔱 اسلام ناب محمدی (ص) را شناخته و از آن صیانت و پاسداری نمایند . ⚜ ایشان علاوه بر آنچه گذشت برای نمایندگان مردم نیز ، ملاک و شرط نمایندگی را پایبندی و دفاع از اسلام ناب محمدی (ص) عنوان فرمودند.(صحیفه نور ج 21 ص 11) الحمدلله توفیق پیدا کردیم مطالبی از کتاب را در راستای شناخت در کانال تقدیم حضورتون کنیم. الهمم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم 🌺🌺 لینک کانال 👇👇 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1 🌸💐🌸💐🌸 🌸💐🌸💐
پارت۴۶ - اوناهاش. دودکشش از یک کیلومتری پیداست. این بابا به تنهایی یکی از عظیم ترین آلاینده های تهرانه... سعید یکی از توپ ها را هل داد روی میز و پرسید: - آرش کجاست؟ بابک جواب داد: - رفته بوفه، اوناش، داره میاد بعد رو به شروین گفت: - بازم می خوای باهاش کل بندازی؟ - من که کاریش ندارم، اون شروع می کنه - تو هم بدت نمیادها! شروین خندید. صدای آرش از دور می آمد. همه برگشتند. - بابک، من دیگه نمی رم از این یارو خرید کنم، می خواد آدمو بخوره ... با دیدن شروین ساکت شد. بابک بطری ها را از دستش گرفت. - رفیقت اومده تو رو ببینه شروین زیر چشمی نگاهی به سعید کرد و با خنده ای شیطنت آمیز دستش را به طرف آرش دراز کرد. آرش توجهی نکرد و مشغول پوشیدن دستکشش شد. بابک چشمکی به شروین زد و رو به آرش گفت: - شروین اومده اینجا با تو بازی کنه - من با هر کی که بخوام بازی می کنم - منم اگر می ترسیدم ببازم بازی نمی کردم آرش با عصبانیت به سعید نگاه کرد. سعید سری تکان داد: - دروغ می گم؟ آرش به زور جلوی عصبانیتش را گرفت. - کمتر از 230 تا شرط نمی بندم شروین با لحن موذیانه ای گفت: - خوبه مشغول بازی شدند... بی توجه به اطراف سعید دور میز چرخی زد. کمی دورتر از میز کنار بابک ایستاد. خنده تصنعی از روی لب بابک کنار رفت. - چی شد؟ - تیزتر از این حرفاست. حاضر نمیشه پول زیادی رو کنه. نمیشه خرش کرد. زمان می خواد - عیب نداره. اینجوری بهتره، کمتر هم تابلو میشه. کاری کن پاش از اینجا قطع نشه شروین آنطرف میز بود.توپش را زد و به سعید نگاه کرد. سعید هم لبخندی زد. - می رم اونور، شک می کنه بازی بالا و پائین می شد. تفاوت زیادی با هم نداشتند. آرش نگاهی به بابک کرد. بابک با سر تائید کرد. آرش با یک ضربه دوبل دوتا توپش را انداخت توی پاکت. مغرورانه نگاهی به شروین کرد. شروین چوب را گذاشت و پول را درآورد... از باشگاه که بیرون آمدند شروین گفت: - من بالاخره حال اینو می گیرم - باز خر شدی؟ این بازیش بهتر از توئه. باهاش کل کل نکن - بهتر؟ خوبه فعلا من بیشتر بردم شروین چند ثانیه ای مکث کرد بعد پرسید: - توچی با بابک پچ پچ می کردی؟ - ازت خوشش اومده آمار می گرفت. می گفت بیارش - از من یا پول من؟ باور کن از این برد و باخت ها یه چیزی هم گیر اون میاد. معلومه استاد خر کردنه. پشت صحنه کار می کنه. شاید بتونه آرش رو خر کنه اما سر من نمی تونه شیره بماله - تو هم که به همه بدبینی. اگه اینطوریه نیا - از اینجا خوشم اومده. ربطی هم به هندونه های بابک نداره. از 100 کاردش 150 تاش بدون دسته است - فعلا که با همین چاقوهای بی دستش سر خیلی ها رو بریده همراه سعید زنگ زد. صدای سعید آرام شد و با لحن خاصی مشغول حرف زدن شد. شروین فهمید که حتما یکی از آن رفیق های مخصوص است. سوار شد و خودش را با موبایلش سرگرم کرد. سعید دورتر ًاز ماشین راه می رفت و حرف می زد. حوصله اش سر رفت. - میای یا برم؟ سعید دستش را تکان داد. چند کلمه ای صحبت کرد، تماس را قطع کرد و دوید به طرف ماشین. - چقدر عجله داری، حرفم نیمه موند ادامه دارد.... ✍ میم - مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
