eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
□نکته ناب□ بسمه تعالی □علامه حسن زاده آملی در نکته ۲۴۴ هزار و یک نکته از کتاب ناسخ التواریخ نقل می‌کند که در رحلت پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله گوید: به روایتی چون علی علیه السلام آن جسد مطهر را در لحد جای داد گفت: «اللّهم هذا أولُ العددِ و صاحبُ الأبد، نُورُكَ الذی قَهَرتَ به غَواسقَ الظُّلم و بَواسقَ العدمِ و جعلتَهُ بك و منك و الیك و علیك دالاً دلیلاً، رُوحُهُ نسخةُ الأحديةِ فى اللاهوتِ و جَسَدُهُ صورةُ معانىِ المُلكِ و الملكوتِ وقلبُهُ خزانةُ الحىِّ الذى لايموتُ طاوُوسُ الكبرياء و حَمامُ الجبروت» □این فقرات عرشی، مفاتیح اتصال به قلب ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله است و چون خطاب ولی الله الاعظم امیرالمؤمنین علیه السلام حضرت ذات احدیت راست پس از غُرر و دُرر معانی آن غافل مشو و مغتنم بشمار که حکمت کلید فتح رحمت غیبی است. □حضرت می‌فرماید: «اللهم هذا اول العدد و صاحب الأبد»؛ فرمود هذا که اشاره به نزدیک است تا شدت قرب خود با رسول الله را بیان فرماید. □آن جناب اول العدد است چون تعین اول است که مرتبه‌ی فوق خلافت کبرای الهیه است. یعنی نفس ختمی در این مقام از همه‌ی حدود نوری فراتر می‌رود و صاحب وحدت حقیقیه می‌شود که حق تبارک و تعالی بدان می‌نگرد و در این وحدت حقیقیه تمام کمالات اندماجی خود را مشاهده می‌کند و این علم ذات به وحدت حقیقیه‌ی محمدیه صلی الله علیه و آله سبب بسط رحمت الهی می‌گردد که مبین اکملیت و آکندگی اوست یعنی چون به وحدت خویش که نفس محمدی در قوس عروج صاحب آن گردید می‌نگرد و کمالات ذاتی خود را در آن مضمحل می‌بیند، به سبب غلبه‌ی رحمت بر غضب و کمال اسمایی و صمدانیتش از سماء احدیت بر زمین واحدیت به تفصیل علمی ظهور می‌کند و از آن موطن در صورت خلایق خود را در عین خارجی حقیقی آشکار می‌کند که اول خلق از ناحیه حضرت واحدیت جناب عقل کل است که نور همه‌ی خلائق است و جمله‌ی خلائق به حضور بسیط جمعی در او حاضرند. □پس سینه‌ی سینای احمدی تنها منظر ذات احدی است. ذات غیبیه و هویت مطلقه‌ی مقسمی جز به این سینه به هیچ خلقی نظر نکرده و نخواهد کرد بلکه به او هر چه را دیده و می‌بیند. این دُرّ ذی قیمت را دریاب که بابی است عظیم در معرفت ولایت. □و شاید اول عدد مراد اول خلق باشد که گفته شد بدین معنا که اعداد روح حروفند و واحد عدد نیست بلکه عدد ساز است و هرگز شمرده نمی‌شود. روح الف یک است و روح باء دو. و چون‌ دو عدد اول است که از تکرار یک حاصل شده است و اولین تعین واحد می‌باشد لذا جناب ختمی مآب صلی الله علیه و آله را به سبب اینکه در قوس صعود نفس او با عقل بسیط اتحاد وجودی پیدا کرده است او را عدد اول نامید. □عقل اول سبب خلقت خلائق است؛ «اذا کان العقل کان الاشیاء». به باء خلقت آغاز شد کما اینکه قرآن تدوینی هم بدو آغاز شد چون متن هر چیزی است اعنی چه قرآن تدوینی و چه قرآن تکوینی مندرج در نقطه‌ی باء بسم الله هستند و از او جاری و ساری در عیون حقایق خارجی می‌شوند. □فرمود: «لِیْ مَعَ اللّهِ وَقْتٌ لَا یَسَعُنِیْ فِیْهِ نَبِیٌّ مُرْسَلٌ وَلَا مَلَکٌ مُقَرَّبٌ». این وقت همان عدد اول است که حضرت احدیت است و ملائکه مقرب و انبیاء مرسل بدو نمی‌رسند چون معرفت آنجا راه ندارد. نبی نکره در سیاق نفی