کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت(۱۹) ■هوس اصلا به این وادی راهی ندارد. باید همهی هوی و هوس
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۰
■جناب زهیر بن قین بجلی میگوید، حسین جان! من فقط همین یک جان را دارم، ای کاش هزار جان داشتم تا هزار مرتبه در راه تو کشته شوم. یا به امام حسین علیه السلام میگوید، اگر مخیر باشم بین زندگی جاوید و شهادت در راه تو، حاضرم هزار مرتبه در راه تو کشته شوم. معشوق میگوید حالا که این گونه ای من هم خودم را به تو میدهم. اباعبدالله الحسین خودش تمام هستی اش را تحویل خدا داده بود. خدا هم در عوض تمام هستی اش را به حسین داد. لذا حسین شد خدا! تو بگو خدا یا حسین فرقی نمیکند. حسین مَثَل الله است، خدا نماست. امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف در دعای رجبیه میفرماید: «لاَ فَرْقَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهَا إِلاَّ أَنَّهُمْ عِبَادُكَ ». اگر آن عارف بزرگ در درجهی بالای معرفت بود، نمیگفت که دستگاه امام حسین علیه السلام خیلی شلوغ است اما دستگاه خدا خلوت است. بندهی خدا نمیدانست که بین امام حسین و خدا بینونتی نیست. بساط خدا را اتفاقا حسین علیه السلام شلوغ کرده است و عاشقان را به سمت خدا آورده! کربلا نمایشگاه این حقایق است و حضرت اباعبدالله آن را پیاده کرد تا حقایق را برای ما آشکار کند. امام حسین علیه السلام به مقام «دَنَا فَتَدَلیَ فَکاَنَ قَابَ قَوْسَینِْ أَوْ أَدْنیَ» رسید. آن جایی که مقام «أَوْ أَدْنیَ» است بین خدا و حسین مرزی نمیتوان مشخص کرد. نه این که مرزی نیست اما خیلی باریک است. در مورد اسم جامع الله حرف نمیزنیم. حسین که از الله گذشت. الله اسم است و بحث ما از ذات خداست، از آن مقام غیب الغیوبی. خدا حسین را تا مقام ذات خودش برد و او را مظهر ذات کرد. مظهر اسم الله شدن مرتبه ایست اما مظهر ذات خدا شدن مرتبهی دیگریست.
■عباس بن علی مظهر اسم الله است، امام حسین از این مظهر میگذرد. عباس کسی است که اباعبدالله بعد از شهادتش میفرماید: «الْآنَ انْكَسَرَ ظَهْرِی وَ قَلَّتْ حِيلَتِی». مرتبهی زینب کبری مرتبهی عصمت الله الاتم است و او در مقام امامت نشسته است. او منصب امامت در بیرون را ندارد اما به مقام امامت رسیده است که وصی امام میشود. شریکةالحسین از القاب حضرت زینب کبری سلام الله علیها است. امام حسین از او هم گذشت. خدا فرمود: «إِنَّ اللَّهَ قَدْ شَاءَ أَنْ يَرَاهُنَّ سَبَايَا». امام پاسخ داد اشکال ندارد. خدا به او گفت حسین تو از اسماء جزئی و کلی، ائمه سبعهی اسماء گذشتی. من و شما کافیست به یکی از این اسماء دست پیدا کنیم تا در عالم تصرف کنیم! حضرت عیسی دو اسم از اسماء داشت و با آن دو اسم مرده زنده میکرد، بیماران را شفا میداد. حضرت موسی دو یا سه اسم داشت و با آنها دریا را میشکافت. امام حسین از تمام حجابها علی الاطلاق گذشته است یعنی قدرت مطلق در دستان اوست اما آن را به کار نمیبرد. دستان امیرالمؤمنین را که قدرت الله است، میبندند و او کاری نمیکند. فاطمه زهرا سلام الله علیها مظهر اسم لطیف خداست اما اجازه میدهد در بسوزد و اسم لطیف خدا پایمال شود که نشان دهند ما توجهی به این اسماء الله نداریم....
#ح-م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۰ ■جناب زهیر بن قین بجلی میگوید، حسین جان! من فقط همین
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۱
■خدا به امام حسین علیه السلام فرمود که تو از تمام اسماء گذشتی و به مقام «أَوْ أَدْنیٰ» و احدیت رسیدهای. تو ظل ذات شدهای. عرفای ما پیرامون امام و انسان کامل این را بیان کردهاند که او به مقام احدیت رسید و سایهی خدا شد. خدا گفت حسین جان بگو از من در این خلوتگه انس چه میخواهی؟وقتی خدا خواست حسین را به مقام اضمحلال در ذات خودش ببرد، که ما آنجا نمیتوانیم بین خدا و حسین تفاوتی قائل بشویم. خدا گفت اینجا مرتبهای است که آرزوی همه انبیا بوده است و من جز جدت، مادرت، پدرت و برادرت کسی را به این مقام راه ندادم. این جا مقام مستأثرهی من، مقام مکنون مخزون من است که کسی اینجا نیامده است. این جا خلوت خانهی من است. امام عرضه داشت خدایا هر امتحانی برای من پیش آوردی سعی کردم رضایت تو را بجویم اما این بار میخواهم شما مرا راضی کنی. حق تبارک و تعالی فرمود: چه میخواهی؟ دیگر از این فنای در ذات و تماشای جمال خودم قشنگ تر در عالم نیست که به تو بدهم و اگر میبود میدادم کما اینکه گفتم اگر عاشقم را بکشم خونبهای او خودم هستم «وَ أَنَا دِیتُهُ»... نفرمود اسم الله را به او میدهم فرمود أنا دیته!! الله که علی اکبر بود. وقتی علی اکبر را شهید کردند امام حسین گفت الله را کشتند. امام زمان هم میفرماید که بر الله جرئت کردند. اباعبدالله الحسین علیه السلام گفت: میخواهم از اینجا به این عاشقان و فانیان پیر و جوان که به عشق من آمدهاند نگاه کنم! یکی از پیرمرد هایی که در کربلا بود، از صحابه بود. از شدت پیری ابروهایش جلوی چشم هایش را میگرفت. اباعبدالله دید او با پشت خمیده مشغول به جمع کردن این ابروهایش است که جلوی چشمش را نگیرد و با یک دستمال ابروهایش را به پیشانی میبندد و یک شال هم برداشت و کمرش را سفت کرد که برود به جنگ. اباعبدالله شروع کرد به گریه کردن و گفت از تو ممنونم!! «شُکراً لِسَعیک». من از سعی تو متشکرم. عاشق بودند و خوش به حالشان...
