eitaa logo
•|رَځــــــیٖݪ|•🕊
203 دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
196 ویدیو
23 فایل
ما مهاجــریم... هجـرٺ ڪـرده‌ایم...، از جهالٺ ڪوفیان عصـر...، به اصل ڪـــــربلای خویش...🍃 #رَحـــــیل🕊 انتقادات و پیشنهادات: @javane_enghelabi118 تبادلات: @Hossein_vesali74
مشاهده در ایتا
دانلود
با سلام و خسته نباشید خدمت بزرگواران😐🤞🏻 امروز متاسفانه نتونستیم در خدمت باشیم بخاطر اشکالی که در برقراری ارتباط ایتا بوجود اومد. ان‌شاءالله از این به بعد در خدمتیم به امید آزادی همیشگی😂🌺 💪🏻✌️🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹 تبریک و تهنیت به مناسبت ۱۲ فروردین روز جمهوری اسلامی ایران 🕊 @mohajeran_ir
خواهرم هر وقت خواستی از خانع بری بیرون🏡 حتما این موارد را چک کن و حاضر بزن بعد بیرون برو✔️ نجابت:حاضر🙂 حیا:حاضر😌 پاکدامنی:حاضر❤️ غرور:حاضر👑 چادر:...😳 چادر:؟؟؟؟؟؟😱 چادرم می گه: . . اگه همگی حاضر باشن منم هستم وگرنه دور من یکیو خط بکش ک آبرو دارم چه کنم چادر است دیگر👼 بدون حیا جایی با کسی نمی رود...😍😍😍😍 🕊 @mohajeran_ir
🇮🇷🌱🇮🇷🌱🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱🇮🇷🌱 از افتخارات جمهوری اسلامی اینه که ⬅️ در طول ۴١ سال هیچ کس رو به خاطر بی حجابی نکشت ولی پهلوی ⬅️ کمتر از ۱۰ سال صدها نفر رو به خاطر چادرشون کشت❗️ 🇮🇷١٢فروردین روز جمهوری اسلامی ایران مبارک باد 🇮🇷 🇮🇷 🕊 🇮🇷✌️🏻@mohajeran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💢سیزده بدر امسال برای حفاظت از جان خود و عزیزانمان در خانه میمانیم...💪🏻🤞🏻 🕊 @mohajeran_ir
•|رَځــــــیٖݪ|•🕊
 #رایحه_حضور #پارت_۳۰ #سنا_لطفی برای خرید با ماشین خودم راهی شهر شدم ، این چند روز مادر و پدرم مه
۳۱ با اینکه باز هم ته دلم یک جوری بود اما برای جبران این چند وقت ، زنگی به سعید زدم . با دومین بوق برداشت: جانم عزیزم! سعی کردم لبخند بزنم ! سعی کردم لحن و صدایش را با نواب مقایسه نکنم ! من چقدر نواب نواب می کردم این روز هااا! : سلام خوبی ؟! _مرسی خانومم ، تو خودت خوبی؟! چیکارا میکنی؟! جلوی آینه ایستادم : خوبم ، هیچ عکاسی و ویرایششون حس کردم صدایش شیطان شد : مهمون نمی خوایی؟! چشمانم گرد شدند ، همین را کم داشتم : میخوایی بیایی؟! کِییی؟! به جای ذوق هل کردم بیشتر ! _ مشخص نمیشه ولی تا آخر تعطیلات یه سر بهت میزنم ! خوشحال نشدی؟! از دروغ بیزار بودم اما ..: این چه حرفیه قدمت سر چشم ! بعد هم کاری برایش پیش آمد و خدا حافظی کردیم. رو به آینه سر تکان دادم و برای خودم دهان کج کردم "این چه حرفیه قدمت سر چشم " یعنی خاک تو سرت بکنن ریحانه که زندگیت شده دروغ ... پشت چشمی هم برای خودم نازک کردم ، واقعا که تاسف داشت ! بعد هم راهی دریا شدم ، نزدیک غروب بود و دیدن آسمان تیره و دریای مواج حالم را گرفته تر کرد ! خلوت ترین جای ساحل ، روی شن ها نشستم . چشمانم را بستم و سعی کردم که صدای دریا آرامم کند . کاش کسی بود برای درد و دل . یکی