است یعنی حتی خود آن جناب نیز به حیث نبوتش به آن موطن اعظم راه ندارند. □ملائک مقرب، ملائک مهیمند و عالین موجوداتی هستند که نه از خود خبر دارند و نه از دیگری. این همان اسماء حضرت الوهیت هستند که فقط علماً موجودند نه حقیقی خارجی تا خود و یا دیگران هم عرض خود را بشناسند. آنجا همه چیز در ذات مندک است و غیر او وجود ندارد. وجود صرف مال اوست و این ملائکه و اسماء تعینات علمی در مرتبه‌ی واحدی ذات هستند. هر موجود ازلی ابدی هم می‌باشد. به عدد اول ازلی است و چون محیط به هر چیزی از جمله زمان و دهر می‌باشد پس مصاحب ابد است؛ تو بگو ازل ابد است و ابد ازل... □آنجا که فرمود «نورك الذی قهرت به غواسق الظلم و بواسق العدم»، همان است که گفته شد. یعنی ذات حق چون به وحدت حقیقیه و اطلاقی خویش نگریست و کمالات خویش را در آن مندرج بدید خواست آنها را ظهور دهد غیری نیافت و چون خواست غضب آید و در کمون بماند عشق و رحمت غلبه کرد و طالب ظهور شد و چون غیر عبارت از ظلمت و نابودی بود غواسق ظلمت و بواسق عدم را درید و به نور اول همه‌ی تعینات خارج از ذات را آشکار فرمود و نور وجود او در تعینات خلقی پدیدار گردید...
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
□نکته ناب□ #قسمت_اول بسمه تعالی □علامه حسن زاده آملی در نکته ۲۴۴ هزار و یک نکته از کتاب ناسخ ا
قسمت دوم و آنکه فرمود: «وجعلته بك و منك و الیك و علیك دالاً دلیلاً»؛ بدان اول دلیل بر ذات اول عدد و تعین اول است. هر موجودی بسته به ظرفیت و سعه‌ی وجودیش دلالت بر مافوق و رب خود دارد. اسماء جزئی دلیل اسماء کلی هستند و اسماء کلی دال و دلیل بر اسم جامع هستند و اسم جامع ادل دلایل بر حضرت احدیت است و تعین اول بالاترین دلیل بر ذات است. □و بدان هر اسم کلی اسم اعظم است مر اسماء جزئی خود را که خدمه و سدنه‌ی او هستند. فلذا اسماء کلی اسماء اعظمند و اسم جامع اسم اعظم است نسبت به اسماء کلی و حضرت تعین اول که حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله است اسم اعظم است مر اسم جامع را. یعنی اول عدد اسم اعظم اعظم اعظم است کما اینکه در ادعیه وارد شد باسمك الاعظم الاعظم الاعظم. و بدان هر چه دلیل به مدلول نزدیکتر باشد با وضوح و روشنایی فزونتری از مدلول خبر می‌دهد و به او دلالت می‌نماید و چون حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله اقرب التعینات به ذات غیبی است، روشن ترین دلیل ذات محسوب می‌شود که هیچ حقیقتی در هستی چون او علم اجمالی به ذات ندارد و چون تعین اول ذات است دلالت او به رب خود دلالت ذاتی است که برای این دلالت احتیاج به غیر ندارد اما دیگرانی که به حضرت أو أدنی راه نیافته‌اند به او به ذات اقدس هاهوتی دلالت می‌نمایند. □و آنجا که فرمود: «روحه نسخة الأحدية فى اللاهوت»، مشیر به همان تعین اول است که گفته شد. اما بدان لاهوت عالم امر را گویند که فوق عالم عقل کل و جبروت است و آن عالم احدیت و واحدیت است. روح انسانی به سبب بساطتش نسخه‌ای از مرتبه احدیت است که تمام حقایق و کلمات وجودی به نحو جمعی در او نوشته شده است. لذا از تعبیر نسخه استفاده کرد چون نسخه هم کتابی است که بر آن می‌نویسند و هم عکس و رونوشتی است که از روی نوشته‌ی دیگر استنساخ می‌کنند. چون آدم به صورت حق آفریده شده است و روح او نسخه‌ای از احدیت لاهوتی است لذا می‌تواند در قوس صعود