■امام حسین علیه السلام فرمود اینها به عشق من از تمام هستی شان گذشتند. من بدون اینها در این خلوتخانه خوش نیستم لذا امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَى مَوْضِعِ مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ» وقتی به آنجا رفت مدام در حال تماشای اینها بود. عاشق و معشوق یکی میشوند لذا امام حسین علیه السلام در شهدای کربلا فقط خودش را نگاه میکرد. «وَ یَنْظُرُ إِلَى زُوَّارِهِ»... این ما را امیدوار میکند. زائر چه کسی است؟ کسی است که عند المزور حضور داشته باشد و یک مصداق آن این است که در کربلا حضور داشته باشد یا در مجلس عزای اباعبدالله شرکت کرده و اشک بریزد. بلکه زائر کسی است که فانی در مزور باشد. وقتی توسل میکنی او حاضر میشود، همین که بر امام حسین گریه میکنی، تجلی ذات نصیب تو میشود. در روایت داریم که وقتی عزاداری بر امام حسین علیه السلام گریه میکند، امام حسین در برابر او نشسته است، وقتی امام حسین به تو نگاه کند یعنی ذات حق متعال بر تو تجلی کرده است، بر هرکسی ذات تجلی کند، به غیر حساب وارد بهشت میشود. میگوید او عاشق حسین من بود، من در ازل با حسینم شرط گذاشتم که او و اصحابش را بغیر حساب به جنت ذاتم وارد کنم! طوبی لهم و حسن مآب
●بنازم به بزم محبت که آنجا
●گدایی به شاهی مقابل نشیند
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۱ ■خدا به امام حسین علیه السلام فرمود که تو از تمام اسم
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۲
■امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ بْنَ عَلِیٍّ ع عِنْدَ رَبِّهِ عَزَّ وَ جَلَّ یَنْظُرُ إِلَى مَوْضِعِ مُعَسْکَرِهِ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ». رب امام حسین علیه السلام خود ذات است. هر موجودی رب خودش را دارد. رب یکی اسم علیم حق متعال است، رب کسی اسم جمیل حق متعال است و... . خدا بی منتها اسماء و صفات دارد و هر موجودی به اقتضاء عین ثابتهی خودش تحت ربوبیت یکی از این اسماء الله است. مثلا گل به واسطهی اسم لطیف و اسم جمیل حق متعال ربوبیت میشود اما رب امام خود خداست با همهی کمالات بی منتهایش و امام عِنْدَ رَبِّه است اعنی به کمال مطلق راه پیدا کرده است. او همهی حدود را رد کرده و از همهی قیود و مواقف گذشته و به بالاترین مرتبهی ممکنهی کمال بشری راه یافته است که بالاتر از آن نیست. آنجا فقط خداست، آنجا خلوت خانهی حق متعال است و جز خدا هیچ حقیقتی آنجا نیست، توحید محض است. حضرت امام صادق علیه السلام میفرماید که اباعبدالله الحسین علیه السلام در آن موطن به محل شهادتش و شهادت لشکریانش، به کربلا مینگرد. خود زمین کربلا که در عراق است، ویژگی های منحصر به فردی دارد و در واقع یک جایگاه عرشی است. روایات بسیار عجیبی در کامل الزیارة در باب استحباب زیارت اباعبدالله الحسین علیه السلام در کربلا داریم، «مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ ع یَوْمَ عَاشُورَاءَ عَارِفاً بِحَقِّهِ کَانَ کَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِی عَرْشِهِ!»
■امام حسین علیه السلام به محل شهادتش نگاه میکند. همچنین امام به آن شهدایی که در آستان او فانی شدند هم نگاه میکند؛ وَ مَنْ حَلَّهُ مِنَ الشُّهَدَاءِ مَعَهُ. این نگاه کردن و نظر امام که مثل نگاه کردن من و شما به همدیگر نیست، خداوند به حضرت موسی گفت: «وَلِتُصْنَعَ عَلَىٰ عَيْنِي» (طه/۳۹). من تو را با نگاه خودم پرورش میدهم لذا نظر امام حسین علیه السلام، جلوهی ذات حق متعال است. خدا به برخی از بندگانش تجلی به ذات میکند و به برخی، تجلی به صفات و به برخی تجلی به افعال. نگاه امام حسین علیه السلام، نگاه ویژه و خاص خدا و تجلی ذاتی است و از ورای همهی پردهها و حجاب ها است. وقتی شما میگویی حسین دارد نگاه میکند، با اینکه بگویی خدا نگاه میکند یکی است چون آنجا دیگر بینونت و فرقی بین حسین و خدا نیست. آنجا حسین خداست و خدا هم حسین است. آنجا مقام وحدت است. در مقام وحدت صرف، میفرماید که امام حسین به کسانی که در او فانی شدهاند نگاه میکند. او با نگاهش هر لحظه بر اینها جلوه میکند، هر لحظه... جلوات حق متعال که تمام شدنی نیست! خدا در هر لحظه بی منتها جلوه دارد و جلوههای او بی شمار هستند؛ «وَإِن تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لَا تُحْصُوهَا»
■امام حسین علیه السلام دارد به کسانی که در او فانی اند مینگرد بلکه شما بفرما او دارد به خودش نگاه میکند. او خودش را دوست دارد. شهدای کربلا به مقام فناء فی الله رسیدند. ناقص در کامل مضمحل میشود و از خودیت او دیگر چیزی باقی نمیماند. قطره قطره است اما وقتی که وارد دریا میشود دیگر دریا میشود، دیگر از تعین قطرهای چیزی باقی نمیماند. عاشق نیز در پی همین است. او به دنبال این است که وقتی در محضر معشوق قرار میگیرد، از او نامی در میان نباشد. باری پیغمبر صلوات الله علیه و آله به خودش توجه کرد، توجه پیغمبر به خودش غیر از توجه من و شما به خودمان است؛ بهتر است بگوییم پیامبر به اسماء و صفات خود و به کمالاتش نگاه کرد، گفت «لَيتَ رَبّ محمد لم يخلق محمداً»، کاش هرگز مرا خلق نمیکردی که با وجود شما من خودم را ببینم... وقتی حضرت مریم به فرزند خودش توجه کرد، گفت ای کاش مرا خلق نمیکردی و اصلا من جزو فراموش شدگان بودم! «يَا لَيْتَنِي مِتُّ قَبْلَ هَٰذَا وَكُنتُ نَسْيًا مَّنسِيًّا» (مریم/۲۳). حضرت مریم سیدهی نساء زمان خودش بوده، او بتول و طاهر بوده، مستغرق در حق متعال بوده لذا تا توجهش به عیسی جلب شد گفت ای کاش مرده بودم...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۲ ■امام صادق علیه السلام میفرماید: «إِنَّ الْحُسَیْنَ ب
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۳
■عاشق اینگونه است، عاشق نمیخواهد در نزد معشوق، هیچ تعینی از او مانده باشد... آنقدر که معشوق را دوست دارد، میخواهد به رنگ معشوق درآید و به رنگ او نیز در میآید؛ «رَقّ الزُّجاجُ وَرَقَّت الخَمرُ، فَتشابَها فَتَشاكل الأَمرُ. فَكَأَنَّها خَمرٌ وَلا قَدح، وَكَأَنَّها قَدحٌ وَلا خَمرُ»
●از صفای می و لطافت جام
●در هم آمیخت رنگ جام، مدام
●همهجا مست و نیست گویی می
●یا مدام است و نیست گویی جام
■اینقدر این شیشهی شراب شفاف است، وقتی به او مینگرم نمیدانم این شیشه است یا شراب! در عالم مجرد، ظرف و مظروف یکی میشود. میگوید که در قیامت، هنگامی که به حوض کوثر تشریف بردید، ساقی کوثر به شما جام میدهد که جام و شراب آن یکی است. خود کاسه شراب است و شراب کاسه است، نه اینکه یک شراب باشد و یک کاسه. ما چون در عالم دنیا هستیم مجبوریم از الفاظ استفاده کنیم تا معنا منتقل شود. خلاصه اینکه رنگ عاشق و معشوق یکی میشود، شخصی اگر نگاه کند دچار اشتباه میشود، میگوید که اینها چقدر شبیه هم هستند! عاشق به رنگ معشوق درآمده است. این یکرنگی و به رنگ معشوق درآمدن میسور نمیشود مگر اینکه عاشق هرچیزی غیر از معشوق را به کناری نهد...
