eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□●دنیای امروز اصالت تصویر است (تصویر را اصل همه چیز قرار میدهد) تمام چیزها را در سینما و تلویزیون می بیند؛ اگر این ابزارهای تصویری نباشد، کتاب نمی خواند و شعورش در حد تصویر بسته شده است. حتی فیلسوف بزرگی مثل گرفتار تصویر شده و تا عالم خیال بیشتر نرفته است. □●عقل، خیال نیست. عقل، حس نیست. عقل، توهم نیست. عقل گوهری است بالا که همه اینها اداره می کند. درحدیث آمده «أوّلُ ما خَلَقَ الله ألعَقل» اولین موجود عقل بود. عقل به کلیات می پردازد. به عنوان مثال وقتی از انسان می گوید، از حقیقت انسان صحبت می کند و کاری به مصادیق (مثل سیاهی و سفیدی، جوانی و پیری، شرقی و غربی، عالم و جاهل و..) ندارد. @mohamad_hosein_tabatabaei
(۱) □○تفاوت ذکر با ورد در چیست؟ اینهایی که به زبان می گوییم ورد است یا ذکر است؟ خوب ما هم اوراد داریم و هم اذکار. ○چون خدا خواهد که یاری کند               ○میل بنده جانب زاری کند ○ای خنک چشمی که آن گریان اوست         ○ای همایون دل که خود بریان اوست ○هر کجا آب روان سبزه بود             ○هر کجا اشکی روان رحمت شود □○خوب مولوی برای اینکه سالک و عارف است، عرفانش هم از نوع خاصّ است و گاهی آنچنان بالا می رود که در جای دیگر می گوید: ○ای دعا از تو اجابتم زتو        ○ایمنی از تو مهابتم زتو □○همه کس توفیق دعا پیدا نمی کنند. خود دعاکردن هم توفیقی می خواهد. یعنی آن حالت دعا وقتی برای انسان پیدا می شود آن موهبت الهی است. خداوند موهبت به آدم می دهد که حالت دعا پیدا کند. بنابراین دعا هم از جانب او می رسد که من حالتی پیدا کنم که دعا کنم. اجابتم از اوست؛ به همین جهت می گویند فرعون هیچ وقت توفیق دعا پیدا نکرد و به همین علت روز به روز بر عنانیّتش افزوده شد تا هلاک شد. وقتی توفیق دعا پیدا نکنی و نخواهی، طغیان به حدأعلا می رسد و هلاکت قطعی است. بیان مولوی یک مقدار با بیان دیگران فرق دارد، که حتی توفیق دعا را از جانب خداوند می داند و هم نوع دعا را. □○دعا صرفا با زبان نیست. با زاری، با گریه و اشک همراه باشد. دعا از نوع ذکر است. ذکر یک الفاظی است که ما می گوییم و در قرآن هم داریم { أذکرالله ذکرا کثیرا} که دستور داده شده به عناوین مختلفی که شما ذکر بگویید و کلمه کثیر هم به کار برده شده حتی. ذکر گاهی به لفظ است مثل صد مرتبه (یا الله) می گویی و یا کلمات شریفه مقدسه دیگر. @mohamad_hosein_tabatabaei
(۲) □○در ادامه بخوانید:  شکستن بت های ذهنی و انواع آن○□ □اما اینجا این پرسش پیش می آید که تفاوت ذکر با ورد در چیست؟ اینهایی که به زبان می گوییم ورد است یا ذکر است. خوب ما هم اوراد داریم و هم اذکار. ذکر به فکر نزدیکتر است ذکر این است که توجه باطنی به حقّ داشته باشید؛ اما ورد این است که به زبان بگویید البته بدون ورد، ذکر نیست اما اگر ورد فقط به زبان شد و به دل نشد، آن ورد محض است. □ذکر، یادآوری و توجه با قلب است. اگر ورد با ذکر همراه باشد، و فکر هم باهاش همراه باشد؛ دیگر خیلی عالی است و یکی از بهترین عبادت هاست. و این همه در قرآن تاکید شده است که ذکر بگویید. □آیات بسیار متعددی در این باب در قرآن کریم آمده و حتی در روایات که اهل ذکر باشید. ذکر خودش نوعی دعاست یعنی توجه به حق تعالی از فقیر مطلق به غنیّ مطلق. که این جز با تقاضا نمی شود و معنی ندارد {یا أیّهاالناس أنتم الفقراء الی الله والله غنیّ حمید} این فقرا، نه اینکه فقیرید؛ یعنی فقرید. □بین تفاوت است. فقیر کسی است که ذاتی است و به صفت فقر موصوف شده است اما ما ذات مستقل هم نداریم! اصلا ما در مقابل حقّ تعالی استقلالی نداریم. اصلا ذاتمان فقیر است. فقر محضیم. ربط محضیم و درسته که غنیّ صفت اوست اما صفتش عین ذاتش است. او غنای محض است و عالم و ما فقر محضیم حالا تقابل فقر محض با غنای محض چه نتیجه ای می دهد؟ تقاضا @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#تفاوت_ذکر_با_ورد(۲) □○در ادامه بخوانید:  شکستن بت های ذهنی و انواع آن○□ □اما اینجا این پرسش پیش م