تا صادر نخستین بالا رود و روحش احدیت لاهوتی شود. □و آنکه فرمود: «جسده صورة المعانى الملك و الملكوت»، چون صورت هر چیز ظهور و تنزل آن چیز است. یعنی جبروت، صورت لاهوت است و ملکوت، صورت جبروت و عالم ملک و ناسوت صورت ملکوت. جسد انسان کامل صورت همه‌ی حقایق عالم ناسوت و ملکوت است. صورت معانی ملک و ناسوت است چون جسد امام به سبب تروحش اشرف موجودات در عالم طبیعت می‌باشد و اگر معانی تمام کمالات عالم ناسوت را عصاری کنیم سید و امامش جسد انسان کامل می‌شود. و البته معانی ملک همان ملکوت است چون ملکوت مبالغه‌ی در مالکیت است و عالم ملکوت مرتبه‌ای است که مالکیت دارد بر تمام عالم ناسوت؛ «بِيَدِهِ مَلَكُوتُ كُلِّ شَيْءٍ». پس معانی عالم ملک حقایق ملکوتیه است و جسد امام صورت اتم همه‌ی حقایق ملکوتیه می‌باشد. □و آنکه فرمود: «قلبه خزانة الحى الذى لا يموت»، قلب انسان کامل خزینه‌ی همه‌ی کمالات اسمائی است و مفتاح غیبی است که تمام مفاتیح در او مندمجند و تمام مراتب غیب که حیات تفور و محض است و هیچ موتی در آن راه ندارد به دست او گشوده می‌شود و حیات در مراتب مادون جاری می‌گردد. □و فرمود: «طاووس الکبریاء و حمام الجبروت»؛ بدان کبریائی از اسماء جلالی الهی است اما در متن جلال جمال منطوی است و در متن جمال جلال. چون او اول و آخر و ظاهر باطن است و بطون جلال است و ظهور جمال و چون همان که ظاهر است همو باطن می‌باشد پس همو که جلال است جمیل است. امام طاووس کبریاء است یعنی برای کبریایی حق که جلال اوست، ظهوری است که آن ظهور حقیقت امام است. کبریایی حق طالب خفاست اما غلبه‌ی عشق و رحمت سبب می‌شود از متن کبریایی ذات، طاووس جمال بالهای خلقت و تعیناتش را بگستراند و بساط زیبای کثرت پهن شود. □نفس ناطقه را به ورقاء و کبوتر و حمام تشبیه کرده‌اند. بدان نفس نفیس ختمی اصل جبروت است اعنی عقل قدسی او در سیر عروجی با عقل اول اتحاد وجودی پیدا کرده است پس عقل او عقل کل و خیال متصل او خیال منفصل و جسد او جسم کل است کما اینکه روح انورش لاهوت احدی است پس او کون جامع است و چون او را دیده باشی همه را دیده‌ای و چون سخن او را بشنوی سخن همه را شنیده‌ای از اینرو فرمود «مَنْ رآنی فَقَد رَأَی الحَقَّ» اللهم‌ صلی علی محمد و آل محمد. شب جمعه مصادف با شب ۲۸ صفر سالروز شهادت حضرت محمد مصطفی و امام حسن مجتبی صلوات الله علیهما ۱۴۴۲ ه ق ۲۴ مهر ۱۳۹۹ ه ش
□نکته ناب□ □از القاب معروف حضرت سلطان سریر ارتضا، علی بن موسی الرضا علیه آلاف التحیة والثناء، شمس الشموس است. ○«هُوَ الَّذِي جَعَلَ الشَّمْسَ ضِيَاءً وَالْقَمَرَ نُوراً» (یونس/۵)○ □ضیاء نور ذاتی است لذا نور شمس را ضیاء خواند و چون قمر روشنایی اش را از خورشید می‌گیرد پرتو او را نور نامید. حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام درباره نور نیّر اعظم محمدی صلی الله علیه و آله فرمود: «إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَلَقَ مِنْ نُورِ مُحَمَّدٍ عِشْرِينَ بَحْراً مِنْ نُورٍ فِي كُلِّ بَحْرٍ عُلُومٌ لَا يَعْلَمُهَا إِلَّا اللَّهُ تَعَالَى...» □بدان شموس الهی انبیاء عظام و اولیاء کباری هستند که نورشان را از مشکات شمس الشموس می‌گیرند چون امام مبدأ انوار ازلی و مطلع شمس ولوی است. و هر نیکبختی به این مطلع شمس برسد همه‌ی حجابهایش می‌سوزد و خودش شمس هدایت می‌شود، «حَتَّىٰ إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَىٰ قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْراً» (کهف/۹۰) □شاید معنای دیگر شمس الشموس این باشد که آن جناب عالم آل محمد صلی الله علیه و آله است و مراد از شموس، انوار مجرده‌ی جبروتی و مفارقات نوریه‌ی عالم عقل و صورتهای علمی مرسلات بسیط باشد که نورشان را از شمس عقل بسیط اخذ می‌کنند و همه تحت لواء او هستند لذا امام به سبب اتحاد وجودی با عقل کل شمس الشموس است و فیض را به تمام صور علمی و مجردات عقلی می‌رساند. او خزینه‌ی علم الهی است و هر علمی در هر موطنی از جلوات و تنزلات این خزینه‌ی لایتناهی است. □و معنای دیگر فراتر از این معنی است و آن سخن، این است که اسماء الله در مرتبه‌ی الوهیت و واحدیت شموسی هستند که ضیاء آنها عالم خلق را روشن فرموده است و چون اسماء مندرج در حضرت واحدیت از مراتب ذات می‌باشند لذا شموسی هستند که دارای ضیاء ذاتی هستند بطوریکه «يَكَادُ زَيْتُهَا يُضِيءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ» (نور/۳۵) اما این اسماء که کمالات اسمائی و تنزلات حضرت احدی هستند فیض را از تعین اول ذات اخذ می‌کنند لذا صادر نخستین نسبت به این شموس رتبه‌ی اصالت و برتری دارد و شمس این شموس است و چون در قوس عروج متحد با صادر اول است لذا همو شمس الشموس است. والحمدلله علی التوفیق ۲۹ صفر ۱۴۴۲ ه ق سالروز شهادت حضرت امام رضا علیه السلام
□علامه طباطبایی(ره)□ □از روایات برمى‌آید که حضرت زینب(سلام الله علیها) در نهضت حسینى که علیه سلطنت استبدادى یزید و ستمگران بنى ‏امیه بود، طبق وصیت سیدالشهدا وظایف سنگینى به عهده داشت و در عمل به وظیفه، لیاقت علمى و عملى و شخصیت فوق‏ العاده دینى خود را به ثبوت رسانید. اصولًا باید دانست که از نظر اسلام، ارزش انسان در جامعه به علم و تقوا (خدمات دینى فردى و اجتماعى) است و سایر امور که در اجتماعات دیگر وسیله امتیاز و نفوذ مى ‏باشند، مانند ثروت و عظمت، عشیره و اتباع و شرافت خانوادگى و تصدى مقامات حکومت و قضا و مقامات لشکرى هیچ‏ گونه ارزش و امتیازى ندارند که ملاک افتخارشان گردیده و آنان را مافوق دیگران قرار دهد. در اسلام هیچ امتیازى را نباید ملاک نفوذ اعمال قدرت قرار داد. بنابراین یک بانوى اسلامى می‏تواند در امتیازات دینى پا به پاى مردان پیش رود و اگر عُرضه داشته باشد از همه مردان جلو افتد، چنان که مى‌تواند به استثناى سه مسئله حکومت و قضا و جنگ، در همه مشاغل اجتماعى با مردان شرکت نماید. □خداى متعال مى‌فرماید: «گرامى ‏ترین شما پیش خدا با تقواترین شماست» و مى‌فرماید: «هرگز کسانى که می‏دانند با کسانى که نمى ‏دانند برابر نمى ‏شوند». □○بررسی‌های اسلامی،ج‏۲، ص۲۹۷○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□○مراقبات روز اوّل ماه ربیع الاوّل○□ □سال سيزدهم بعثت، مبدأ هجرت رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم از مكّه معظمه به مدينه منوره بود، و در شب هجرت، شب اوّل ماه ربیع الاوّل، ايشان در غار ثور پنهان شدند و حضرت اميرالمؤمنين علی عليه السّلام براى فدا كردن جان خود، در بستر آن حضرت خوابيدند و از شمشيرهاى قبايل مشركين پروا نكردند، و فضل خود و مواسات و برادرى خويش را با رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم به تمام جهانيان آشكار ساختند. و آيه كريمه: ○« وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْرِی نَفْسَهُ ابْتِغَاءَ مَرْضَاتِ اللهِ وَاللهُ رَءُوفٌ بِالْعِبَادِ »○ در شأن ایشان نازل شد. □علما فرموده‌اند، به شكرانه نعمت سلامتى رسول خدا و اميرالمؤمنين صلوات الله عليهما، مستحبّ است در روز اوّل ماه ربیع الاوّل روزه بدارند و زيارت آن دو بزرگوار در اين روز بسيار مناسب است. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش دوم ● بيان آنكه در ماوراى قرآنى كه در دست ما است امرى هست كه ب
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش سوم ● ((مطهرين )) از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند(لايمسه الا المطهرون ) و با اين بيان حقيقت معناى تأويل روشن گشته ، معلوم مى شود علت اينكه فهم هاى عادى و نفوس غير مطهره دسترسى به آن ندارد چيست . خداى تعالى همين معنا را در كتاب مجيدش خاطر نشان نموده ، مى فرمايد: ((انه لقرآن كريم فى كتاب مكنون ، لا يمسه الا المطهرون )). هيچ شبهه اى در اين نيست كه آيه شريفه ظهور روشنى دارد در اينكه مطهرين از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح محفوظ است تماس دارند، لوحى كه محفوظ از تغيير است ، و يكى از انحاء تغيير اين است كه دستخوش دخل و تصرفهاى اذهان بشر گردد، وارد در ذهن ها شده ، از آن صادر شود، و منظور از مس هم همين است . و اين نيز معلوم است كه اين كتاب مكنون همان ام الكتاب است ، كه آيه : ((يمحوا اللّه ما يشاء و يثبت و عنده ام الكتاب )) بدان اشاره مى كند، و باز همان كتابى است كه آيه شريفه : ((و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) نام آنرا مى برد. و اين مطهرين مردمى هستند كه طهارت بر دلهاى آنان وارد شده و كسى جز خدا اين طهارت را به آنان نداده است چون خدا هر جا سخن از اين دلها كرده طهارتش را بخودش نسبت داده است . مثلا يكجا فرموده : ((انما يريد اللّه ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطه ركم تطهيرا)). ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 85 و جايى ديگر فرموده : ((و لكن يريد ليطهركم )) و در قرآن كريم هيچ موردى سخن از طهارت معنوى نرفته مگر آنكه به خدا و يا به اذن خدايش نسبت داده ، و طهارت نامبرده جز زوال پليدى از قلب نيست و قلب هم جز همان نيرويى كه ادراك و اراده مى كند چيزى نمى تواند باشد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □بارالها! ربّ من! اله من! من می خواهم ادب شوم، امّا مرا با
□(الهی لاتودّبنی بعقوبتک)، چون درست است، او شدید العقاب است، امّا این که خدای متعال، عقاب کننده است، از اسمای فعلیه در مقام غضب است، که غضب الهی، بالعرض است نه بالذات.(۸۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #شرح_دعای_ابوحمزه_ثمالی □(الهی لاتودّبنی بعقوبتک)، چون درست است، او شدید العقاب اس
