#رایحه_حضور
#پارت_۱۴۸
#سنا_لطفے
تاسوعا و عاشورا سپری شد
هر دو با هم مشکی پوش حسین(ع )شده بودیم
اتو کردن پیراهن عزاداریش حال معنوی داشت که برایم تازه بود
بعد آماده کردن یک سری عکس مخصوص جشنواره ای که در راه بود
مقابل تلویزیون نشسته بودم
مشغول چک کردن پیام هایم بودم که صدای مداحی پخش شده از تلویزیون توجهم را جلب کرد :
سلام آقا
که الان رو بروتونم
من اینجامو
زیارت نامه میخونم !
حسین جانم !
بزار سایه ات همیشه رو سرم باشه
قرار ما شب جمعه حرم باشه
حسین جانم!
با دیدن خیل عظیم زائران اربعین چشمانم پر شد
جا ماندن از هر راهی سخت بود
مخصوصا اگر از دیار عشق جا بمانی
عصر با خبری که امیر علی آورد
دلم یک جیغ بلند می خواست
و آغوش امیر علی را
و دیگر هیچ !
جور شدن
و رفتن همراه کاروان تنها چیزی بود که انتظارش را داشتم
با ذوق ساک جفتمان را بستم
و هدیه روز زن امیر علی که
یک چادر عربی بود را هم گذاشتم تا سرم کنم
شدیدا معصوم و نازم می کرد
۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰
قدم قدم موکب ها رو می گردم
ستون ستون دنبال یه نشونم
کجای این جمعیتی که
میخوام نمازم رو پشت سرت بخونم
به طرف امیر علی برگشتم
که زیر لب این چند بیت را تکرار می کرد
عشق و دلتنگی از تمام واژگان سرریز بود !
میدونم که بین زائرایی
میدونم میون مردمی
میسوزم تو آتیش غمت
ای آقا عمود چندمی؟!
یا مهدی عزیز فاطمه
آنقدر این مداحی را تکرار کرده بود
که من هم حفظش بودم
صدایش را یواشکی ظبط می کردم
اولین بار بود که در این مسیر پا می گذاشتم
بوی پاییز و بوی محرم با هم در آمیخته بود
و دلدادگی رو به نقطه اوج خودش می رساند
پاییز و محرم همراه او قشنگ تر میشد
ذوق و هیجان دیدن صحن و سرای ارباب یک طرف
چیز های بامزه و دیدنی میان راه هم یک طرف
تمام این آدم ها ، چه سنی و چه شیعه
چه ایرانی و چه خارجی
یک انگیزه و هدف داشتند از طی این مسیر
و آن عشقشان به حسین و اهل بیتش بود !
❤️کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست ❤️
@mohajeran_ir
#رایحه_حضور
#پارت_۱۴۹
#سنا_لطفے
من حرم لازمم دلم تنگ است
روزگارم ببین بهم خورده
تو عراقی و من هم ایرانم
سرنوشت اینچنین رقم خورده
به نجف که رسیدیم
دلم بیشتر لرزید
در صحن و سرای امامی بودم که عاشق ترم کرده بود
که عدالت و مهربانی اش باعث شده بود تغییر کنم
گره کور دارم اما باز
با یک نگاه تو بهترم آقا
بعد اقامت کوتاهمان در نجف دوباره به شوق دیدن ارباب
به راه افتادیم
میان راه هم امیر علی با حوصله به تمام سوال هایم پاسخگو بود
تشنه دانستن بودم که
این حسین کیست که همه عالم دیوانه اوست؟!
لیوان آب را از خانمی که کنار جاده بود گرفتم
و یک نفس سر کشیدم
و از ته دل آخیش گفتم
امیر علی لیوان یکبار مصرف را از دستم گرفت
و درون کیسه ای که در دستش بود قرار داد
و بعد گفت :
خانم گلم بیا به یه روایت مهمونت کنم
و من با ذوق گوش و دلم را به او سپردم :
یه شخصی ..
مهمون امام صادق(ع) بود
نصفه شب تشنگی باعث میشه از خواب بیدار بشه
همین که میره آب بخوره ...
میبینه امام صادق با یه حالِ خوشی در حال
نافله شب خوندن هستن...
و میبینن حضرت سر به سجده گذاشتن
زار زار گریه میکنن!