■در شب عاشورا در کربلا، امام حسین علیه السلام به اصحاب دستور داد که تنویر کنند، نوره بکشند. جناب بریر بن خضیر همدانی و عبدالرحمن بن عبدربه، پشت خیمهی امام حسین علیه السلام بودند که به داخل خیمهی حسینی بروند و آنجا تنویر کنند... اینها همه حرف است! اینان در صف ایستاده بودند و امام حسین علیه السلام نیز داخل خیمه بود. امام نیز ابتدا تنویر میکرد و در تنویر امام نیز حرفهاست... حضرت ختمی مرتبت فرمود: «لَیَغانُ عَلی قَلبی وَ أنّی لاستَغفراللّه کُلّ یَوم سَبعین مَرّة»، قلب مرا غباری میگیرد و من هر روز هفتاد مرتبه استغفار میکنم. حضرت امام رحمة الله علیه در تفسیر این روایت فرمود این اسماء و صفات الهی برای ایشان غبار بود، این اسماء و صفات برای من و شما، برای پیامبران و... کمال است، اینها باید ملبس به اسماء الله شوند. پیغمبر میفرمود که با توجه به این اسماء الله دلم میگیرد. وقتی که حضرت علی اکبر علیه السلام فرمود، يَا أَبَتِ الْعَطَشُ قَدْ قَتَلَنِي، این عطش، عطش بی حدی بود. من میخواهم از این اسماء بگذرم. اینکه حضرت عباس علیه السلام فرمود قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ، خواست بگوید که من از این اسم الحی خسته شدهام. او ساقی بود، وقتی هر کدام از آن شهدای کربلا به مقامی میرسیدند که مستحق رسیدن به فنا میشدند، عباس بن علی اینها را به آن مقام میرساند. او باب الحسین بود. او به همهی شهدای کربلا حیات داده بود. حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام به واسطهی حضرت عباس به این شهدا جلوه میکرد. شأن امام خیلی بزرگ است... درست است که شهدای کربلا بی نظیر بودند اما خب حساب امام چیز دیگری است، نمیشود امام را با کسی قیاس کرد. اگر اباعبدالله الحسین میخواست بدون حجاب بر اصحاب خودش جلوه کند، ایشان نمیتوانستند تحمل کنند... وقتی حضرت به اینها نگاهی میکرد اینها آرام و قرار نداشتند. همواره میگفتند:
●زان پیشتر که عالم فانی شود خراب
●ما را به جام بادهی گلگون خراب کن
■امام حسین نیز به اینها میگفت صبراً بنی الکِرام! صبر کنید! آنها نیز نمیتوانستند صبر کنند. تا حضرت به اینان جلوهای میکرد به رقص در میآمدند! اینکه جناب سعید بن عبدالله تیرها را در آغوش میکشد، عابس بن شبیب لباس هایش را میکند و عریان به میدان میرود،
●وقت آن آمد که من عریان شوم
●جسم بگذارم سراپا جان شوم
■این نشان از عریانی باطنی جناب عابس دارد. در بزم عاشقی جنون برپا بود... در معرکه شور عاشقی برپا بود... اینها هرکدامشان حالی داشتند، دلیلش نیز تعدد جلوات امام بود. معشوق یک جلوه ندارد بلکه جلوه ها دارد. به هرکسی یک جوری رخ خود را نشان میدهد؛ یکی را به غمزه تیر به قلبش میزند، دیگری را با خال لب شهید میکند، به یکی بوسه میدهد و جانش را میستاند، امام صادق علیه السلام در مورد شهدای کربلا فرمود همهی اینها را خود الله، خود امام حسین قبض روح کرد. اصلا شأن ملک الملک نبود که اینها را قبض روح کند...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۳ ■عاشق اینگونه است، عاشق نمیخواهد در نزد معشوق، هیچ تع
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۴
■مقام این شهدا مقام بزرگی بود اما باید از مجرای عباس ابن علی به اینها تجلی میشد لذا او ساقی بود. او به اشارهی امام حسین علیه السلام به اینها شراب میداد. وقتی همهی یاران شهید شدند و عباس تنهایی امام را دید، آمد و عرضه داشت که قَدْ ضَاقَ صَدْرِي وَ سَئِمْتُ مِنَ الْحَيَاةِ... نوبت خود ساقی شد... حالا ساقی را خود حسین علیه السلام باید سقایت کند و کرد...
■تنویر امام حسین علیه السلام این است که او از همهی اسماء و صفات الهی دل برید. او اصلا توجهی به اسماء الله و ملائکة الله نداشت، او فقط توجه محض در ذات حق متعال داشت. این اصحاب همگی پشت خیمهی ارباب صف کشیده بودند. جناب بریر بن خضیر همدانی پیرمردی بود، خیلی شاد و مبتهج بود و با همه شوخی میکرد! به یکی جمال غلبه میکند و به دیگری جلال. حسین علیه السلام دل کسی را با صورت میبرد و دل دیگری را با معنی و یکی را ورای صورت و معنی دل میرباید که حسابش جداست. معنی جلال است... وقتی با معنی دل میرباید، او فانی میشود. یکی مناجاتی بود و دیگری خراباتی... بر جناب بریر حال خرابات غلبه داشت لذا شوخی میکرد. وقتی جناب عبدالرحمن حال بریر را دید، به او گفت که این چه وقت شوخی کردن است؟! جلوهی جمالی شادی و حال خوش را در پی دارد و نتیجهی جلوهی جلالی، قبض و انقباض است. امام به بریر جلوهی جمالی کرده بود و به عبدالرحمن جلوهی جلالی. بریر گفت که ای عبدالرحمن، مشهورم که در عمرم جزو بطالین نبودهام و شوخی بیجا نکردهام اما حساب امشب حساب دیگری است... جناب عیسی همیشه میخندید و جناب یحیی همواره میگریست. باری یحیی عیسی را دید و گفت: تو از خدا نمیترسی که اینقدر میخندی؟! عیسی هم گفت تو به رحمت خدا امید نداری که اینقدر گریه میکنی؟! قضاوت را به جبرئیل سپردند، جبرئیل گفت خدا میفرماید من نزد آن کسی هستم که حسن ظنش به من بیشتر است...
■معشوق لباس غیریت را از تن عاشق میکند و لباس خودش را به تن او میکند. در کربلا هم حضرت زینب لباس نو به تن پسرانش کرد. مادر حضرت قاسم بن الحسن هم که به نقلی آنجا بود، لباس دامادی تن او کرد و به سمت معشوق ازلی و ابدی فرستاد. لباس مظهر تمام کمالات و اسماء و صفات حُسنی است که میخواهند از آنها بگذرند تا فقط خدا باشد. همهی این لباس ها را میکند تا لباس خودش را بر تنشان کند. اینها هم لباس های الهی بر تن دارند اما وقتی لباس معشوق و لباس خودشان را میبینند، از لباس خودشان بدشان میآید. وقتی لباس بر تنشان شد میگویند:
●این چه رنگ است بدین زیبایی
●چه لباس است به این یکتایی
■خدا لباس یکتایی و احدیت بر تن اینها میکند و فقط احدبین میشوند. أشُمُّ مِنک نسیماً لَستُ أعْرِفُه. من از معشوقم بویی میشنوم که غیر از بوی خودم است. من بوی معشوقم را میخواهم نه بوی خودم را. اسم اعظم الهی هفتاد و سه حرف است که یکی از آن مستأثره است و به اصطلاح فوت کوزه گری است. شهدای کربلا هفتاد و دو اسم اعظم خدا هستند. آن یکی هم امام حسین علیه السلام است. این شهدا آدم های عادی نبودند...