(۳) □○در ادامه بخوانید:  زبان قرآن، ویژه و منحصر بفرد است○□ □توجه به این مسئله خودش نوعی دعاست. فقر مالی مهم نیست. نمی خواهم بگویم فقر مالی چیز خوبی است ولی چه بسا فقیر مالی که نسبت به غنیّ مالی، غنی تر از او باشد. فقر و غنا صفت روح آدمی است. ما غنیّ داریم که از هر فقیری محتاج تر است. اموال بیرون که اعتباری است ولی در ذاتش فقیر است. □یک فقیری هم هست که شاید به نان شبش هم محتاج باشد اما آنچنان غنای روحی دارد که سر تعظیم در مقابل فلک خم نمی کند. کدامیک از اینها غنی ترند به نظر شما؟ جناب عطار می فرماید: ○رهروی را سالک ره فکر اوست        ○فکرتی که مستفاد از ذکر اوست ○ذکر باید گفت تا فکر آورد  ○صد هزاران گفته بکر آورد □حضرت امیر می فرماید که خداوند [جعل الذکر جلاء للقلوب تسمع به بعد الوقره تصبر به عشوه تنقاد به بعد المعانده] بعد ادامه می دهد [فی البرهه بعد البرهه ففی أزمان الفطرات عباد ناجاهم فی فکرهم و کلّمهم فی ذات عقولهم] یعنی انسان از طریق همین فکر به جایی می رسد که با خدا نجوا می کند. □این معنی که بنده برای ذکر عرض کردم که ذکر بیشتر جنبه باطنی است غیر از ورد که جنبه ظاهری است. ذکر اصلا معنی اش توجه است؛ وقتی که آدم توجه داشته باشد، فکر می آید آدمی که اصلا توجه ندارد فکر نمی کند اصلا فکر و ذکر با هم پیوسته هستند و اینکه عطار یا مولوی می گویند فکر از طریق ذکر می آید، خیلی حرف درستی است. یک حرف فلسفی است. @mohamad_hosein_tabatabaei
■●متن برنامه معرفت●■ ■●آنچه مطالعه می کنید، متن پیاده شده قسمتی از برنامه معرفت است که به موضوع اندیشه شیخ شبستری درباره جهان شناسی و زمان نه گفتن می پردازد●■(۱) شیخ شبستری، عارف است فیلسوف نیست؛ با اینکه عارف است ولی فیلسوفانه فکر می‌کند. جوهر واقعی را خداوند می‌داند و می‌گوید هر چیزی ضد دارد اما خداوند ضد و نظیری ندارد. هر چیزی را به ضدش می‌شناسند که خودش یک مبحث است. آیا شیء را از طریق خودش می‌توانیم بشناسیم یا از طریق ضد خودش؟ آیا چیزی بدون ضد در دنیا است؟ ضدیت معمولاً در عالم اعراض وجود دارد؛ حواس پنج‌گانه، دیدن، شنیدن، لمس کردن، خوردن و بوئیدن، اعراض هستند. شیرینی، تلخی، سیاهی و سفیدی، عَرَض هستند؛ ولی جوهر وجود، ضدی ندارد. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#زمان_نه_گفتن ■●متن برنامه معرفت●■ ■●آنچه مطالعه می کنید، متن پیاده شده قسمتی از برنامه معرفت است ک
■●متن برنامه معرفت●■(۲) ■●ادراک جوهری نیازمند این نیست که ما ضدش را بشناسیم، جوهر را با حواس پنج‌گانه نمی‌شناسیم. چنانچه اگر بیشتر از یک رنگ در عالم نبود، ما رنگ‌های دیگر را نمی‌شناختیم یا اگر فقط طعم شیرینی وجود داشت، دیگر طعم‌ها را نمی‌شناختیم و اگر بدی نبود، دیگر نمی‌دانستیم خوبی چیست؛ اینها در عالم اعراض هستند. اعراض را از طریق ضد می‌توان شناخت. اگر همیشه شب بود، دیگر نمی‌دانستیم روز چیست. پیدا و پنهان هم عَرَض هستند. ظاهر و باطن دو مرتبه از هستی هستند. اشخاصی در دنیای پوزیتیویسم فکر می‌کنند، حقیقت چند سویه است. حقیقت چند سویه نیست؛ یک‌سو بیشتر ندارد، اما چند لایه است. ■●فرق است بین اینکه چیزی چند سویه باشد یا چند لایه باشد. حقیقت، چپ و راست ندارد، ولی چند لایه دارد؛ یعنی از ظاهر به باطن می‌رسد و آن باطن هم یک باطن دیگر دارد؛ باطن در باطن. باطنی که باطن‌ تَری ندارد، حضرت حق است که پنهانِ پنهان است. ■●حقیقت چند سویه نیست؛ یک‌سو بیشتر ندارد، اما چند لایه است. @mohamad_hosein_tabatabaei