این شخص، یه غبطه ای میخوره و
یه لیوان آب میخوره...
و سلام میده به ابی عبدالله و
یادِ لب عطشان امام حسین میکنه!
فردا میشه و به امام صادق عرض میکنه
دیشب خیلی حالِ خوشی داشتید
من به حالتون غبطه خوردم!
امام صادق میفرماید...
حاضرم دیشبم رو
با دیشبِ تو عوض کنم!
یه لحظه مات می مونه
میگه آقا آخه... من که کاری نکردم!
شما نافله شب خوندید...
اونم با حالِ خوش و ناله و گریه...
امام صادق میفرمایند
اگر حاضری ثواب دیشب من برای تو...
ثواب دیشب تو برای من!
چرا که هر کس تشنه اش بشه
آب بخوره یاد لب عطشانِ کربلا کنه
خدا صدهزار گناه
از نامه اعمالش محو میکنه...!
صدهزار حسنه به نامه اعمالش اضافه میکنه!
و ثوابِ آزاد کردنِ صدهزار بنده
در راه خدا رو بهش میده!
امام صادق (علیهالسلام) میفرمایند:
«هر کس آبی بیاشامد و جدم
حسین (علیهالسلام) را یاد کند
و بر قاتلین او لعن و نفرین نماید،
🌸خداوند صد هزار حسنه برایش بنویسد
و صد هزار گناه او را بیامرزد،
و او را در جایگاههای بلند جای دهد
و مانند این است که صد هزار بنده را آزاد کرده باشد.
پس او در روز قیامت با دلی شاد و چهرهای خندان محشور میشود...!
(منتهی الامال، صفحه ۳۴۳)
💜کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست 💜
@mohajeran_ir
#رایحه_حضور
#پارت_آخر
#سنا_لطفے
اینو گفتم که بگم
عزیز دلم میانبر بزن میون ساده ترین کار هات برای خدا
خدا این میانبر های زیرکانه رو دوست داره
به جای آخیش بگو یا حسین
دستش را فشاری دادم :
قربون خدا برم که تو رو نصیبم کرد
با لبخند نگاهم کرد
_ تا من باز محو چالت نشدم زودتر راه بیفت آقا
بعد طی مسیر چند روزه
به کربلا رسیدیم
همین که نگاهم به حرم افتاد
امیر علی زیر گوشم گفت :
دعا کن ،
اولین باره میایی اینجا
اولین نگاهته به حرم
و من چه دعایی می کردم
وقتی یکی از بهترین بنده های خدا همسرم بود و حالا کنارم
آرزوی خوشبختی و سلامتی برای همه خوب بود به گمانم !
رسیدیم به کرب و بلا خیره شو
به گنبد به گلدسته ها خیره شو
اگه قطره اشکی چکید از چشات
به بارون این قطره ها خیره شو
ببین از شب بی قراری چی یادت میاد
ببین از غم و گریه زاری چی یادت میاد
بهترین دو راهی دنیا مقابلمان بود
دو راهی میان حسین و علمدار سپاهش
به پیشنهاد امیر علی اول به پابوس سقای حرم رفتیم
تا اذن بگیریم برای دیدار برادر!
ای حرم میبینی جلوی تو زانو زدم
ای حرم خبر داری که چند دفعه رو زدم
ای حرم چقدر پای تو دست به پهلو زدم
چند سال اخیر مرور شد مقابلم
دختری که تردید داشت
گیر کرده بود میان انتخاب اشتباهش
به صورت اتفاقی با معلمی آشنا شده بود
که رایحه حضور آن بالاسری بود
و بعد خیلی چیز ها در افکارش تغییر کرد
اگر محبت و سایه لطف خدا نبود
و من همراه سعید می ماندم
چه بلایی سرم می آمد ؟!
و حالا همراه همسفرم ، مهمان ارباب بودیم !
مهمان سر ترین آقایی که بی سر بود !
خدا عجیب بلد بود خدایی کند
فقط کافی بود دل به دل حکمت و رحمت و نعمتش می دادی!
آیه ای که همیشه در ذهنم بود دوباره تداعی شد
و خدا کافی است برای بنده اش !