●در مسلخ عشق جز نکو را نکشند
●روبه صفتان زشت خو را نکشند
■آنجا مسلخ عشق بود و فقط نیکوهای عالم را راه میدادند. جناب جون، غلام سیاه اباعبدالله، رنگ و بوی خودش را میدید. میگفت کاش این رنگ را نداشتم و این رنگ ظاهری نشان از آن رنگ باطنیش بود البته باطن او نور بود و در درجه بالای نورانیت قرار داشت اما او میگفت در برابر حسین هر رنگ دیگری سیاه است. در مقابل بو و رایحهی حسین همهی بوها بد است. رایحهی معشوق قلب عاشق را به تسخیر خودش درمیآورد. این رایحه چیست؟ نفس رحمانی. «لا تسبوا الريح؛ فإنها من نَفَسِ الرحمن تبارك...». حضرت یعقوب هم گفت: «إنّی لَأجِدُ ریحَ یوسفَ». او عاشق یوسف بود و یوسف هم بر یعقوب ولایت داشت و گفت من رایحهی یوسف را میشنوم. در حدیث کساء هم حضرات اهل بیت میفرمایند: «اِنّي اَشَمُّ عِندَکِ رائِحَةً طَيبَةً کَاَنَّها رائِحَةُ جَدّي رسُولِ اللهِ». از شدت اتصال پیامبر و حضرت زهرا رایحه شان یکی بود. در بهشت خدا به حضرت رسول سیبی داد و این سیب را پیامبر خورد و از او لیلة القدر ظاهر شد که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها است. در شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان نطفهی حضرت فاطمه منعقد شد...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۴ ■مقام این شهدا مقام بزرگی بود اما باید از مجرای عباس
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۵
■جناب جون گفت که رایحهی من خوش نیست و رنگم هم سیاه است. من میخواهم رایحهی من رایحهی شما و رنگ من رنگ شما باشد... که حضرت اباعبدالله بعد از آن که جون به شهادت رسید بالای سر او دعا کرد که خدایا رایحهی او را خوش کن و رنگ او را سفید کن و این شد آن عطر سیبی که اگر به کربلا بروید و اهل شامهی باطنی باشید، آن بوی سیب به مشامتان میرسد. آن سوال هایی هم که اصحاب امام میپرسیدند که أرضیت؟ وفیت؟، همان مقام اتصال است که در آن مقام «کُلُّ شَیْءٍ هالِکٌ إِلاَّ وَجْهَهُ» (قصص/۸۶)، دوئیت از بین میرود. تا دوئیت باقی است، وفا و رضایت صورت نمیگیرد و به کربلا راهت نمیدهند و میگویند تو کورکورانه آمدهای و خالص نشدهای...
■مولوی داستان عاشقانهی زیبایی را تعریف میکند،
●آن یکی آمد در یاری بزد
●گفت یارش کیستی ای معتمَد
●گفت من گفتش برو هنگام نیست
●بر چنین خوانی مقام خام نیست
■آمد در زد و معشوق از او پرسید کیستی؟ او پاسخ داد من... معشوق گفت برگرد که تو هنوز با من یکی نیستی. نمیشود که هم معشوق باشد و هم تو باشی. اذا جاء نهر الله بطل نهر عیسی. بعد این عاشق رفت و گشت و پیر راهی پیدا کرد و از تعلقات خودش را آزاد کرد و سیر و سلوک نمود و شبیه معشوق که شد، آمد و دوباره در زد.
●بانگ زد یارش که بر در کیست آن
●گفت بر در هم تویی ای دلستان
●گفت اکنون چون منی ای من درآ
●نیست گنجایی دو من در یک سرا
■امام حسین علیه السلام بر شهدای کربلا جلوه داشت. از یکی با صورت دل میبرد از یکی با معنی. کسی که با معنی از او دل میبرد، به فنا میرسید. از برخی هم که مقام بالاتری داشتند با ورای صورت و معنا دل میبرد. این مقام بقاء بعد الفنا است که آنجا دیگر من و او و تعینات باقی نمیماند. عاشق تا یک جایی به معشوق نیاز دارد. جبرئیل به حضرت ابراهیم میگوید که آمدهام تو را از آتش نجات دهم، پاسخ میدهد من به تو نیازی ندارم بلکه به خدا نیاز دارم. این مقام فنا است چون خودش را هم همانگونه که خدا را میبیند، میبیند. اما عاشق در مقام بقاء بعد الفنا میگوید من به خدا هم نیازی ندارم... چون بین من و او دوئیتی وجود ندارد تا من به او احتیاج داشته باشم. لذا در کربلا هرچه خدا گفت حسین جان کمکت بکنم؟ من عهدم را پذیرفتم دیگر ادامه نده، جنگ هم نکنی من تمام چیزهایی که قرار است به تو بدهم میدهم. گفت نه نیازی ندارم. اصلا آنجا سکوت محض است و هیچ چیز نیست، حتی هیچ هم نیست. آنجا فقر است، فقیر نیست. در فقیر یک انانیتی نهفته است.
●در شهر بگوی یا تو باش یا من
●کآشفته بود کار ولایت به دو تن
■ساحت عشق ساحت عجیبی است. هرکسی به ساحت عشق قدم بگذارد با معشوق یکی میشود.
■قاسم بن الحسن هم از آن کسانی بود که امام حسین علیهالسلام با ورای معنی بر او تجلی کرد.
●گر صورت بیصورت معشوق ببینید
●هم خواجه و هم خانه و هم کعبه شمایید
■راوی میگوید چهره جناب قاسم بن الحسن، فلقة القمر، مثل پاره ماه بود و قمر کنایه از ولایت عظمای علوی است که قاسم بن الحسن پاره ای از این ماه علوی و حسنی است. عاشق وقتی از معشوق تقاضای وصال کند اگر جواب نه بشنود دلالت بر این میکند که هنوز سنخیت تام و تمام حاصل نشده است و به این پاسخ منفی که تجلی جلالی معشوق بر عاشق است آن تعلق قطع میگردد و راه عاشق سالک هموار میشود لذا اذن ندادنهای امام در کربلا ریشه در همین نگرش دارد تا آن عشاق کوی خود را از غبار تعینات تطهیر کند و لباس دوئیت برکند و ردای وحدت به آنها بپوشاند. جناب قاسم بن الحسن علیهما السلام چون پاسخ منفی از امام شنید دست به دامن مادر شد که او خود مظهری از مظاهر تعینات است و شاید خودش حجابی باشد برای عاشق سائر، و چون مادر واسطه و شفیع میشود تا امام اذن دهد و وصیت امام حسن مجتبی علیه السلام را پیش میکشد یعنی این تعلق برداشته میشود و قاسم به لقاء پیر و مراد خود به نحو اتم نائل میشود و حجاب تعینات از او برداشته میشود بطوریکه سینهی مبارک او منضم به سینه امام میگردد و تو میدانی که قلب امام حرم الله است بلکه مرکز هستی است و انضمام قلب قاسم به قلب امام کنایه از اتحاد قلبی و اندکاک تعین قاسمی در دریای احدی و بسیط حسینی است...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۵ ■جناب جون گفت که رایحهی من خوش نیست و رنگم هم سیاه ا
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۶
■عاشق و معشوق مرآت هم هستند. عاشق در آئینهی معشوق، خودش را میبیند و معشوق نیز در آئینهی عاشق، خودش را. المؤمنُ مرآةُ المؤمن. آئینه در اذهان عموم معنایی دارد و در حکمت و معرفت، معنایی دیگر. عموم مردم، آئینه را یک آلتی با ویژگی هایی خاص خود میدانند؛ شیشهای که پشت آن جیوه اندود است اما آئینه در حکمت و عرفان به این آلت گفته نمیشود بلکه به آن حکایتگری و نمایاندن اطلاق میگردد. از آن لحاظ که این آلت مینمایاند و از صورتی که در مقابل آن آئینه قرار گرفته است حکایت میکند، به این نمایاندن، آئینه گفته میشود. روایت نیز میفرماید المؤمنُ مرآةُ المؤمن. این مؤمن که مینمایاند هم میتواند خدا باشد هم میتواند انسان باشد یعنی هم خدا آئینهی مؤمن است هم مؤمن آیینهی خداست.
■مؤمن از اسماء الله است، «هُوَ اللَّهُ الَّذِي لَا إِلَٰهَ إِلَّا هُوَ الْمَلِكُ الْقُدُّوسُ السَّلَامُ الْمُؤْمِنُ الْمُهَيْمِنُ الْعَزِيزُ الْجَبَّارُ الْمُتَكَبِّرُ سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا يُشْرِكُونَ» (حشر/۲۳). مؤمن کسی است که اتصال به ولایت الله دارد، خداوند ولی است و ولایت برای اوست؛ «هُوَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ». هرگاه شخصی اتصاف و تخلق به این ولایت الهیه داشته باشد، از او تعبیر به مؤمن میشود. ولایت خدا چیست؟ این است که به کمالات الهی چسبندگی و قرب پیدا کند، کمالات خدا نیز بی منتهاست. در ولایت، تمام اسماء و صفات حُسنی الهی مطرح است. «وَلِلَّهِ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَىٰ» که ولی مطلق میفرماید «نَحنُ الْأَسْمَاءُ الْحُسْنَیٰ»، ما اسماء حسنی هستیم. ولی کسی است که جامع همهی کمالات الهی است و مؤمن کسی است که به این اسم جامع، قرب پیدا کند. مظهر اتمّ این ولایت، امیرالمؤمنین علیه السلام است که در کمال مطلق قرب الهی قرار دارد و هرکسی به علی و اولاد علی یا به این ولایت الهی تحقق پیدا کند، به میزان قرب و نزدیک شدنش، مؤمن است. هر جایی در قرآن که لفظ مؤمن و آمنوا آمده، مراد محبین امیرالمؤمنین علیه السلام است.
■اگر در روایت شریف المؤمنُ مرآة المؤمن، مؤمن اول را خدا بگیریم و مؤمن دوم انسان فرض شود، المؤمنُ مرآة المؤمن یعنی انسان خودش و کمالات خودش را در آئینهی حق متعال میبیند. میبیند که داشتههای او مال خداست، وجود او مال خداست. اما اگر مؤمن اول را انسان کامل و صاحب ولایت کلیه بدانیم، المؤمنُ مرآة المؤمن یعنی انسان آئینهی خداست، خدا نیز در انسان خودش را تماشا میکند. عاشق و معشوق، مرآت هم هستند. اگر معشوق ازلی را ذات حق متعال بدانیم، عاشق که انسان کامل است، در آن آئینهی ذات ازلی، خودش را تماشا میکند و کمالات خودش را میبیند. معشوق نیز حق متعال است، او هم در انسان ظهورات و جلوات خودش را میبیند. شاعر میگوید:
●ظهور تو به من است و وجود من از تو
●و لست تظهر لولای لم اکن لولاک
■عاشق به جناب معشوق میگوید: ای جناب معشوق! درست است که تو عشق محض هستی، تو حب محض و کمال محضی اما اگر منِ عاشق نبودم، تو چطور میخواستی آشکار شوی؟! منِ عاشق هستم که عشق را ظاهر میکنم. مخلوق به خالقش میگوید که ای خدا، درست است که وجود من از توست، ولی اگر من نبودم تو ظاهر نمیشدی،
●ما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
■بعضی از عرفا مقداری ادب را رعایت نکردهاند و گفتهاند که ما به او محتاج بودیم، او نیز به ما محتاج بود. ما در وجود به او محتاج بودیم و او نیز در اینکه خودش را نشان دهد و کمالاتش را آشکار کند به ما محتاج بود. آنهایی که ادبشان بالاتر بود گفتند او به ما مشتاق بود... چرا بهتر است اینگونه بگوییم؟ چون «إِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ عَنِ الْعَالَمِينَ». ما که از خودمان استقلالی نداریم، ما همگی برای او هستیم. چون برای او هستیم، احتیاج او به ما عین غنا است. شما خودت به خودت محتاجی، این غنا نیست؟ اگر احتیاج تو نسبت به دیگری باشد، این فقر است لذا همهی مخلوقات و موجودات مال خدا هستند. غیر خدا که نیستند لذا او به خودش احتیاج دارد. حال که به خودش احتیاج دارد، این عین غناست...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۶ ■عاشق و معشوق مرآت هم هستند. عاشق در آئینهی معشوق، خ
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۷
■حق متعال خواست خودش را ظهور دهد، پس خودش را در چهرهی دل آرای مخلوقات و موجودات ظاهر کرد. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: عجبت لمن یری خلق الله و هو شک فی الله. من تعجب میکنم از کسی که مخلوقات را میبیند و در خدا شک میکند. همهی این مخلوقات ظهور او و کمالات اویند، هنر و اثر او هستند، او اینها را ظاهر و آشکار کرده است. اگر دست روی هر مخلوقی بگذاریم میبینیم که مخلوقات ناقص هستند، نمیتوانند همهی حقایق حق متعال و کمالات او را نشان دهند. هر مخلوقی بُعدی دارد، ابعاد بی منتها ندارد. کوه کمال معینی دارد، کمالات دریا را ندارد، کمالات آسمان را ندارد، این همه کمالات را ندارد اما کمال کوه بودن را دارد لذا به جناب کوه میگوییم که جناب کوه! شما ناقصی. درست است که جلوهی خدایی درست است که اگر به تو نگاه کنیم، همانطور که به صحرا نگاه کردیم خدا را دیدیم، همانطور که به دریا نگریستیم و خدا را دیدیم، به تو هم نگاه کنیم خدا را میبینیم اما فقط جلوهای از خدا در تو است... به سراغ ملائکةالله هم رفتیم دیدیم «وَ هُم رُکَّع»، یک عدهای فقط در حال رکوع هستند، «وَ هُم سُجَّد»، یک عدهی دیگری از ملائکه فقط در حال سجده هستند. یک عدهای فقط ذکر میگویند. یک عده ای ملائکهی سماوی هستن و ارضی نیستند و بالعکس. بهترینشان ملائکهی مهیمن هستند. ملائکهی عالین هم چنان غرق در خدا هستند که از زمین و زمان خبر ندارند، یعنی آنها هم در شأنی مشغول به خدا هستند. خدا باید مخلوقی خلق کند که تمام کمالات خدا را نشان دهد و او انسان است.
●نظری خواست که بیند به جهان صورت خویش
●خیمه در آب و گِل مزرعه ی آدم زد
■خدا خواست چیزی خلق کند که تمام کمالات خودش را در آن ببیند و او شد انسان کامل...