که راهنمایی ام کند ؛ اصلا راهنمایی هم نخواستم فقط به حرف هایم گوش بدهد ! یک گوش شنوا میخواستم همین ، خواسته زیادی بود؟! نیم ساعتی را به همان حالت به دریا چشم دوختم ، صدای برخورد موج های بلند با ساحل قشنگ بود . ایستادم و چند قدم بیشتر رفتم، آنقدر رفتم که وقتی چشم باز کردم تا گردنم آب بود ! لبم را به دندان گرفتم ، ساحل خلوت بود و خالی از هر جنبنده ای! شنا هم که بلد نیستم خدا رو شکر ! همینطور که تلاش می کردم برگردم ، از دور فردی را دیدم که آرام به طرف ساحل می آمد ، کاش نایی بود برای فریاد زدن ! پایم لیز خورد و بعد فشار شدت آب و دست و پا زدنم ...... چشم که باز کردم در ساحل بود ، با تعجب به دور و اطراف نگاه کردم و بعد مثل یک فیلم همه چیز به یادم آمد ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست❤️ انتقادات و پیشنهادات @BanoyDameshgh @mohajeran_ir
۳۲ _خانم حالتون خوبه؟! صدا چقدر آشنا بود! بالا سرم دیدمش . فرشته نجات من، نواب بود!!!!! فقط توانستم پلک روی هم بگذارم به نشانه بله ! _یه ربعی صبر کنید من برم دنبال گل بی بی بیارمش واسه کمک! این اطراف که هیچ کس نبود، حتما حالتون خوبه ؟! گلویم می سوخت : بله خوبم ، نمیدونم چطوری ازتون تشکر کنم ایستاد و سرش را به زیر انداخت : تشکر نیاز نیست ، وظیفه بود ! بعد هم رفت ، یک ربع بعد گل بی بی هم آمده بود ، تا شب را پیشم ماند . کلی سوال و جواب کرد و گفتم که حواسم نبوده . _اگه امیر علی اونجا نبود که زبونم لال رفته بودی ! سرم را به سرعت بالا آوردم : کیییی؟! _ کیجا چه خبرته ؟! امیر علی دیگه با هل گفتم : نواب رو میگین؟ شیرین خندید : بله حالا بهتر هم بودم ، غرق شدنم چه مزیتی داشت اما ! بعد دو هفته ای نامش را فهمیدم ...*امیر علی * قشنگ بود و خوش آهنگ ! بعد هم به این افکارم خندیدم !  با تمام حالت تدافعی که از همان روز اول مقابلش گرفته بودم اما نمی توانستم پیش خودم منکر این شوم که برایم مانند یک جای ناشناخته،  مهیج بود شاید هم مانند یک فیلم جدید سینمایی دیدنی بود ، دیدنش! با کار امروزش ، برخورد روز اولش جبران شد فکر کنم! چرا تازگی ها من انقدر نواب نواب می کردم ؟؟؟! این روز ها باید کاری کنم ! ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _عیدت مبارک دخترم لبخند زدم ، فردای روزی که کم مانده بود تا غرق شدنم ، مادر و پدرم آمدند و بعد حالا سال جدید تحویل شده بود ! به جای عید باید می گفتیم ؛ تحویل گرفتن روز های جدید ! روز هایی که نمی دانی خوب هستند یا بد ! نمیدانی چه تعدادی از شب هایش قرار است با بغض سر کنی ! نمیدانی چه اتفاق هایی قرار است حول و حوش زندگیت بیفتد! ندانستن همه این ها درد بود و این ندانستن گه گاهی چقدر به جا و لازم بود ؛ پارادوکس قشنگی بود اما! کل چند روزی که مادر و پدرم بودند ، یا مهمان این مهمان نواز های مهربان بودیم ، یا در گردش ! خیلی سعی کردم به مادرم نزدیک شوم و عین یک دوست درد و دل کنم اما آن حریمی که همیشه خودش میانمان گذاشته بود ، نگذاشت ! حریمی که به گمان خودش لازم بود اما کاش میشد از بین بردش! همین حریم حفظ شده دورم کرده بود مرا ! بیشتر از آن روز گوش شنوا می خواستم ! ......................... 💙کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست💙 انتقادات و پیشنهادات @BanoyDameshgh @mohajeran_ir
