eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.8هزار عکس
3.5هزار ویدیو
15 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
🔴تایم، ترند، کامنت، بلک فرایدی در تمام زمانی که در هلند و فرانسه بودم. به آلمان و بلژیک و ... سر زدم. ندیدم مردم یکی از این کشورها لباسی پوشیده باشد که برج میلاد یا برج آزادی ما رویش باشد. ندیدم لباسی وجود داشته باشد که فارسی روی آن نوشته باشد و تن مردم باشد. ندیدم کسی در صحبتش به فرانسوی یا هلندی یا آلمانی کلمات فارسی بکار ببرد. اما از زمانی که یادم می‌آید در ایرانم مردم به راحتی از وسایلی استفاده می‌کنند که به دست خود ایرانی‌ها نمادهای خارجی یا نوشته خارجی روی آن است... من هرگز درکی از این مساله ندارم! وقتی نوجوان بودم یکبار در صف نانوایی پسر جوانی را دیدم که روی لباسش بزرگ پرچم آمریکا بود. در همان سن طاقت نیاوردم و گفتم: ببخشید آقا؟ شما چرا لباسی که پرچم آمریکا رویش است پوشیده اید؟ خندید و گفت: اشکالش چیه؟ گفتم: آخه تا حالا نشنیدم و ندیدم یه آمریکایی لباسی بپوشه که پرچم ایران روش حک شده باشه... جواب داد برو بچه... گفتم: حالا چرا آمریکا؟ گفت چرا نه؟ گفتم: آخه آمریکا سالانه ۲۰۰۰ تن گندم مازاد کشورش رو در اقیانوس می‌ریزه اما به کشورهای نیازمند نمیده که به نان شب محتاجند... چه ارزشی باعث میشه شما تبلیغ کننده این کشور با این سیاست باشید؟ بی‌جواب پشتش را به من کرد نانش را گرفت و رفت... بچه که بودیم پدرم دوست نداشت ما شلوار لی بپوشیم. شلوار لی قشنگ بود و ما دوست داشتیم داشته باشیم. اما پدرم می‌گفت: بوی غرب می‌دهد... وقتی می‌خواست برای ما لباس و کیف و کفش بخرد، دقت می‌کرد حتی یک کلمه انگلیسی روی آن نباشد. ما می‌دیدیم و شاید عملی آموزش می‌دیدیم... هویت این گونه شکل می‌گیرد دیگر. درسته؟ من درکی ندارم از اینکه در کشورم مردمی هستند که اینگونه زندگی می‌کنند. تا دیروز براحتی با همین واژگان فارسی با هم حرف می‌زدیم و همه چی قابل فهم بود. امروز همه بجای کلمه زمان و وقت، از واژه «تایم» استفاده می‌کنند! حتی مذهبی‌ترین‌ها! وقتی نکته‌ای منتقل می‌کنند، می‌گویند: کامنت گذاشتم! یا در یک محیط کسب و کار و کارآفرینی نمی‌شود دو جمله فارسی شنید و گفت. باید مارکتینگ را یاد بگیریم. کارتون رو ایمپروو کنید. این باید تارگت شما باشه. ترند امروز دنیا اینه. باید ببینیم منتورینگ چی می‌گه... تایم نداریم وگرنه بهتر می‌شد این بیزینس رو پرزنت کرد... و این روزها شاهد بودم که مجموعه‌های زیادی به بهانه روزی بنام جمعه سیاه! تخفیف گذاشته‌اند! جمعه سیاه در حافظه تاریخی کشور من روزی بود که در خیابان ۱۷ شهریور سال ۵۷ هزاران نفر به خاک و خون کشیده شدند... حالا نام این روز شده روز تخفیفات ویژه! بارها از کسانی که روی لباسشان انگلیسی نوشته شده پرسیده‌ام معنی‌اش را می‌دانید؟ و اظهار بی‌اطلاعی کرده‌اند... چه جراتی! جمعه سیاه از آمریکا شروع شده و نام روزی است که فروشگاه‌ها محصولات بسیار تبلیغاتی خود را که عموم مردم توان خریدشان را ندارند با تخفیف به فروش می‌گذارند که مردم کم درآمد فرصت تهیه آن را داشته باشند... فیلم‌ها دیدیم از زد و خورد و جنگ و جدل و صف‌های طولانی برای خرید در این روز خاص و شاید سیاه از این جهت باشد که دروغ غرب را واضح می‌کند که مگر در غرب ( بخصوص آمریکا) همه در رفاه نیستند و تامین نیستند؟ شنیده‌ایم یک فقیر هم وجود ندارد که؟ مگر درآمد همه مکفی نیست و همه به راحتی نمی‌توانند هرچه می‌خواهند بخرند؟ پس چه احتیاجی به یک روز سیاه؟ درد بزرگی دارد اگر یک مکتبی از این واژه‌ها استفاده کند و از این عناوین و بهانه‌ها برای سود و تجارت بهره ببرد... می‌خواهی تخفیف بدهی به ملتت؟ ده‌ها روز عزیز در سال داریم که به شیرینی‌اش بیا نام سفید و سبز روی آن بگذار و تخفیفت را بده؟ چرا وام می‌گیری از غرب؟ آنچه خود داشت ز بیگانه تمنا می‌کرد... ✍🏻 مشاهدات، تجارب و یادداشت‌های یک ایرانی 🇮🇷 از فرانسه، هلند ✅با بدون سانسور
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🎬: زینب همچنان درتب بالا میسوخت,شب تا صبح کنارتختش مدام پاشویه اش کردم,تبش میافتاد وبعداز یک ساعت دوباره روز از نو وروزی از نو... تمام کارم شده بود پرستاری از زینب وتمام امور خانه را وکارهای حسن وحسین راسپرده بودم دست زهرا....زهرا این دختر زیبایم مثل مادری دلسوز به بچه ها میرسید ,حتی بااین سن کمش ,پخت وپز هم میکرد...خدایا شکرت که هست,خدایا شکرت که زهرا را دارم. یک شبانه روز دیگه تبش ادامه داشت وبعدش قطع شد,اما بدن درد وبی قراری عارض وجودش شد,زینب از درد ناخوداگاه گریه میکرد واز بی قراری با پاهای نحیف وبدن ضعیفش دور تا دور اتاق میچرخید ومن هم تنها کاری که میتونستم بکنم این بود که زجرکشیدن دخترم راببینم واشک بریزم...خدا لعنت کند شیطانهای انسان نما را که از زجرکشیدن مردم ومردن ملت لذت میبرند,خدا ریشه کنشان کند... من از زینب مستأصل تربودم,دم نوش گیاهی وارامبخش را که خواب اوربودند,به خوردش میدادم تا لااقل خواب برود وکمتر زجر بکشد. تااینکه نزدیک غروب ,ارام گرفت وراحت خوابید. خوشحال بودم,فکر میکردم تمام شد, زینب خوب شد..اما.... دارد .. 🖊به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/mohabbatkhoda
🎬: نماز مغرب وعشا راکنارتخت زینب خواندم ,با دیدن زینب که درارامش خوابیده,اهسته بیرون رفتم. غذای بچه ها را دادم ودوباره برگشتم کنار زینب,نزدیک تخت روی زمین نشستم وختم صلوات برداشتم,خیالم راحت بود که جگرگوشه ام خوب شده,نفهمیدم کی سرم روی تخت افتاد وبه خواب رفتم,با صدای خرخری از خواب پریدم. چراغ خواب راروشن کردم ازصحنه ای که میدیدم ترس برم داشت. خدای من صورت زینب کبود شده بود وتنفسش سنگین,انگار چیزی روی قفسه ی سینه اش سنگینی میکرد,انگار بچه در اغما فرورفته بود ونفسهای اخرش را میکشید,دست پاچه بودم به سمت داروهای گیاهی رفتم,روغن سیاهدانه به شقیقه ها وزیر بینی اش مالیدم,هیچ تغییری نکرد حتی هیچ عکس العمل وحرکتی هم نشان نداد,از طب نوین وطب اسلامی هرچه میدانستم انجام دادم,روغن بنفشه,ویسک,روغن پونه و...هیچ کدام ,کمترین اثری نکرد,باید کاری میکردم,اما چکار؟در این دیار غربت,بدون حضور علی...وازهمه مهم تر این نصفه شبی به کجا بروم ودست به دامان کی بزنم. وضوگرفتم دورکعت نماز صاحب الزمان خواندم,به سجده رفتم,زار زدم,گریه کردم,از حجت زنده ی خدا کمک خواستم وگفتم:مگر نگفتی حواست به شیعیانت هست؟من هم شیعه ی جدت علی ع هستم,من هم عاشق ودلباخته ی امدنت هستم...دخترم از دستم رفت...دستم رابگیر تا تربیتشان کنم برای سربازیت... دستم رابگیر تا تمام زندگی ام راوقف ظهورت کنم. با صدای اذان صبح,سراز سجده برداشتم ومشغول خواندن نماز شدم,بعداز نمازم برای خدا درد دل کردم:خدایا کم زجر کشیدم؟درد هجران عباس کم بود؟درد بی خبری ازعلی کم است؟خدایا به درد فقدان این یکی مبتلایم نکن.... حواسم نبودکه با صدای بلند واگویه میکنم,چشم که بازکردم ,حسن وحسین وزهرا با چشمان اشک الود,جلوی در نظاره گر حرکاتم بودند... اشاره کردم به طرفشان,بچه ها وضو بگیرید ودعا کنید زینب خوب شود. به امید اینکه معجزه ای شده باشد,به طرف زینب رفتم....نه ...بچه ام هنوز کبود بود وتنفسش سنگین.. نمیتوانستم دست روی دست بگذارم باید کاری میکردم... دارد... 🖊به قلم…ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/mohabbatkhoda
۳۱🎬: اشعه های,خورشید تازه از,مشرق سرزده بود که چادربه سرکردم به سمت عطاری به راه افتادم,دعا میکردم عطاری باز باشد,اخه دیگه چاره ای نداشتم,به علم پزشکی غربی ,هیچ اعتقادی نداشتم ومیدانستم اگر فرزندم را به بیمارستان ببرم,اخرش نعشش را تحویلم میدهند ,پس تنها راه چاره ام همین بود. عطاری روبروی حرم حضرت معصومه س بود,خیابانها وکوچه ها به دلیل صبح زود وهم قرنطینه,خلوت بود وعابری به چشم نمیخورد. وقتی جلوی عطاری رسیدم وبا در بسته اش مواجه شدم,انگار سطل سردی اب به سرم ریختند. نگاهم به در بسته ی حرم کشیده شد ,به سمت سکوی کنار در رفتم وروی سکو نشستم,چشمم از در بسته به سمت عکسی از,سردار که بالبخندی برلب ,انگار با ادم حرف میزدوکناردر اویزان بود, کشیده شد. نگاهش کردم واز هرم اتش درونم عقده رابر سر سردار دلم خالی کردم وگفتم:بخند سردار,بخند...چرا نخندی؟؟جایت درجوار رحمت حق ودرمحضر مولا علی ع راحت راحت است...چرا دعا کردی که خدا به سوی خودش ببردتت,چرا مرگ وشهادت را دراغوش گرفتی؟به خدا که امنیت دنیا با رفتنت ,پرکشید ورفت,توخود خوب میدانستی که از اولیاالله هستی وباوجود تو رحمت خدا هم برما جاری میشود,فکر ما را نکردی ورفتی؟نگفتی این سیل دلدادگانت بعداز توچه کنند؟؟ دوباره نگاهم به دربسته ی حرم خورد با حرصی بیمارگونه به طرف در حمله کردم,دستگیره در رامحکم میزدم وفریاد میزدم:باز کن در را,جوابم رابده,من هم مثل شما غریبم دراین دیار,بازکن در را ای عمه ی,شیعیان,عمه جان دخترم را دریاب...نذرم راقبول کن...شفایش رابده تا سربازی کند برای مهدی غریبت.... همینجور که گریه میکردم با صدای یک اقایی به خود امدم. سید بزرگواری بود که گفت:چه شده خواهر؟ ماجرای زینب را گفتم, اقا سید با ارامشی که ادم را ارام میکرد,در کیفش راباز کرد,کاغذی کوچک را به طرفم داد وگفت:این حرز کامل معصومین است,به گردن دخترت اویزان کن, بااعتقادکامل سوره ی حمد رابخوان به جان فرزندت فوت کن ,ان شاالله خدا شفای عاجل عنایت میکند. با عجله بدون اینکه تشکری کنم,به سمت خانه حرکت کردم ,دربین راه از سوپری مقداری جوش شیرین تهییه کردم... دوباره با دوو خودم رابه خانه رساندم. دارد... 🖊به قلم…ط_حسینی 💦🌧💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/mohabbatkhoda