□حضرت می فرمایند: من می خواهم با اسما ذاتی ات مودّب بشوم نه با اسمای فعلیه ی بالعرض. اله من! از آن باب که علیمی، رحمانی، رحیمی و دیگر از اوصاف ذاتیه ات، مرا تادیب نما، امّا نه با اوصاف فعلیه، آن هم در مقام غضب که از ذات حق متعال، بالعرض «فعلی» است نه بالذات، «غضب» از اسمای ذاتی حق متعال نیست، از اسمای بالعرض «فعلی» است، این است که در بحث های عرفانی، یکی از بحث ها، «اسماءالله» است. اسما را به اسمای ذات، و اسمای صفات و اسمای افعال تقسیم می کنند. عذاب دادن حق متعال، صفت فعل حق است، نه این که ذات اوست، ذات در مقام ذات محض، صفت غضب ندارد، رحمت دارد، لذا فرمود: «یا من سبقت رحمته غضبه»، چون رحمت از اسمای ذاتی حق است و غضب از اسمای فعلی است که از مرتبه ی فعلی انتزاع می شود، چقدر به ما احترام کرد و از اسمای ذات شروع کرد و فرمود: «بِسمِ اللهِ الرَّحمنِ الرَّحیمِ*الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ الالَمینَ*الرَّحمنِ الرَّحیمِ*مالِکِ یَومِ الدِّین...»، الله علیم و حکیم و بصیر و قدیر و مرید و امثال این گونه اسما می شود موضوع قدآت چرا قرآن را با غضب شروع کند که بالعرض است؟!(۸۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#نکاتی_ناب_پیرامون_حقیقت_نبوت_مطلقه ☑️قسمت6⃣ ■خداوند در قرآن خطاب به پیامبر صلی الله علیه و آله
☑️قسمت7⃣ □همانطور که قرآن دفعتاً بر پیغمبر صلی الله علیه و آله نازل شد، خُلق عظیم او نیز همینگونه است. نه اینکه ایشان پس از ۴۰ سال ناگهان دارای این خُلق عظیم شده باشد بلکه این حقیقت و این نور که همان صادر اول است، خود خُلق عظیم است. این نورالانوار و تجلی اعظم، همان خُلق عظیم است که در این هیکل ظهور کرده است. اگر از ما بپرسند إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی چه؟ می‌گوییم إِنَّكَ قرآن. تو قرآن هستی لذا از یکی از زنان پیغمبر پرسیدند که این خُلق عظیم یعنی چه؟ گفت که اخلاق او اخلاق قرآنی است. خُلق عظیم همان صفت‌الله و علم مطلق حق متعال است. قرآن نیز علم مطلق حق متعال است. کسی که دارای علم مطلق نباشد نمی‌تواند متخلق به صفات دیگر شود. این اسم علیم، امام دیگر اسماء‌الله است. از این هم بالاتر، إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی إِنَّكَ لَعَلَىٰ وِلایَة عَلي بن ابیطالب...  این زیباتر شد، ای پیغمبر! تو در ولایت کلیه مطلقه الهی هستی. □ولایت جنبه‌ی باطنی رسالت است. ولایت یعنی اسماء و صفات حسنی الهی. همه‌ی اینها به نحو اتمّ در جان حضرت ختمی مرتبت تحقق دارد. قلب و جان او صفت‌الله است. الرحمن یعنی او... الرحیم یعنی او... السمیع و البصیر یعنی او... الجواد و همه‌ی اسماء الله، اصلا الله یعنی او... انسان کامل خیلی عجیب است! صفت عین موصوف است. إِنَّكَ لَعَلَىٰ خُلُقٍ عَظِيمٍ یعنی تو خلیقة الله و بر خُلق الله هستی. از خلیفة الله بالاتری. چرا؟ چون خلیفه جانشین حق متعال در عین ممکنات است اما خلیقه جانشین حق متعال در صفات و اسماء حسنی الهی و خود اسماء است. خلیفه، جانشین این خُلق عظیم در بین ممکنات است. □پیغمبر صلی الله علیه و آله در مقام قُرب مطلق است و قرب مطلق نیز همان ولایت مطلقه علویه است. خُلق عظیم یعنی قرآن عظیم، خُلق عظیم یعنی ولایت مطلقه، خُلق عظیم یعنی نبأ عظیم، خُلق عظیم یعنی آیت کبری الهی که ای پیغمبر! ما در شب معراج تو را بردیم و آیت کبری یعنی علی را به تو نشان دادیم... باطن ولایت را به تو نشان دادیم... حال که او در قُرب مطلق است، وَمَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا (حشر/۷). هرچه او امر کند باید انجام دهی و هرچه او نهی کند نباید انجام دهی. یکی از اساتید سخنی زیبا گفت. فرمود که حق متعال مطلق است و حضرت ختمی مرتبت مقید است منتها این مقید، آن مطلق را در خودش جا داده است...