●اسدالله در وجود آمد
●در پس پرده هرچه بود آمد
■همهی افراد انسانی این گونه نیستند، حتی حضرات انبیاء و مرسلین، درست است که کمالات زیادی از خدا را نشان دادند و به میزان کمالاتشان پیامبر و رهبر قومشان شدند اما تنها چهارده نفر توانستند تمام کمالات خدا را نشان دهند. بعد از این چهارده نفر هم شخصیت هایی مثل حضرت عباس بن علی، حضرت زینب، حضرت علی اکبر و حضرت علی اصغر به آن قله راه پیدا کردند. آنها هم آئینهی تمام نمای خدا شدند، یعنی خدا را آن گونه که هست نمایش دادند. عاشق و معشوق آئینهی یکدیگر هستند. خدا در جمال حضرت بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه خودش را میبیند. حضرت وقتی به خدا مینگرد در آئینهی خدا خودش را میبیند. در نهایت این بین دوئیتی باقی نماند. عشق و عاشق و معشوق اینجا یکی آمد. لذا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف فرمود: «لا فرق بینک و بینها إلاّ أنّهم عبادک و خلقک». بین ما و خدا فرقی نیست مگر آن که او اصل است و این ظهور آن اصل است. البته این فرق بی منتهایی است و کم فرقی نیست. همین فرق باعت شد پیامبر بفرماید: «یا لیتنی لم یخلق محمدا ابدا». همین یک فرق باعث شد امیرالمؤمنین بفرماید: «أنت الخالق و أنا المخلوق». بالاخره این خاندان بندگان خدا هستند اما خدا آن چه داشته به ایشان داده است. حق متعال تمام کمالاتش را در امام حسین ظاهر کرد. امام حسین علیه السلام آن معشوق ازلی شد و عاشق آئینهی او شد که او را نشان میدهد. اگر کسی میخواهد راهش را پیدا کند باید به امام حسین نگاه کند. اگر این کار را نکند معشوقش را نمیتواند پیدا کند. چون معشوق ما غیب محض است که ما از او بیخبر هستیم. خدا غیب مطلق است. چه کسی میتواند او را ببیند و بشناسد؟ خدا علم، عالم و معلوم مطلق است اما برای ما ذات او مجهول مطلق است. «لا تدرکه الابصار». اما از آن سو داریم که پیغمبر فرمود: «من رآنی فقد رأی الحق». هفتاد و دو نفر این حقیقت را که مظهر اتم ذات حسین علیه السلام است، فهمیدند و این مظهر اتم تا صقع ذات پیش آمده است.
●نکته ها چون تیغ پولادست تیز
●گر نداری تو سپر وا پس گریز
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۷ ■حق متعال خواست خودش را ظهور دهد، پس خودش را در چهره
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۸
■آیت الله شاه آبادی میگفته است که این کفریات را بگویید تا به گوش مردم بخورد! این کفریات دانه هستند که اگر در این دنیا هم ظهور نکند قطع به یقین در قیامت ظهور خواهد کرد. دانه هایی هستند که بالاخره ثمر میدهند و زارعش هم خداست. «أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ» (واقعه/۶۴). هفتاد و دو نفر فهمیدند که حسین هیکل توحید است و غیر از این راه ندارد که ما سر از توحید در بیاوریم. آن بیچاره ها هم یک چیزهایی فهمیده بودند که بتها را به شکل انسان درست میکردند. بت را که شبیه گاو و گوسفند نمیساختند! لذا از امام صادق علیه السلام سوال کردند توحید چیست؟ فرمود امامت را بشناس. به همین دلیل این هفتاد و دو نفر در امام حسین علیه السلام ذوب شدند. لذا در زیارت نامه شان گفته شد: «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا اَلذَّابُّونَ عَنْ تَوْحِيدِ اَللَّهِ». شما افرادی بودید که در توحید الله ذوب شدید. الله قبله شد و اینها همگی اسماءالله شدند. اینها لشکریان و قوای امام حسین علیه السلام شدند...
■اسماء خداوند اشکال گوناگون دارد از جمله اسماء ذات، کلی، صفات، فعل و جزئی تا میرسد به ما. اسم اعظم هفتاد و سه حرف دارد. یکی از آن ها مستأثره است که خود امام حسین است. عدد الماء هم در ابجد هفتاد و سه است. اینها در امام حسین علیه السلام فانی شدند و به همین دلیل امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف به اینها خطاب کرد که بأبی أنتم و أمی. آخر الزمان هم که میشود وقتی امام زمان ظهور میکنند همه میگویند که ما این آقا را قبلا دیده بودیم. چون که او قبلهی کل است و همهی عالم شأن اوست. ما با آخرالزمان آفاقی کار نداریم. در آخرالزمان تو، چون امام زمان از قلب خودت ظهور میکند ایشان را میشناسی. هرکس خودش را بشناسد، امام زمانش را میشناسد. «مَن عَرَفَ نَفسَه فَقَد عَرَفَ رَبَّه». ما هنوز خودشناس نیستیم. صبح تا شب مشغول غیریم. باید نسیم الهی بر ما بوزد و این تعینات و موهومات کنار برود. جناب کمیل از امیرالمؤمنین پرسید حقیقت چیست؟ حضرت پاسخ داد: «محو الموهوم و صحو المعلوم». معلوم کیست؟ امام زمان... یک معلوم بیشتر نداریم. همه شئونات آن معلوم هستند اما این حقیقت را نمیدانند.
●سالها دل طلب جام جم از ما میکرد
●وآنچه خود داشت ز بیگانه تمنا میکرد
■باید این وهم کنار برود و وقتی کنار برود میگویی کاین منم طاووس علیین شده؟! به تن طاووس لباس کلاغ کردند، این طفلی یک عمر فکر میکرد کلاغ است! آخرالامر که خواستند او را قبض روح کنند، لباس جسمانیت را از تن او درآوردند و او دید که در حقیقت چقدر زیباست. ما هم این گونه هستیم. «ذكْرُكُم فِى الذّاكِرينِ وَ أسْماؤُكُمْ فِى الأْسْماءِ وَ أجْسادُكُمْ فِى الْأجْسادِ وَ أرْواحُكُمْ فِى الأْرْواحِ وَ أنْفُسُكُمْ فِى النُّفُوسِ وَ آثارُكُمْ فِى الآْثارِ وَ قُبُورُكُمْ فِى الْقُبُورِ». الان ما آن لباس کلاغ به نام جسم را بر تن کردهایم و بدان مشغولیم. کار کلاغ هم قارقار کردن است دیگر... جسم مثل کلاغ دنبال پنیر است. امام حسین علیه السلام گفت بیا مرا یاری کن. گفت من این آذوقه را به زن و بچهام برسانم و برگردم. جسم ما را در آذوقه های دنیوی محبوس کردهاست. انسان خیالی و موهوم هم مدام قارقار میکند. امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: «الصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ». این موهوم را که از ما بردارند، امام حسین از درون ما جلوه میکند. اصلا جنگ کربلا، همین جنگ است، جنگ این است که این ماسک برداشته شود. اباعبدالله میگفت این ماسک را بردارید که شما گوهری دارید که از صدف کون و مکان بیرون است... یعنی علاوه بر آن که در مکان نمیگنجد، در کون هم نمیگنجد یعنی فوق خلقت است!
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۸ ■آیت الله شاه آبادی میگفته است که این کفریات را بگوی
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۲۹
■ما یک نفسی داریم که میتواند فوق خلقت باشد.
●گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است
●طلب از گمشدگان لب دریا میکرد
■امام حسین علیه السلام خواست این گوهر را برای ما آشکار کند. هفتاد و دو نفر رند این را فهمیدند و در امام حسین فانی شدند. وقتی این گونه شد امام حسین علیه السلام فرمود: «فَإِنِّي لَا أَعْلَمُ أَصْحَاباً أَوْفَى وَ لَا خَيْراً مِنْ أَصْحَابِي». وقتی امام میفرماید من نمیشناسم، نه فقط در این زمان بلکه در تمام ازمنه مینگرد و میگوید نمیشناسم. امام ازل و ابد را مورد مطالعه قرار میدهد و میفرماید از این هفتاد و دو نفر زیباتر نمیشناسم. امیرالمؤمنین هم یک مشت از خاک کربلا برداشت و فرمود ای خاک! از تو اصحابی به غیر حساب وارد بهشت میشوند. یعنی آنها تجلیات ذات خداوند هستند و به قرب مطلق به حسین رسیدهاند. مگر خدا از امام حسین دربارهی کیفیت نماز و روزه و نحوهی سپری کردن عمر سوال میپرسد؟! این سوالها برای کسانی است که در عالم فعل محبوس هستند و به عالم صفات و ذات راه پیدا نکردهاند. چون در عالم فعل و حد هستی، فعل و حد سوال دارد.
■خاک از اسرار خداست. همهی ما در خاک زندگی میکنیم و از آن حیات میگیریم. «مِنْهَا خَلَقْنَاكُمْ وَفِيهَا نُعِيدُكُمْ وَمِنْهَا نُخْرِجُكُمْ».(طه/۵۵) آن کسی هم که از آتش است تحت استیلای خاک است. گفت: «خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»، اما انسان کامل بر او غلبه یافت و او تحت ولایت انسان کامل است...
■در ادامه امام حسین علیه السلام میفرماید: «وَ لاَ أَهْلَ بَيْتٍ أَبَرَّ وَ لاَ أَوْصَلَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِي، فَجَزَاكُمُ اَللَّهُ عَنِّي جَمِيعاً خَيْراً». امام رضا علیه السلام هم فرمود اینها کسانی بودند که باید بر هرچه میخواهی گریه کنی بر آنها گریه کنی. «إِنْ كُنْتَ بَاكِياً لِشَيْءٍ فَابْكِ لِلْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عليه السَّلام». چرا؟ چون همراه با امام حسین هجده نفر دیگر از آل الله شهید شدند که با امام حسین میشوند نوزده نفر به عدد بسم الله الرحمن الرحیم...
●نظارگیان روی خوبت
●چون در نگرند از کرانها
●در روی تو روی خویش بینند
●زینجاست تفاوت نشانها
■عاشق و معشوق آئینهی یکدیگر هستند. عاشق معشوق را میبیند و معشوق هم که یک جلوه ندارد. فرض کنید شما دور تا دور خانه را آئینه کنید یا این آیینههای مشبک مانندی که در زیارتگاهها هست، وقتی در آنها نگاه میکنی بیشمار خودت را میبینی. آن آئینه هم چنین آئینهای است. وقتی عاشق میخواهد در آئینهی معشوق خودش را ببیند، بسته به ظرفیت دیدش جلوات مختلف میبیند. میبیند چقدر ابعاد دارد. حضرت علی اکبر وقتی آمد نزد اباعبدالله در آئینهی امام هفتاد علی اکبر دید. حضرت موسی در وادی طور هفتاد موسی دید.
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۲۹ ■ما یک نفسی داریم که میتواند فوق خلقت باشد. ●گوهری ک
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۳۰
■قلب انسانی در تقلب است و هر لحظه از جانب معشوقش نسیمی به او میرسد. جلوهای به او میرسد و بسته به آن رایحهی خوش، او مست میشود. «مَثَلُ الْقَلْبِ مَثَلُ الرِّيشَةِ تُقَلِّبُهَا الرِّيَاحُ بِفَلاةٍ». قلب ما عین پری در بیابان است که باد آن را مدام از این سو به آن سو میبرد. شهدای کربلا هم این گونه بودند. این ریح هم امام حسین است. حنظله بن اسعد شبامی که از شهدای کربلاست، انسانی شجاع، سخنور و بزرگ بوده است. ایشان در بین راه به امام حسین پیوست. آنقدر انسان بلیغ و دارای منطقی بود که هر وقت قرار بود مطلبی به دشمن منتقل بشود، حضرت ایشان را میفرستاد. وقتی همهی اصحاب امام حسین شهید شدند، از اصحاب یکی دو نفر باقی مانده بودند که یکی این آقا بود. این حنظله مجروح بود و در همان حال شروع کرد به نصیحت کردن یزیدیان لعنت الله علیهم. گفت شما میدانید با چه کسی میجنگید؟ شما میدانید با کشتن حسین علیه السلام همه جهنمی میشوید؟ امام حسین به او گفت: «انهم قد استجيبوا العذاب حين ردوا عليك ما دعوتهم اليه من الحق». اینها همان بار اولی که تو رفتی و دعوتشان کردی و اجابتت نکردند، جهنمی شدند. چون تو در معشوقت فانی هستی، تو آئینهی معشوقت هستی، اگر تو را رد کردند یعنی مرا رد کردهاند چه برسد به این که این همه از اصحاب و یاران مرا کشتهاند! هرکسی یک نفر از اینها را بکشد مستوجب عذاب ابدیست. بعد فرمود نه! هرکسی یک نفر از اینها را لبیک نگوید، مستوجب عذاب ابدیست. بعد او سریع متنبه شد... امتحان ولایت امتحان سنگینی است. قال: «صدقت. جعلت فداك! انت افقه مني و احق بذلك». سریع جهل خودش را پیش کشید. ادب محضر امام خیلی سنگین است. چون بعضی اوقات اگر در محضر عشق، رعایت نکنی ممکن است آن پرندهی عشق فرار کند و از بام برخیزد. سریع باید به محضرش عذر خودت را ببری. در نهایت گفت: «أفلا نروح إلى ربّنا و نلحق بإخواننا؟» گفت این رایحه ات را از ما دریغ نکن. امام حسین علیه السلام میفرماید: «رُح»، برو... که اگر امام این را به کسی نفرماید و به او رخصت ندهد، آن شخص نمیتواند به مقام فنا در عشق نائل شود...
■در مورد اهل بیت علیهم السلام داریم که «کلّنا سُفن النجاة و سَفینة جَدّی الحُسین أوسَع و فی لُجج البحار أسرع». در کشتی نجات امام حسین که از کشتی سایر ائمه سریعتر است، یک کشتی دیگری هست که از کشتی امام حسین هم سریعتر است و آن کشتی علی اصغر است. روایت داریم از اهل بیت که ما کشتی نجات هستیم. هر موقع به مشکلی برمیخوریم به خون گلوی طفل رضیع پناهنده میشویم. امام حسین علیه السلام وقتی تمام اصحاب و اهل بیتش را از دست داد و تنها شد و به مشکل برخورد، به سراغ علی اصغر رفت...