۳۳ ۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰ _ ریحانه مادر قربونت برم ، مواظب خودت باشی ها این غذا ها رو هم برات فریز کردم اگه به حرفم گوش می دادی الان برا خودت غذا درست می کردی! چشمانم را روی هم گذاشتم: دستت درد نکنه ، علاقه ندارم خوب به یاد گرفتنش بعد سفارش های دیگر آنها هم راهی شدند ، چهار روز از عید گذشته بود و آنها هم رفتند ، باز من ماندم و من ! فریزر را باز کردم و نگاهی به سبزی های سرخ شده و مرغ ها کردم بعد هم چند قابلمه و ظرف های کوچک در یخچال .... مادر ما هم حوصله داره هااا!!! از گل بی بی شنیده بودم ، یک تیم پزشکی همراه گروه جهادی امسال عید را به این روستا اضافه شدند ، برای عکاسی سوژه خوبی بودند ، همچنین خودم می خواستم ببینم چه کسانی عید و تعطیلاتشون رو ول کردند و راهی یه روستای دور افتاده شدند ! بعد حاضر شدنم ، دوربین عکاسی و گوشیم را هم در دست گرفتم . کنار مدرسه در چند چادر مستقر شده بودند، میانشان نواب را دیدم ، نوابی که حالا دیگر می دانستم نام کوچکش امیر علی است ... تک کت اسپرت سورمه ای رنگی پوشیده بود ! با سر سلامی داد و من هم به همان شیوه جوابش دادم . یکی از خانم ها به طرفم آمد : عزیزم اگه میخوایی ، خانم دکتر رو بببینی تو اون چادر آخری هستن. ذوق زده تشکر کردم و راهی چادر آخر شدم ، وصف این خانم دکتر را از گل بی بی زیاد شنیده بودم ، دلم می خواست ببینمش... پارچه را کنار زدم و وارد شدم، فرد داخل چادر بدون برگشتن گفت : *وای عزیزززدلم اومدی، بیا و به دادم برس * چشمانم گرد شدند ، منظورش چه و که بود؟! وقتی دید صدایی از من در نیامد به طرف پارچه برگشت : چرا جواب .. حرفش با دیدن من قطع شد : ای وای ببخشید فکر کردم آقای دکتره ،سلام خوش اومدین به چشمان عسلی اش خیره شدم ، آدم نمی توانست چشم بر دارد از رنگشان : خواهش میکنم خانم دکتر می توانستم شرط ببندم کمتر از سی سال دارد ، خیلی جوان و خوشگل بود ولی آقای دکتر را چرا عزیز دلش خطاب کرد ؟! همانطور که با سرم بیمار درگیر بود ، مرا مخاطبش قرار داد : خانم عکاسی که گل بی بی می گفت شمایین؟! صدایش هم زیادی ناز و دلنشین بود : بله ..................... 🌸کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست🌸 پیشنهادات و انتقادات @BanoyDameshgh @mohajeran_ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🌸🍃 💠پیامبر اعظم صلوات الله علیه و آله: دختران با حجاب خوب فرزندانی هستند. خداوند دختر با حجاب را مانند پوششی برای پدر و مادرش قرار می دهد که آنها را از آتش محافظت می کند. ✍ مکارم الاخلاق ج 1،ص 472 🕊 @mohajeran_ir