□○دعای «یا مَن ‌تُحَلُّ ‌بِهِ ‌عُقَدُ ‌المَکَارِهِ...»○□ □دعای توحیدی عمیقی که هنگام مشکلات خوانده می‌شود. □کفعمى در کتاب «مصباح» دعایى نقل کرده و فرموده است: سیّد ابن طاووس این دعا را براى ایمن شدن از ستم سلطان و نزول بلا و چیرگى دشمنان و ترس و تنگدستى و دل تنگى ذکر کرده، و آن از دعاهاى صحیفه سجّادیه است، پس هرگاه از زیان آنچه ذکر شد در هراس بودى آن را بخوان. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش سوم ● ((مطهرين )) از بندگان خدا با قرآنى كه در كتاب مكنون و لوح
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت چهارم بخش چهارم ● ((مطهرين )) همان ((راسخين )) در علم هستند در نتيجه طهارت قلب عبارت مى شود از طهارت نفس آدمى در اعتقاد و اراده اش ، و زايل شدن پليدى در اين دو جهت ، يعنى جهت اعتقاد و اراده و برگشت آن به اين است كه قلب در آنچه كه از معارف حقه درك مى كند ثبات داشته باشد، و دستخوش تمايلات سوء نگردد، يعنى دچار شك نشود. بين حق و باطل نوسان نكند، و نيز علاوه بر ثباتش در مرحله درك و اعتقاد، در مرحله عمل هم كه لازمه علم است بر حق ثبات داشته و به سوى هواى نفس متمايل نگردد، و ميثاق علم را نقض ‍ نكند، و اين همان رسوخ در علم است . چون خداى سبحان راسخين در علم را جز اين توصيف نكرده ، كه راه يافته گانى ثابت بر علم و ايمان خويشند، و دلهايشان از راه حق به سوى ابتغاء فتنه منحرف نمى شود، پس معلوم شد اين مطهرين همان راسخين در علمند. و ليكن در عين حال نبايد نتيجه اى را كه اين بيان دست مى دهد اشتباه گرفت ، چون آن مقدارى كه با اين ثابت مى شود همين است كه مطهرين ، علم به تاءويل دارند، و لازمه تطهيرشان اين است كه در علمشان راسخ باشند، چون تطهير دلهاشان مستند به خدا است ، و خدا هم هرگز مغلوب هيچ چيز واقع نمى شود. لازمه تطهيرشان اين است نه اينكه بگوييم راسخين در علم بدان جهت كه راسخ در علمند داناى به تأويلند، و رسوخ در علم سبب علم به تأويل است ، چون اين معنا را بگردن آيه نمى توان گذاشت ، بلكه ، چه بسا از سياق آيه بفهميم كه راسخين در علم جاهل به تأويلند، چون مى گويند: ((آمنا به كل من عند ربنا)) يعنى ما به قرآن ايمان داريم همه اش از نزد پروردگار ما است چه بفهميم و چه نفهميم ، علاوه بر اينكه ما مى بينيم قرآن كريم مردانى از اهل كتاب را به صفت رسوخ در علم ، و شكر در برابر ايمان و عمل صالح توصيف كرده ، فرموده : ((لكن الراسخون فى العلم منهم و المومنون يومنون بما انزل اليك ، و ما انزل من قبلك )) و با اين كلام خود اثبات نكرده كه در نتيجه رسوخ در علم داناى به تأويل هم هستند. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 86 و همچنين آيه شريفه اى كه مى فرمايد: ((لا يمسه الا المطهرون )) اثبات نمى كند كه مطهرون همه تأويل كتاب را مى دانند و هيچ تأويلى براى آنان مجهول نيست ، و در هيچ وقت به آن جاهل نيستند بلكه از اين معانى ساكت است ، تنها اثبات مى كند كه فى الجمله تماسى با كتاب يعنى با لوح محفوظ دارند اما چند و چون آن احتياج بدليل جداگانه دارد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei