eitaa logo
محبت خدا
305 دنبال‌کننده
6.6هزار عکس
3.4هزار ویدیو
14 فایل
در این کانال نزدیکترین راه های رسیدن به خدا از جمله محبت وادب را با هم بررسی میکنیم انتشار مطالب کانال بلامانع وصدقه جاریه هست کانال محبت خدا زیر مجموعه تشکیلات بزرگ تنها مسیر آرامش هست ارتباط باادمین @montazer_35
مشاهده در ایتا
دانلود
🌱🌱 2⃣1⃣ بندگی حرص و طمع بشر می گوید ، من همان طور که نباید بنده و برده ، امثال خودم باشم (نه تنم بنده و برده امثال خودم باشد و نه روحم) ، نباید روحم بنده و اسیر مال دنیا باشد. ✅✅ در همین جاست که انسان به یک نکته عالی تری بر می خورد ، می گوید : اصلا بندگی مال دنیا یعنی چه ؟🤔 مگر مال دنیا قدرت دارد که انسان را بنده خودش بکند ؟🤔 مال دنیا یعنی ثروت 👉 ثروت یعنی چه ؟ یعنی طلا ، نقره ، خانه ،ملک ، زمین و این جور چیزها . مگر اینها قدرت دارند که بردگیری کنند ؟🤔 حقیقت مطلب این است که انجا هم که انسان فکر می کند ، بنده و برده دنیاست ، بنده مال و ثروت است ؛واقعا بنده مال و ثروت نیست ، بنده خصایص روحی خودش است ؛ بنده حیوانیت خودش است ، بنده حرص است ، یعنی خودش خودش را برده گرفته است ؛ و الا پول که نمی تواند انسان را بنده کند ؛ 🌱🌱🌱 در راستای شناخت👉 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🌱🌱 2⃣2⃣ در انسان یک قوه ای است به نام حرص ،قوه ای است به نام طمع ، قوه ای است به نام شهوت ، قوه ای است به نام خشم که اینها انسان را برده خود می کند و این هوای نفس هست که او را برده کرده است ، این شهوت و خشم و حرص و طمع است که او را برده کرده است 🔱 قرآن می گوید : (افریت من اتخذ الهه هواه ) آیا آن کسی را که هوای نفس خودش را خدای خودش قرار داده است ،بنده هوای نفس شده است ؟ 🤔 اینجا بشر به حقیقت مطلب پی می برد می بیند مال و ثروت دنیا در حد ذات خودش مذمتی ندارد ، این خود من هستم که خودم را برده خود می کنم . می گوید : پس خودم را از قید صفات نفسانی پلید آزاد می کنم . آن وقت می بینم که مال دنیا در خدمت من است ؛ نه من در خدمت مال دنیا . آن وقت مقام وجودی خودش را می فهمد ، که قرآن می گوید : (هو الذی خلق لکم ما فی الرض جمیعا ) اوست خدایی که آنچه در زمین است ، برای شما آفرید . 👉 🌱🌱🌱 در راستای شناخت 👉 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#نهج_البلاغه ✨الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ، لَا دَارُ مَقَرٍّ؛ وَ النَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ، رَجُلٌ بَاعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا. 💠 دنیا گذرگاه عبور است ، نه جای ماندن ، و مردم در آن دو دسته اند : یکی آن که خود را فروخت و به تباهی کشاند ، و دیگری آن که خود را خرید و آزاد کرد 📚 حکمت ۱۳۳ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
حجت الاسلام طائب-انتخابات آینده و نقش جبهه فرهنگی انقلاب-چهاردهمین همایش کشوری ستاد فرهنگی فجر انقلاب اسلامی(0).mp3
21.56M
💥 صحبت های فوق العاده جالب "استاد طائب" در زمینه نزدیک کردن ظهور😊👌 علت اتفاقات پس از گرانی بنزین. ⭕️ گام اول رسیدن به مرزهای اسرائیل بود، گام دوم نابودی اسرائیل خواهد بود.... در همایش تبیین بیانیه گام دوم انقلاب/قم ۲۲ آذر 🏟 @IslamLifeStyles
توصیه میکنم همه گوش کنید👆✅
🔴 چه‌کار کنیم که همۀ زندگی‌مان لذت‌بخش شود؟ 🔸یک گل‌فروش هر روز بارها دسته‌گل درست می‌کند، اما اگر یک‌روز بخواهد برای معشوق خودش دسته‌گلی درست کند، حتماً این‌کار را با انگیزه و نشاط خاصی انجام می‌دهد و بیشتر از همیشه از این کارش لذت می‌برد! 🔸اگر معشوق کسی به او بگوید «یک لیوان آب به من بده!» او از انجام همین کار ساده چه حس خوبی پیدا می‌کند! مهم این است که تو برای چه کسی و در محضر چه کسی این کار را انجام می‌دهی؟ حالا تصور کن که در محضر بزرگترین معشوق عالم هستی! 🔸ما که هنوز عاشق خدا نشده‌ایم چه؟ یک مدت از سرِ «احترام خدا» کارهایت را به‌خاطر خدا انجام بده؛ کم‌کم عاشقش می‌شوی! وقتی عاشق خدا شدی، یک زندگیِ عالی خواهی داشت که از هر لحظه‌اش لذت‌ها می‌بری! 🔸منتظر نباش یک شیرینی خاصی در زندگی‌ات پیدا شود تا لذت ببری؛ کاری کن از همین زندگیِ عادی‌ات خیلی نشاط پیدا کنی! هر کار ساده‌ای را هم «به‌خاطر خدا» انجام بده تا از آن لذت ببری! 👤علیرضا پناهیان http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
رمان_هاد آی دی نویسنده داستان @Goli64
پارت۵۶ - نه. امروز خودمم نمیام استاد صدای پچ پچ را شنید. - ساکت، کلاسه * شروین سرباز شطرنجش را جلو برد و گفت: - سعید دوست نداره بیام اینجا. نمی دونم چرا - شاید با نبودن تو چیزی رو از دست میده - نه بابا، از این معرفت ها نداره. فکر کنم از تو خوشش نمیاد - منظور من این نبود شروین اسبش را حرکت داد و گفت: - نوبت توئه بعد مکثی کرد و ادامه داد: - وقتی راجع به سعید حرف می زنی از اون خوش بینی همیشگی ات خبری نیست - خوش بینی و ساده لوحی فرق داره. وقتی کار یکی تو رو هم تحت تأثیر قرار میده باید واقع بین باشی. اگر چشمت رو روی اشتباهاتش ببندی حماقتی کرده که ضررش یقه خودت رو می گیره - کارهای اون به خودش ربط داره - کارهای اشتباه اون باعث می شه زشتی اون کار در نظرت کم رنگ بشه و فکر کنی یک رفتار روتین و معمولی رو انجام میدی - شاید، اما من تا حالا چیزی از اون یاد نگرفتم شاهرخ لبخند معناداری زد و گفت: - هنوز دیر نشده - تو سعید رو بهتر میشناسی یا من؟ کیش! - بارها سیگار کشیدنش رو دیدم، تجربه رفتارهای سبک سرانه اش سر کلاس رو دارم. نوع برخورد و حرف زدنش با دخترها به راحتی جلب توجه می کنه، همه کاراش حساب شده است نه شیطنت بچه گانه - خدایی این یکی رو درست می گی. من نمی دونم این بشر چی تو کلش میگذره. اندازه یه نخود مغز نداره. به خاطر پول هر غلطی می کنه - دیدن اشتباهات یک نفر با توهین کردن فرق داره. اگر اشتباهی دیدی درس بگیر و تکرارش نکن. تاوقتی با اون باشی یعنی خودت هم همون جوری هستی شروین خندید: - من و سعید؟ عمراً - دونفری که وجه مشترک نداشته باشن رابطشون پایدار نمی مونه - اما خودت گفتی تفاوت هامون بیشتره - هنوزم میگم اما اگه همینجور پیش بره هر روز کم تر میشه شاهرخ این را گفت بعد رخش را حرکت داد و گفت: - کیش و مات شروین نگاهی به شطرنج انداخت. از تو ببازم - مات؟ خیلی زرنگی! مخ منو به کار گرفتی که ببازم وگرنه عمراً - هروقت می بازی بهونه می آری - خوبه یه دفعه بردی. اگه راست می گی یه دفعه دیگه بازی کن - ارزش بازی من بیشتر از این حرف هاست که صرف تو بشه - پا می شم یه کاری دستت می دم ها - از لحاظ روانی شناختی این دقیقاً حرکت آدمیه که کم آورده. منطق زور - من تو رو بزنم، دق دلم خالی بشه به هر اسم و منطقی می خواد باشه - منو بزنی؟ مطمئنی؟ - نه، با این بدن ماهیچه ای و ورزیده تو نمیشه شاهرخ به کله اش اشاره کرد و گفت: - اینجا باید کار کنه. عهد تیر و کمون سنگی که نیست - آخه اونم خالیه! - اگه خالی بود نمی تونستم پنج تا از مهره های تو رو بدون اینکه بفهمی بذارم بیرون و فکر کنی که زدمشون شاهرخ این را گفت و نیشش باز شد. - همش با خودم می گفتم مهره هام داره کم میشه - می خوای تو برنده باش. پول شام رو هم تو حساب کن - من فکر بهتری دارم. بازی به نفع من. اما پول شام با تو . این عادلانه تره. ادامه دارد.... ✍ میم- مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
پارت۵۷ همین طور که در پارک قدم می زدند. زیر چشمی نگاهی به شاهرخ کرد. - تو هیچ وقت چیزی از خودت نمی گی - چی می خوای بدونی؟ - چرا تنهایی؟ - تنها نیستم، خدا هست، دو تا فرشته هام هست، شیطون هست، می بینی چقدر دورم شلوغه؟ - جداً؟ میکروب های کف دست و پالنکتون های حوضتون رو هم بشماری شلوغ تر هم میشه شاهرخ کمی سکوت کرد و گفت: - بچه که بودم مادرم فوت کرد. پدرم عاشقش بود. بعد از اون خودش رو سرگرم کارش کرد. دو تا خواهرهام فرانسه ان. اکثر فامیل هامون ایران نیستن. شاید برای همینه که تنها به نظر میام - بهت نمیاد مایه دار باشی. پدرت چه کاره است؟ - کار خونه شکلات سازی داره - واووو! پس چرا تو توی اون خونه زپرتی زندگی می کنی؟ - مگه به یه استاد نصفه نیمه چقدر حقوق می دن؟ - بحث اتکا به خود و عدم وابستگی و این حرف هاست دیگه - اون خونه موروثیه. راحله هم مشکلی باهاش نداشت. راحت زندگی می کرد. وقتی خسته می شدم بهترین پناهگاهم بود - خجالت بکش! آبروی هر چی مرده بردی تو - شاید باورت نشه اما هیچ چیزی برای یه مرد مهم تر از این نیست که همسرش همراهش باشه و تائیدش کنه. شاید بعضی ها فکر کنن مردها نیازی به حمایت ندارن اما اگر میخوای ببینی یه مرد چقدر آرومه یا شاد باید ببینی چقدر زنش همراهشه، توی آرزوهاش سهیمه و بهش اعتماد به نفس میده شاهرخ این را گفت، آهی کشید و گفت: - فقط یک سال از رفتنش میگذره اما انگار سال هاست که تنهام شروین بغض صدایش را فهمید: - معذرت می خوام، نمی خواستم ناراحتت کنم - مهم نیست - اصلاً فکر نمی کردم بچه مایه دار باشی - پول پدرم داشت همه چیز رو ازم می گرفت. پول چیز بدی نیست اما کمتر کسی بلده چه جور ازش استفاده کنه. اگر راحله نبود الان منم یکی بودم مثل بابام انگار از هرچی بپرسم آخرش فقط به یه چیز می رسیم شاهرخ لبخندی زد. یکدفعه دستش را روی شانه شروین گذاشت و ایستاد. شروین کمکش کرد تا بنشیند. - می خوای بریم خونه؟ - یه شب می خوای به ما شام بدی، می خوای از زیرش در بری؟ - نگران توام وگرنه من به این چیزا عادت دارم - پس می ریم یکی از بهترین رستوران هایی که تا حالا رفتی. ناسلامتی استادتم پشت میز که نشستند شروین گفت: - خوبه؟ شاهرخ نگاهی به اطراف کرد: - خوشم اومد، خوش سلیقه ای، خیلی وقت بود اینجور جاها نیومده بودم - حالا چی می خوای؟ - تو بهتر میدونی اینجا چی خوشمزه تره شروین شانه ای بالا انداخت و رو به گارسون غذا را پیشنهاد داد. بعد که پیش خدمت رفت پرسید: - به بابات سر هم میزنی؟ - آره. البته اون خوشش نمیاد. اون انتظار داشت پسرش همه آرزوهاش رو برآورده کنه. اما خب هرکسی زندگی خودش رو داره - اگه دوس نداره برای چی بهش سر می زنی؟ - خوبی کردن به کسی که بهت خوبی می کنه هنر نیست - من نمی فهمم چرا ما باید آرزوهای برآورده نشده اونا رو برآورده کنیم؟ - نیازی نیست این کارو بکنی. فقط باید نوع برخورد رو عوض کنی تا با کمترین تنش همه چیز حل بشه - حرف منطقی تو گوششون نمی ره - با وجود همه اینا نباید بی ادبی کنی. هیچ وقت یادت نره که اونا پدر و مادرتن پیش خدمت غذا را روی میز گذاشت - بوش که خوبه - به سلیقه من شک داری؟ - اگه سلیقت بد بود که با من رفیق نمی شدی - پس سعید هم خوبه ادامه دارد... ✍ میم مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
پارت۵۸ انسان ممکن الحظاست چند لقمه که خوردند شروین گفت: - چرا همیشه پدر و مادرها با بچه هاشون مشکل دارن؟ - از این فیلم ها یاد گرفتی سر سفره مشکلاتت رو حل کنی؟ موقع غذا حرف زدن ممنوع. بعداً حرف میزنیم وقتی غذا تمام شد و پیش خدمت صورت حساب را روی میز گذاشت شروین می خواست پول را توی بشقاب بگذارد که شاهرخ مانع شد و حساب کرد. بعد رو به شروین گفت: - حالا بالا خونه کی تعطیله؟ قرار بود مهمون من باشی شروین با چشم هایی گرد شده گفت: - آره ... آره ... خوب شد یادم اومد - مطمئنی خودت یادت اومد؟ از در رستوران که بیرون آمدند شاهرخ نگاهی به آسمان انداخت و درحالیکه درخودش جمع می شد گفت: - با اینکه یه کم سرده اما خوب شد ماشینت رو نیاوردی - گفتم شاید یه کم پیاده روی حالمون رو جا بیاره چند دقیقه ای که گذشت شروین پرسید: - اختلاف تو و بابات سر چی بود؟ - اختلاف 4 نسل متفاوت. با کم و زیاد خودش. وقتی راحله اومد شرایط بدتر شد. تغییر من چیزی نبود که پدرم دوست داشته باشه چون اختلاف فکری ما بیشتر می شد. براش قابل قبول نبود که یه دختر تنها پسرش رو ازش دور کنه. حتی تو مراسم ازدواج ما نیومد کمی که رفتند شاهرخ گفت: - اطلاعات تکمیل شد؟ - می ترسم سوال کنم؟ - اینقدر ترسناکم؟ - رابطه شما هر لحظه خراب تر میشه. می ترسم آخرش به قتل برسیم شاهرخ خندید و پرسید: - و دلیل اصلی؟ نمی خوام با حرف هام اذیتت کنم. همه جواب ها به یه چیز ختم می شه. دوست ندارم با یادآوری اون ناراحتت کنم - راحله همه چیز من بود - می تونم بپرسم چرا فوت کرد؟ - تصادف! رفته بودیم شمال ... جاده مه آلود بود ... اون پیخ آخر ... بعد از اون رانندگی رو گذاشتم کنار نگاهی به نیم رخ شاهرخ کرد. نفس هایش را می دید که در هوای نیمه سرد به شکل بخار بیرون می آمدند. چقدر تصور او از این چهره متفاوت بود. این چهره آرام او را به فکر وا می داشت ... شاهرخ کلید را چرخاند. - بفرما - دیگه دیر وقته، تا برم خونه نصفه شبه بعد زیر لب گفت: - هرچند کسی منتظر من نیست شاهرخ که یأس را در نگاه شروین می دید دستی روی شانه اش گذاشت: - هرکجا باشم آسمان مال من است، پنجره، فکر، هوا، عشق، زمین مال من است ... چه اهمیت دارد گاه اگر می رویند قارچ های غربت؟ بعد لبخندی زد و گفت: خیلی تا میان ترم نمونده. به جای غصه خوردن درس بخون ادامه دارد.... ✍ میم - مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🌸 #سلام_امام_زمانم 🌸 گفتند که تک سوارمان در راه است از اول صبح چشممان بر راه است از یازدهم، دوازده قرن گذشت تا ساعت تو چقدر دیگر راه است؟ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج ─┅═ঊঈ🌸ঊঈ═┅─ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
محبت خدا
. 👇 #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 2 💫💫💥 استاد پناهیان: بعضیا میگن: خب حاج آقا به ما بگید چطور به رفیق
. 3 ✅💠🌺 استاد پناهیان: دستگاه تنظیم کننده ی روح شما نمازه. آقای ابوعلی سینا وقتی میدید نمیتونه مسئله ای رو حل کنه می رفت یه مسجدی رو پیدا میکرد ، نماز میخوند و برمی گشت مسئله رو حل می کرد. 📱✨💠 ذهن وقتی نتونست خوب کارکنه حتما نمازش ایراد داره! نماز از روحش کم شده! باید طرف بره چند واحد نماز به روحش تزریق کنه تا تعادل پیدا کنه! ✨💢✨ "بابا اصلا نماز فقط برای آخرت آدم نیست!!!" نماز برای آبادکردن دنیای آدمه.. 🌍🌺🌍 😒 حاج آقا نه! نماز ثمرش در آخرت نشون داده میشه، شما برس به آخرت! ✅ عزیزم شما اگه بنا باشه برای خدا و آخرت و غیب و اینا عبادت کنی، اول باید آدم معمولی و متعادل باشی که عبادت کنی، بندگی کنی. آدم اگه بخواد درست عبادت کنه و به خدابرسه باید اول درست زندگی کنه. 💠💢💠 شما اگه میخوای درست زندگی کنی اول باید نماز بخونی. باید نماز بخونی تا لذت ببری و از زندگی کیف کنی. 💢👇💢 بعدش با خدا رفیق میشی.. بابا تا کسی از زندگی خودش لذت نبره باخدا رفیق نمیشه که... آدم در به داغون و بدعنق و بداخلاق که به سمت خدا نمیره 😡 همیشه با خودش و دیگران درگیره, اول آدم باید درست زندگی کنه, برای اینکه درست زندگی کنی اول باید نمازبخونی یه نماز خوب! نمازا خیلی وضعشون خرابه.. ➖➖✅➖👆 حاج آقا چیکار کنیم نمازامون خوب بشه؟! در قسمت های بعد... 💠💢💠💢 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌱🌷🌱 🌺 شهید مطهری رحمه الله: زندگی یعنی چه ؟ زندگی یعنی بینایی و توانایی . تفاوت زنده با مرده در همین جهات است . به هر درجه که بینایی و توانایی بیشتر شود حیات بیشتر است . ما چرابه خداوند کلمه( حی ) را اطلاق می کنیم (الله لا اله الا هو الحی القیوم) ، (و توکل علی الحی الذی لا یموت) چرا به خدا می گوییم زنده ؟ آیا معنی زندگی این است که قلب و خونی وجود داشته باشد و قلب حرکت بکند ؟ به این معنی که خدا زنده نیست . خدا که قلب ندارد ، رگ و خون و بدن ندارد . آیا زندگی یعنی نفس کشیدن و هوا را فرو بردن و بیرون اوردن ؟ به این معنی زندگی نیست ، اینها برای ما شرایط زندگی است نه خود زندگی .👉 👌 خود_زندگی بینایی (به معنی دانایی) و توانایی است ، ما از آن جهت به خدا (حی ) می گوییم که دانا و توانای مطلق است ، و از آن جهت به خداوند تبارک و تعالی (حی ) می گوییم که آثار حیات بر وجود مقدس او بار می شود .👉 👌 راء فت و رحمت است ، رحیم و رحمان است . 🌱🌷🌱🌷🌱 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
⭕️مراقب شیطون تو این پنج مورد باشید.../ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
⛔️کسی که صله رحم نکند،ملعون است ✍خدا یه جاها تو قرآنش،بعضی‌ افراد رو لعن کرده،یعنی از رحمتش دور کرده.😱 یه گروه از کسانی که خدا در قرآن لعنتشون کرده،کسانی اند که صله رحم نمی‌کنند.👥 🌴️ امام سجاد (ع)به فرزندش امام باقر (ع)فرمود: در👈 فرزندم،از دوستی با افرادی که پیوند خویشاوندی را قطع کرده،و نسبت به ارحامِ خود بد رفتاری می‌کنند بر حذر باش، که من آنها را در سه آیه از قرآن ملعون یافتم یه مورد از اون ۳ آیه،تو سوره محمّد آیات ۲۲و ۲۳هست: 🕋 فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلّیْتُمْ أَنْ تُفسدُوا فِی اَلْأَرْض وَ تُقَطِّعُوا أَرْحٰامَکُمْ،أُولٰئِکَ اَلَّذینَ لَعَنَهُمُ اَللّٰه 👈آی شماهایی که در زمین فساد می‌کنید وقطع رحم می‌کنید،خدا شماها را لعنت کرده و از رحمت خود دور ساخته است 🔎️ دقّت کنیم: تو این آیه، دو عبارت تُفْسدُوا فِی اَلْأَرْض و تُقطِّعُوا أَرْحامَکُم در کنار هم اومده. ☝️ یعنی خدا مفسد فی الارض و قطع_کننده رحم رو در این آیه،کنار هم قرار داده،و هر دوشون رو لعنت‌ کرده 👌 این دو تا در این آیه،در ردیف هم قرار گرفتند: 👈 مفسد فی الارض 👈 قطع کننده رحم 🤔 از پیامبر اسلام (ص) پرسیدند، مبغوضترین وزشت‌ترین عمل در پیشگاه خداوند چه عملی است؟ حضرت فرمودند:👈 شرک به خدا 🤔 پرسیدند بعد از آن چه؟ ✔ فرمودند:👈 قطع رحم اگه خدایی نکرده پدر، مادر،خواهر، برادر، یا فامیلی داریم که خیلی وقته باهاشون قطع رابطه کردیم، باهاشون یه تماس بگیریم و آشتی کنیم نکنه خدای نکرده از دنیا بریم، درحالی که مورد لعنت خدا قرار گرفته باشیم http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان_هاد آی دی نویسنده داستان @Goli64
پارت۵۹ ✅ فصل دوازدهم از باشگاه که بیرون آمدند شروین همان طور که توی فکر بود گفت: - یه چیزی عجیبه. هر وقت قیمت پائین باشه من می برم و وقتی قیمت بالاست می بازم سعید با حالتی بی تفاوت گفت: - هیچ بعید نیست که آرش سرت کلاه بذاره. حواست رو جمع کن شروین نگاهی به سعید کرد که تند و تند آدامس می جوید ولی چیزی نگفت. مدتی به سکوت گذشت. - سعید؟ تو از این استاد بدت میاد؟ - من از هیچ کدومشون خوشم نمیاد. کدوم رو می گی؟ - همین جوونه. مهدوی - اون سیب گلاب را می گی؟ اومدی تحقیقات؟ امر خیره؟ - نمی تونی مثل بچه آدم جواب بدی؟ - به نظرم آدم تعطیلیه. یه جوریه، انگار حالیش نیست دنیا عوضی شده. مخش سه کار می کنه. گمونم از اون خرخون های شهرستانی های عشق درسه. فقط این وسط یه چیزی رو نمی فهمم! تو چرا اینقدر پاچه خواریش رو می کنی؟ شروین لبخندی زد... وارد حیاط دانشکده که شدند موبایل سعید تک زنگی خورد. نگاهی به اطراف انداخت و انگار کسی را پیدا کرده باشد رو به شروین گفت: - تو کلاس می بینمت -کجا؟ - فعلاً کار فوری دارم. با نگاهش سعید را تعقیب کرد. طبق معمول دختری دورتر زیر درخت منتظر بود و با دیدن سعید نیشش باز شد. شروین سری تکان داد و زیر لب غر غر کرد: - وقتی می گم مخ نداره شاهرخ می گه توهین نکن و به سمت ساختمان حرکت کرد. دختری به سرعت از کنارش رد شد و کسی را صدا زد: - نرگس ... نرگس ... دختری که جلوتر از شروین راه می رفت ایستاد و دو نفر مشغول صحبت شدند. چهره دختر برایش آشنا بود. وقتی از کنارش رد شد و صدایش را شنید، شناختش. چند قدم جلوتر ایستاد. کمی فکر کرد و برگشت. هنوز دو نفر مشغول صحبت بودند که شروین گفت: - خانم معینی زاده؟ دختر برگشت. معلوم بود که شروین را شناخته شروین مودبانه گفت: - فکر کنم من یه معذرت خواهی به شما بدهکارم. اون روز عصبی بودم، امیدوارم منو ببخشید این را گفت، مانند نجیب زادگان معترف به گناهشان کمی سرش را به نشانه عذر خواهی خم کرد و بدون اینکه منتظر جواب بماند خداحافظی کرد و به راهش ادامه داد. بی خبر از یک جفت چشم آبی رنگ که از پشت پرده اتاقش او را می پائید و لبخندی حاکی از رضایت بر لب داشت. به اتاق شاهرخ که رسید در زد و وارد شد. - سلام - علیک سلام. بفرما خودش را روی صندلی انداخت، نگاهی به اتاق انداخت و گفت: - اتاق دنجی داری شاهرخ لبخند زد. شروین یک پایش را روی دیگری انداخت و با حالتی اعتراض آمیز گفت: - تو چرا هرچی بهت می گن لبخند تحویل آدم میدی؟ گاهی انگار زبون نداری شاهرخ دوباره لبخند زد. شروین ابرویی بالا برد و با حالتی بی تفاوت گفت: - من که حریف تو نمیشم. میدونی تو درست نقطه مقابل سعید هستی. سعید معتقده اگه سکوت کنی اشتباه کردی. بگذریم . اومدم ببرمت باشگاه. بیلیارد - الان؟ - الان کلاس دارم. عصر میام دنبالت شاهرخ کمی سکوت کرد - اوکی ادامه دارد.... ✍ میم - مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
پارت۶۰ شاهرخ چشم هایش را به علامت قبول بست. - چشم، قبول شاهرخ نگاهی به سر در باشگاه انداخت، کمی اخم کرد و از شروین پرسید: - همیشه میای اینجا؟ - چطور؟ - هیچی مثل همیشه اولین چیزی که به سراغشان آمد دود سالن بود. شاهرخ آرام دستش را جلوی صورتش تکان داد. شروین به میزی که سه چهار نفری دورش بودند اشاره کرد. سعید با دیدنشان جلو آمد و شروع کرد به چرب زبانی: - سلام استاد. خیلی خوش اومدید. واقعا از دیدنتون خوشحال شدم. شروین که می دانست شاهرخ از ساختگی بودن این تملق ها خبر دارد، دوست داشت عکس العملش را ببیند اما شاهرخ لبخند می زد. فقط لبخند! با خودش فکر کرد آیا اصلاً چیزی وجود دارد که شاهرخ را عصبانی کند؟ او را به بچه ها معرفی کرد و همه با هم دست دادند. در همین حین بابک رسید. سعید زیر گوش شروین پچ پچ کرد. - نمایش آغاز می شود... دی ری ری ریم برخلاف تصور سعید خیلی آرام فقط با هم دست دادند. سعید که گویا از این صفحه آرام و کسل کننده شوکه شده بود زیر لب گفت: - دهه! بابک با همان خوش رفتاری همیشگی اش گفت: - شروین؟ نگفته بودی همچین استاد باحالی داری بعد بطری را که دستش بود به سمت شاهرخ تعارف کرد - ممنون. اهل نوشابه نیستم - اهل بازی چی؟ - جوونتر بودم بازی می کردم سعید که تصور هر جوابی غیر از این را می کرد با چشم هایی گرد شده یواشکی به شروین گفت: - نگفته بودی این کاره است. - نپرسیده بودی! بابک پرسید: - یعنی نمی خواید بازی کنید؟ - همون موقع هم علاقه چندانی نداشتم. برای همین هیچ وقت نتونستم خوب بازی کنم بابک گفت: - حیف شد و رو به شروین اضافه کرد: - توچی؟ نمی خوای جلوی استادت خودی نشون بدی؟ - بهتره یکی دیگه بازی کنه منم نگاه می کنم - چرا؟ قبل از اینکه شروین چیزی بگوید صدائی آمد - می ترسه ضایع بشه مسلماً صاحب صدا کسی جز آرش نبود.آرش رو به شروین ادامه داد: - درسته جوجه؟ خودت کم بودی یکی دیگه رو هم آوردی؟ اون مال کدوم آشغالدونیه؟ شروین پرید جلو و یقه آرش را گرفت و داد زد: - حالا نشونت می دم بقیه ریختند تا جدایشان کنند. چند تائی مشت و لگد بینشان رد و بدل شد. البته از فاصله دور! شاهرخ شروین را از پشت گرفت و عقب کشید. - ولم کن شاهرخ. این خیلی پررو شده - آروم باش - نه باید حالش رو بگیرم. اینجوری نمیشه شاهرخ شروین را که داشت می رفت تا دوباره گلاویز شود عقب کشید، در چشم هایش خیره شد و با حالتی تحکم آمیز گفت: - می گم آروم باش نگاه تند شاهرخ مجبورش کرد تا بایستد. - می خوای حالش رو بگیری؟ وقتی راهش هست چرا با لگد؟ این را گفت و به میز بیلیارد اشاره کرد. شروین نگاهی به میز و بعد به شاهرخ کرد. ادامه دارد... ✍ میم - مشکات http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#سلام_امام_زمانم هر سخن جز سخنی از تو شنیدن سخت است همه را دیــدن و روی تو ندیـــدن سخت است فرج مولا صلواتـــــ #اللهم_عجل_لولیک_الفرج http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f
محبت خدا
. #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم 3 ✅💠🌺 استاد پناهیان: دستگاه تنظیم کننده ی روح شما نمازه. آقای ابو
. 4 در آرزوی دو رکعت نماز خوب! ✨💢💠 استاد پناهیان: روایت هست که خداوند از هرکسی "دو رکعت نماز قبول کند" بهشت بر او واجب می شود.. 💠💠💠 سال 42 وقتی که حضرت امام خمینی (ره) رو دستگیر کردن و از قم به تهران داشتن می آوردنشون, بین راه فرمودن: آقایان مامور بایستید! میخوام نمازصبح رو بخونم, 👆 گفتن نمیشه, ⛔ فرمود بذارید وضو بگیرم تو ماشین نمازمیخونم _ازقم به تهران هم که میای پشت به قبله میشه_ ✅ گفتن نمیشه, ⛔ امام فرمودن: پس حد اقل صبرکنید تیمم بکنم و نماز بخونم تو ماشین, اذان صبح شده شما سر نماز شب ما رو دستگیر کردید. ✅ گفتن نمیشه, ⛔ امام می فرماید بهشون گفتم خب یه دقیقه در ماشینو باز کنید من دست بزنم رو خاک، پیاده هم نمیشم همینجور تیمم میکنم نماز میخونم, بهم نگاه کردن گفتن خب حالا طوری نیست وای می ایستیم دیگه. ✅ امام اونجوری تیمم کردن و پشت به قبله (رو به تهران) دو رکعت نماز خوندن. بعد حضرت امام می فرماید:"شاید اون دو رکعتی که خدا می خواهد از بنده ی ناچیز خود روح الله قبول کند و به خاطر آن گناه هایش را ببخشد و او را مقبول درگاه خودش قرار دهد، همان دو رکعت نماز باشد....... 😞😓💠😥 چرا؟ "چون به دل آدم نمی چسبه" و اونجوری که ظاهرا نماز خوب نشده! وقتی نچسبید به دلت با یه شرمندگی میگی خدایا اون نماز، نماز نبود خودت قبولش کن.. 😥😰😓 خداهم اینقدر صدای اینجوری رو خوشش میاد... صدای نازک شده رو خدا دوست داره.... 😓😞😓 اما ما فکر میکنیم که حتما باید نماز به دلمون بچسبه تا قبول بشه! نه عزیزم! نماز باید به دل خدا بچسبه نه به دل تو! خدایا نماز های در به داغون ما رو مقبول درگاه خودت قرار بده... الهی آمین... 💠➖➖✅ http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خدای من ! چشم هایم را مهمان بزرگ بودن خویش کن و کامم را با پرستش کبریایی ات شیرین نما !
🍃 امیرالمومنین علیه السلام: 🌸اگر خواهان جهان باقی هستید، پس به جهان فانی زُهد بورزید... 📚 غررالحکم http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1
🌱🌱 2⃣3⃣ انسان دو مقام یا دو درجه دارد : و 👉 و 👉 🔱 پیغمبران آمده اند که بشر را حفظ کنند ؛ یعنی نگذارند انسان ، انسانیت انسان ، عقل و وجدان انسان ، اسیر شهوت یا خشم یا منفعت طلبی انسان بشود .👌 🔼 این معنی آزادی معنوی است .🔽 ◀️ هر وقت شما دیدید ،بر خشم خودتان مسلط هستید ، نه خشم شما بر شما مسلط است ؛. ◀️ هر وقت دیدید ، شما بر شهوت خودتان مسلط هستید ؛نه شهوت شما بر شما ؛ 🔽 هر وقت دیدید یک در آمد غیر مشروع در مقابل شما قرار گرفت و این نفس شما اشتیاق دارد ، می گوید این درآمد را بگیر ؛ اما ایمان و وجدان و عقل شما حکم می کند که این نامشروع است ، نگیر و بر میل نفسانی خودتان غالب شدید ، ◀️ بدانید شما از نظر معنوی واقعا انسان آزادی هستید ؛ ◀️ اگر شما دیدید یک زن نامحرم دارد می رود و حس شهوت شما ، شما را تحریک می کند به چشم چرانی و تعقیب کردن ؛ 🔽 ولی یک وجدانی بر شما حاکم است که شما را منع می کند و تا فرمان می دهد ،فرمانش را اطاعت می کنید ، بدانید هستید ؛ ◀️ اما ! اگر دیدید تا چشم یک چیزی را می خواهد ، می دوید دنبالش ، گوش یک چیز می خواهد ، می دوید دنبالش ، دامن یک چیز می خواهد می دوید دنبالش ، شکم یک چیز را می خواهد می دوید دنبالش ، شما اسیرید ، برده و بنده هستید .▶️ 🌱🌱🌱 در راستای شناخت 👉 http://eitaa.com/joinchat/3071213572C618cfd91f1