🌺کپی حتی با ذکر نام نویسنده مورد رضایت نیست 🌺
@mohajeran_ir
•|رَځــــــیٖݪ|•🕊
#رایحه_حضور #پارت_۱۴۷ #سنا_لطفے بعد شام کمی کنار دریا ماندیم و بعد پیاده به خانه برگشتیم سادگی
🍃 به پایان آمد این دفتر
حکایت همچنان باقیست🍃
سلام و نور
پارت های پایانی گوارای وجود تون 💚
آخرش ختم شد به پیاده روی اربعین ..
الهی قسمت هممون 🌹
رمان در حال باز نویسی هست و بعد اتمام
ان شالله به مدد الهی قراره بره ویراستاری و
بعد بره برای چاپ پس رضایت ندارم
حتی جمله ای ازش جایی کپی بشه ...
لطفا نظرات تون رو برام بفرستین 🌸
ممنون از همراهی تون
التماس انواع دعای خیر 🍃
یا علی مدد
آیدی نویسنده: 💐
@BanoyDameshgh
#من_و_خدا 🙃
💠دعای روز هجدهم ماه مبارڪ رمضان💠
بسم الله الرحمن الرحیم
💕 اللهمّ نَبّهْنی فیهِ لِبَرَکاتِ أسْحارِهِ ونوّرْ فیهِ قلبی بِضِیاءِ أنْوارِهِ وخُذْ بِکُلّ أعْضائی الى اتّباعِ آثارِهِ بِنورِکَ یا مُنَوّرَ قُلوبِ العارفین.
خدایا آگاهم نما در آن براى برڪات سحرهایش و روشن ڪن در آن دلم را به پرٺو انوارش وبڪار به همه اعضایم به پیروى آثارش به نور خودت اى روشنى بخش دلهاى حق شناسان...🌸🌿
🏮تعجیل درظہـورآقا امام الزمان صلوات🏮
#همدم 💕
#خدا
#ماه_رمضان 🌙
#رَحیــــل🕊
@mohajeran_ir
#آرام_دل 💕
این دود و هوای بدِ
این شهـر بهانہ سـٺ...
ڪمبود حضورٺ
به خدا قحط ِ نفس هاسٺ...
#سهشنبه_های_مهدوی
#رَحیــــل 🕊
@mohajeran_ir
#آبروی_انقلاب 💪🏻
🌸نمےدانے چقدر ستودنے مےشوے خواهرم
🌼وقتے ڪه مقابلِ نگاههاے حریص
🌸چادرٺ را در مشتِ ظریفت مےفشارے
🌼و مےفهمانے ڪه هرڪس ، اجازهے
🌸ورود به حریمٺ را ندارد...
#دختران_انقلاب 💕
#رَحیــــل 🕊
@mohajeran_ir
#فرمانده ✌
#پیر_خمین 📿
#سید_خراسانی 💚
اين انقلاب بی نام #خمينى در هيچ جاى جهان شناخته شده نيست.
#سیدعلیخامنهای❣
#رَحیـــل 🗨
@mohajeran_ir 🥀
#مفتون ❣
ای کاش کمی شبیه من بودی
دور از هیاهو
دور از مسیر ناهموار
دور از نبودن
دور از نماندن...
تو،
دلدار میماندی
من، دلداده....
#علی_سید_صالحی
#رَحیـــل 🎀
💟 @mohajeran_ir
#خمپاره_لبخند 🍃
#چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن ،
داد میزد : آهــــای ...
سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسڪ ، ڪلاه ، ڪمربند ، جانماز ، سایه بون ، ڪفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریمـ ...
هــــمـــه رو بردن !!!😁😂
#آنان_که_از_جان_گذشتند ✨
@mohajeran_ir
👦🏻پسر:
چرا اون هایی که برای هواپیمای اکراینی پروفایل سیاه میکردند امروز مشغول شادی هستند؟😕
👨🏻پدر:
پسرم اینها همون هایی هستند که میگفتند نه غزه نه لبنان؛ ولی در هنگام سیل و زلزله یک قدم هم برنداشتند.😏
فصل جنگ آمد تماشاگر شدند
صلح آمد لاله پرپر شدند...
#ارتش_فدای_ملت
#کفتار_های_وطن_فروش
#فهم_سیاسے 🧠
#رَحیـــل 🕊
🌿 @mohajeran_ir