🎬: زهرا وحسن وحسین جلوی در اتاق نشسته بودند ومشغول خواندن قران برای شفای خواهرشان بودند,دلم از دیدن این صحنه شکست,درحالی که اشک میریختم به سمت اتاق رفتم,بچه ها که انگار من معجزه میکنم,طوری نگاهم میکردند که دلم آب میشد وطاقت نگاهشان رانداشتم. زینب هیچ تغییری نکرده بود,درحالی که حرز را داخل پارچه ای میپیچیدم به زهراگفتم دستگاه بخور رااب کند وبرایم بیاورد. حرز رابه گردن زینب کردم ودستگاه بخور را که جوش شیرین داخلش ریخته بودم ,روی میز کنار تخت زینب گذاشتم ,زینب را به بغل گرفتم وسرش راطوری قراردادم که بخار جوش شیرین داخل بینی اش برود. یک ساعتی این کار راکردم ,که متوجه شدم ,رنگ صورت زینب ,برگشته...تنفسش بهتر شده بود اما طبیعی نشد. باز هم خدارا شکر.... از روی تخت بلند شدم ,زینب راخواباندم. کنارتخت نشستم وبا حضور قلب شروع به خواندن سوره ی حمد وفوت کردن به سمت زینب شدم. دارد... 🖊 به قلم……ط_حسینی 💦🌧💦🌧 https://eitaa.com/mohabbatkhoda
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ما منتظریم از سفر، برگردی یک‌روز شبیه رهگذر برگردی... با کاسه‌ی آب و مجمری از اسپند ما آمده‌ایم پشت در، برگردی... وقتش نرسیده است ای مرد ظهور با سیصدوسیزده نفر، برگردی؟ https://eitaa.com/mohabbatkhoda
محبت خدا
#کنترل_ذهن 105 🔶 بحث ما به اینجا رسید که ما باید فکر و ذکر خودمون رو خوب کنیم تا بتونیم لذت ببریم.
106 🔵 پس دو تا مهارت برای کنترل ذهن چیه؟ فکر و ذکر. 👈 ذکر یه جور کمک میکنه به کنترل ذهن و فکر هم یه جور دیگه. خب یه دعا کنم امروز خدایا! بحقِّ اَباعبدالله الحسین، ما رو اهل «فکر» و «ذکر» قرار بِده! ✅ خدایا، هر چی توی دنیا، فکر و ذکر ما رو از تو جدا می‌کُنه، هر رنج و بلایی هست، از ما بگیر! همگی آمین گفتید؟😊 این یه دعای حرفه ای بودها!!! نمیدونم حواست بود یا نه!👌 نگفتم "هر چی فکر و ذکر ما رو می‌گیره"، ازمون اون رو بگیر، 🔶 چون یه وقت می‌بینی یکی داره خونه می‌سازه، فکر و ذکرش رو می‌گیره، بعد بگم خدایا همه رو بگیر، خونه رو خدا باید بگیره بره، دوباره آس و پاس بمونه! گفتم: «بلاها»، ببین حواسم جمع بود.😊 🌷 خدایا، بلاهایی که فکر و ذکر ما رو به خودشون مشغول می‌کُنند و از تو غافل، از ما بگیر! https://eitaa.com/mohabbatkhoda
محبت خدا
#کنترل_ذهن 106 🔵 پس دو تا مهارت برای کنترل ذهن چیه؟ فکر و ذکر. 👈 ذکر یه جور کمک میکنه به کنترل ذه
107 حالا که آمین میگید یه دعای دقیق دیگه هم بکنم! 🌷 خدایا که فکر و ذکر ما رو مشغول می‌کنن، خدایا اینقدر زیادشون کن که دیگه برامون تازگی نداشته باشه، دیگه فکر و ذکر ما رو مشغول نکنه! بله دیگه، ندید بدید نباشیم که تا نعمت زیاد بشه خودمون رو گم کنیم و خدا رو بذاریم کنار!!!😒 ✅ خدایا نعمات رو اونقدر زیاد کن که دیگه ما رو مشغول نکنه، "می‌خوام مشغول تو بشم...." 🔶 تا این دعا رو کردی خداوند متعال میفرماید: - واقعاً؟ واقعاً می‌خوای مشغول من بشی؟ یعنی اگه نعمت زیادتر بدم بازم مشغول من میشی؟ 🔹 اگه من به تو 10 تا ماشین بدم نمیگی من باید 20 تا داشته باشم؟ ⭕️ آخه آدمیزاد اینجوریه دیگه! به خدا بگو: خدایا به من جنبه ثروت و نعمت رو بده تا بیشتر مشغول تو بشم... https://eitaa.com/mohabbatkhoda