پارت ۴۷ - اگر هیچی نگم تا صبح حرف می زنی استارت زد. - همه دوست هام به اسم شروین بداخلاق می شناسنت - تو یکی خوش اخلاقی کافیه این بار همراه شروین زنگ خورد. سعید خندید. شروین نگاهی به صحنه کرد، اخم هایش درهم رفت. - بله؟ چه کار داری؟ ... بیرونم! ... الان؟ ... خیلی خب، خیلی خب... خداحافظ تماس را قطع کرد و ماشین را خاموش کرد. - یه شب نمیشه راحت باشیم. یه جور باید حال مارو بگیرن. اه! - تا تو باشی به من گیر ندی شروین جوابی نداد و سعید که چهره آشفته شروین را می دید ادامه داد: - این که این همه ناراحتی نداره. نرو خونه - به همین راحتی؟ همون یه بار که هفتگیم نصف شد برام کافیه. می خواست قطعش کنه. کلی پارتی بازی کردم. فکر می کنی برای چی مجبورم همه چیز رو تحمل کنم؟ - طفلی شروین کوچولو! پس باید بری البته اگه بتونی از شر این ترافیک لعنتی خلاص بشی! سعید این را گفت و نگاهی معنی دار به شروین انداخت. کم کم متوجه معنی حرف سعید شد. یواش، یواش ابروهایش از هم باز شد و قهقه ای سر داد. دست هایشان را به هم زدند و راه افتادند... توی خیابان ها ویراژ می داد. - حیف که این دوربین های لعنتی هستن - همین هم بهتر از روی صندلی نشستن و لبخند ژکوند زدنه. اگر دستم تو جیب خودم بود می رفتم پشت سرمم نگاه نمی کردم. حیف که محتاج باباهه هستم - مخ بابات رو بزن بکشش تو تیم خودت - نمیشه. ثروت بابام مال مادرمه. در واقع کارمند مامانمه. واسه همین اینقدر به حرفشه وگرنه اونم دل خوشی نداره. مادرم برای همین اصرار داره من با دختر خالم ازدواج کنم، می خواد ثروتش از خانواده خارج نشه. از این خزعبلات عهد قجر. به قول خودش هنوزم خون شاهی تو رگ های ما جریان داره! یکی نیست بگه اون مظفرالدین شاه پیزوری خودش چی بود که خونش! باور کن اگه سیبیل ها شو می زد حالش خوب می شد. اگه روش می شد مجبورم می کرد عین اون دوتا دسته بیل بذارم پشت لبم! مامان بزرگم که اعتقاد داره هیبت مرد به سبیله! نگاهی به سعید کرد و ادای عکس های قدیمی را در آورد و هر دو قاه قاه خندیدند. - همه جد دارن، ما هم جد داریم. مرتیکه مفنگی، تو زنده بودنش کم گند زد به مملکت، تو قبر هم ول کن ما نیست.... دوباره همراهش زنگ خورد. گوشی را نگاه کرد و گفت: - مامانه! دستش را گذاشت روی بوق و جواب داد: - الو؟ ... صدات نمیاد ...چی؟ ... ترافیکه ... گیر کردیم ... آره. شما شام بخورید ... باشه ... سعی می کنم وقتی تمام شد رو به سعید گفت: - ما هم باید شام بخوریم و گاز داد... ساعت22 بود که رسید خانه. صدای خداحافظی می آمد. خوشحال از نقشه اش، دستی به سر و صورتش کشید و با قیافه ای حق به جانب و ناراحتی ساختگی دوان دوان از پله های ایوان بالا رفت. - سلام ... سلام ... وای مثل اینکه دیر رسیدم. شرمنده مگه این ترافیک میذاره آدم زندگی کنه. نمی دونستم می آید. کاش مامان زودتر خبر داده بودن نیلوفر که عصبانیت از چهره اش می بارید دلخور گفت: - اگر خبر داشتی هم نمی اومدی شروین که این دلخوری را با دنیا عوض نمی کرد گفت: - اختیار دارید، این چه حرفیه دختر خاله؟ شما خبر می دادید، می دیدید چه کار می کردم - واقعاً؟ حالا دارم بهت خبر می دم. فردا شب یه جشنه. بچه ها می خوان نامزد منو ببینن. اومده بودم که دعوتت کنم شروین مثل کسی که اژدهای هفت سر دیده باشد نفسش بند آمد. سعی کرد خودش را از تک و تا نیندازد. خودش را جمع کرد و گفت: - فردا شب؟ با نامزد؟ فردا قرار دارم! نیلوفر با تعجب پرسید: - قرار؟ - باره با استادم. باید حتماً برم وگرنه بهم نمره نمیده. خیلی واجبه. - بذار یه وقت دیگه - نمیشه - یعنی استادت از نامزدت مهم تره؟ شروین نگاه عصبانی مادرش را دید. دیگر خراب کرده بود: سعی می کنم. ببینم می تونم راضیش کنم یا نه - خب استادت رو هم بیار. البته اگه استادی هست - من دروغ نگفتم - حالا می بینیم نیلوفر خداحافظی کرد و رفت. شروین ماند و دردسر جدید. نگاه مادرش خیلی واضح بود! ادامه دارد... ✍ میم- مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸 🌸 گفتند که تک سوارمان در راه است از اول صبح چشممان بر راه است از یازدهم، دوازده قرن گذشت تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟ ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌷🌱 ⚜ملا احمد نراقی :( آداب ظاهریه) قرائت قرآن ... آن است که با وضو باشد ، وبه طریق ادب با سکون و وقار نشسته یا ایستاده رو به قبله و سر پیش افکنده و تکیه نزده و چهار زانو ننشسته باشد و پای خود را نکشیده باشد ، 🌸🌸🌸 🌺بلکه مانند کسی باشد که در نزد بزرگی جلیل الشان می نشیند یا می ایستد و شمرده و به آرامش بخواند..و اداب آن است که گریه کند ..اگر تواند صدای خود را زینت دهد. 🌸🌸🌸 🌺و از (آداب باطنیه) قرائت قرآن این است که : در وقت قرآن خواندن ،متذکر تعظیم صاحب کلام گردد و یاد آورد آنچه می خواند کلام بشر نیست ..بلکه کلام خداوند علام و خالق شمس و قمر است .. 🌸🌸🌸 🌺زبان های نا پاک را که به کلمات ناشایست متکلم می گردند سزاوار نیست که آن را بخوانند ! و دل های ملوث به رذایل اخلاقی را نشاید که به حول معانی آن بگردند. 🌸🌸🌸 باید خود را اصلاح کنند 👉 🌱🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
رسیدن به و 147 🔹✦🌺•┈•✾🖲🔸 67 🌺 طبیعتا مومن فقط کیف میکنه حرف اون دنیا رو بزنه. حالا ما اینجا توی ایتا حرف اهل بیت رو میزنیم و لذت میبریم. ✅ ان شالله اون دنیا در مجلس خود اهل بیت علیهم السلام دور هم بشینیم و کیف کنیم!😊💖 🔸توی زیارتنامه ی امام رضا چی میخونی؟ وَ اجْمَعْ بَیْنِی وَ بَیْنَ أَوْلِیَائِی 🌹 💕 خدایا حرم خیلی کیف میده وقتی امام رضا رو زیارت میکنم ... چقدر خوبه... 😍اما خدایا خیییلی بهتر و باحال تره که بیام پیش اولیای خودت بشینم... 😊بیام کنار خود امام رضا.... ⛔️ خیلیا وقتی میرن حرم برای زیارت، خودشون رو بدبخت میدونن که حالا اومدن زیارت. لازم نکرده که خودت رو بدبخت بدونی که حالا رفتی زیارت کیف کنی.😒 نه! 🌺 کیف کن که اونجایی و خودت رو خوشبخت تر فرض کن وقتی که بری پیش خود اهل بیت...👌✅ 👈این یعنی زیارت درست و حسابی. 💖 زمان ظهور حضرت مهدی علیه السلام هم شما باید دوست داشته باشی که بری اون دنیا. 👈فقط با معرفت نه به خاطر بدبختی! پس یادمون باشه که توی دنیا برای خودمون حق راحتی قائل نشیم. چون توی دنیا این خبرا نیست. 🔻 خیلی فرهنگ راحت طلبی، فرهنگ زشتی هست که متاسفانه توی جامعه ی ما شدید شده. ✅ استاد پناهیان میفرمودن: من توی خیلی از کشورهای دنیا رفتم. تحمل کردن مشکلات توی اکثر کشورهای دنیا 🔴 خییییلی بهتر از کشور ماست. ⛔️ بنده اعتقاد قطعی دارم که یک شبکه ی مافیایی در رسانه های عمومی داره سعی میکنه راحت طلبی و غر زدن رو در مردم ما نهادینه کنه... http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1