■امام حسین شب قبل همه را جمع کرد و پیش پیش همهشان را کشت. «موتوا قبل ان تموتوا». اینها شب عاشورا همگی کشته شدند. امام حسین علیه السلام یارانش را به عالم آخرت انتقال داد. این که همگی جایگاهشان را در آخرت دیدند یعنی موت. لذا امام حسین پیش پیش همهی این ها را کشت و دوباره برگرداند. آنجا اباعبدالله علیه السلام میفرماید، وقتی همه کشته میشوند و من تنها میشوم و دهان من از تشنگی خشک شود، که این بالاترین جلوهی معشوق بر اباعبدالله بود به گونه ای که لبانش عین چوب خشک، خشک شد. حسین دارد خدا میشود! آنگاه میفرماید: بعد به سراپرده آیم و آب یا شیر طلبم. عطش از طرف حق متعال بر او زیاد میشد و راه رفع این عطش نوشیدن آب ظاهر که نیست. پس علی اکبرش را در راه خدا میداد، اهل بیتش را میداد. سپس میفرماید: گویم آن فرزند مرا بیاورید تا از لعاب دهان او بنوشم. حضرت علی اکبر آمد و گفت پدر من از لعاب دهان تو بنوشم حالا حسین میخواهد از لعاب دهان علی اصغر بنوشد! لذا در کربلا، آن که آخر بود اول شد. حضرت علی اصغر در شهدای کربلا اول است. اینجاست که حضرت خطاب به آن شخصی که برای رفع مشکلش نیت چله کرده بود فرمود چله نمیخواهد بگیرید! یک روضهی حضرت علی اصغر کارت را درست میکند. وقتی که حسینی که عالم در پناه اوست، به مشکل میخورد میرود سراغ حضرت علی اصغر... وقتی حضرت علی اصغر را در آغوش امام میگذارند امام به این فکر میافتد که این آخرین تیر است برای هدایت و نجات این جماعت... که اگر علی اصغر وارد سپاه عمر سعد میشد نجات پیدا میکردند. هرکس علی اصغر را به دلش راه بدهد عاقبت به خیر است. این طفل دهانش را باز و بسته میکرد... دیدم رندی میگفت این طفل با باز و بسته کردن دهانش به عرش میرفت و امام حسین او را میکشید و به آغوشش میآورد...
#ح_م
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
🏴🏴🏴🏴🏴 #حی_علی_العزا... #مصارع_عشاق قسمت ۳۰ ■قلب انسانی در تقلب است و هر لحظه از جانب معشوقش نسیمی
🏴🏴🏴🏴🏴
#حی_علی_العزا...
#مصارع_عشاق
قسمت ۳۱
■و کیف تنکر العشق
و ما فی الوجود الا هو
■عارف میگوید شما چطور عشق را انکار میکنید در حالی که در وجود جز عشق ساری نیست. عارف حقیقت بین میگوید که من در هر چیزی عشق را میبینم. عالم مبتنی بر محبت خلق شده است. چون محبوب ازلی عالم را خلق کرده است، پس در دل هر موجودی، حب حق متعال نهفته است به همین خاطر، عارف هر چیزی را دوست دارد چرا که با این نگاه به هر شیئی نگاه میکند.
●به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
●عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
■چون در همهی عالم نشانی از معشوق میبیند بر همهی عالم عاشق است. مجنون را دیدند که کف پای سگی را میبوسد. او را ملامت کردند که آخر این چه کاری است که میکنی؟!
●پای سگ بوسید مجنون خلق گفتند این چه بود
●گفت این سگ گاه گاهی کوی لیلی رفته بود...
●أُحِبُّ لِحُبِّها تَلَعاتِ نَجدٍ
●وَما شَغَفي بِها لَولا هَواها
■مجنون تپههای سرزمین نجد را میبوسید. به او گفتند خاک زمین و در و دیوار را میبوسی؟! گفت:
●بوسه گر بر در زنم لیلا بود
●خاک گر بر سر کنم لیلا بود
●من ندیدم در میان کوی او
●در در و دیوار الا روی او
■این داستانهای لیلی و مجنون و شیرین و فرهاد و... همگی تمثیلی از عشق حقیقی هستند وگرنه همه چیز در درون خود مجنون بود. بیرون از مجنون که خبری نبود، او چنان مستغرق در حقیقت خودش بود که باری لیلی از کنار او گذشت. به او گفتند که این لیلی بود که از کنار تو رد شد، چگونه شد که به او بی محلی کردی؟! گفت لیلی کیست؟! گفتند همین لیلی که آوازهی عشق تو به او در همه جا پیچیده است. گفت لیلی در درون من است، من با لیلی بیرون که کاری ندارم! میخواهیم از این مقدمه به مطلب عمیقی برسیم. عاشق دلسوخته ای بود که دیدند او هم به پای سگی بوسه میزد. به او طعنه زدند که این چه کار است که میکنی مگر دیوانه شدی؟ گفت:
●طعنهام چه زنی به سگ پرستی
●من نیز سگم ز روی هستی
■در اینجا بحث شریف وحدت وجود مطرح میشود که ما همگی در وجود مشترک هستیم. همهی ما یک هستی داریم که آن را از خدا گرفتهایم. هستی مطلق نیز خداست و هستی، همین عشق ساری در هر چیز است. این عشق ازلی به همه چیز وجود داده است.
●ور نیز به پای سگ زنم بوس
●زان پای خورم نه زین لب افسوس
●کاین پای که شهر و کوی گشته است
●پیشِ در یار من گذشته است
■امام حسین علیه السلام مظهر اتمّ عشق است، اصلا عشق امام حسین در هر چیزی جاری است. امام حسین هیکل توحید است. خون او را در کربلا بر زمین میریزند و خون عشق مطلق که از او تعبیر به ثارالله شده است، با زمین کربلا آغشته میشود. در حالت عادی، زمین و کوه و آسمان و... مظاهر عشق حق متعال هستند حالا چه برسد به اینکه خون عشق مطلق هم به یک جایی مثلا خاک آغشته شود. این تربت چه قیمتی پیدا میکند؟! ارزشش این میشود که این تربت به تعبیر آیت الله سید احمد آقای نجفی به قرآن خدا پهلو میزند...
■أَلسَّلامُ عَلى مَنْ جَعَلَ اللهُ الشّـِفآءَ فی تُرْبَتِهِ (زیارت ناحیه مقدسه)
■وَنُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَرَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين (اسراء/۸۲).
■امام حسین علیه السلام رَحْمَةٌ لِّلْمُؤْمِنِين است. او رحمة الله الواسعه است. قرآن شفاست، تربت امام حسین علیه السلام نیز شفاست. این تربت به قرآن خدا پهلو میزند چون خون عشق در آنجا جاری شد و با آن آغشته شد، تمام انبیاء و اولیاء دوست داشتهاند که بیایند و آن تربت را زیارت کنند. در جایی نیز دیدهام که همه آنها آمدند و آن خاک را زیارت کردند. برخی از آنها آنجا شهید شدند و برخی توفیق شهادت نداشتند. این تربت جایی است که صرفا بعد از شهادت امام حسین علیه السلام تقدس پیدا نکرده بلکه بر تقدس آن افزوده شده است. اصلا این زمین انتخاب شده است لذا وقتی به حضرت اباعبدالله الحسین گفتند که به کربلا نرود، ایشان فرمود خداوند در دحوالارض برای من حفرهای در کربلا در نظر گرفته است و معین کرده است که من در اینجا باید مدفون شوم. «و ما من نبي الا و قد زار كربلا، و وقف عليها و قال: انك لبقعة كثيرة الخير فيك يدفن القمر الأزهر». فرمود که کربلا جایی است که قمر نورانی ولایت در آنجا دفن میشود و هیچ پیغمبری نیست الا اینکه کربلا را زیارت کرد. ما همینطور میگوییم به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست. حال میرسیم به تربتی که هم مثل دیگر مخلوقات از عشق بهره دارد و هم به خون خدا آغشته شده است لذا ویژگی های منحصر به فردی دارد که شفا میدهد...
#ح_م