eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.6هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش اول ● راه رسيدن به هدف فوق شناسندن انسان به خود او است (از طريق ت
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش دوم ● اساس هدايت اسلام بر علم و معرفت است نه تقليد كوركورانه سوم اينكه : اساس هدايت اسلام (در مقابل ساير هدايتشها) بر اساس ‍ علم و معرفت است ، نه تقليد كور كورانه . دين خدا مى خواهد تا جائى كه افراد بشر ظرفيت و استعداد دارند علم را در دلهايشان متمركز كند، چون همانطور كه در گفتار قبلى گفتيم غرض دين ، معرفت است ، و اين غرض حاصل نمى شود مگر از راه علم ، و چگونه اينطور نباشد؟ با اينكه در ميان كتب وحى هيچ كتابى ، و در بين اديان آسمانى هيچ دينى نيست كه مثل قرآن و اسلام مردم را ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 92 به سوى تحصيل علم تحريك و تشويق كرده باشد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□●علامه طباطبایی: فهم ما از قرآن، الفبایی بیش نیست!●□ : استاد بزرگوارمان علامه طباطبايي (ره) انصافاً خرق عادت و کرامت کرده‌اند و اين تفسير الميزان برای شيعه يک چشم روشنی شد اما همين علامه طباطبايی(ره) با اين خرق عادتشان با اين کرامتشان در جلسات خصوصی بارها ميفرمودند: □"ما قرآن را نمیفهميم! قرآن را اهل بيت (علیهم السلام ) می‌فهمند که نگذاشتند تفسير کنند و قرآن وقتی فهميده می شود که حضرت ولی عصر(عجل الله) بيايد و علم را هفتاد برابر کند و برای ما تفسير قرآن بگويد والا ما کجا قرآن کجا؟! □ما به قول ايشان نظير کودکی هستیم که الفبايی را از معلم فرا بگیرد اما حقيقت الفبا چيست، نمی دانیم! می‌فرمودند رواياتی از اهل بيت (علیهم السلام) داريم، خودمان هم چيزهايی گفته‌ايم اما قرآن کجا و اين‌ها کجا؟ □قرآن را خود قرآن معنا می‌کند که (بيان لکل شي) است. کُپی عالم وجود و حتی همین "بيان لکل شي" ای که قرآن می‌فرمايد اين را هم ما نمی‌فهميم يعنی چه؟! همين مقدار ميتوانیم بگويیم در مقابل عالم وجود و تکوين عالم تشريعی داريم به نام قرآن و تشريع عين تکوين است و برعکس اما باز اين‌ها هم عرفانی بيش نيست. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○تفاوت عقل با سلیقه○□ □بسیاری از مردم، عقل را با سلیقه اشتباه می‌گیرند. فکر می‌کنند که عقلانی بودن یعنی همان سلیقه فرد؛ سلیقه غیر از عقل است. همه آدم‌ها عاقل‌اند و کار خودشان را درست می‌دانند؛ این سلیقه است یا عقل؟ این سلیقه است. □عقل، موازین دارد. اصلِ موازین عقل، قاعده (امتناع اجتماع نقیضین است)؛ اگر براهین شما متکی به این اصل اولی بود، سخن و برهان شما عقلانی است و در فکر شما تناقض دیده نمی‌شود. اگر سیستم فکری داشتی که در آن نبود، شما متفکر بزرگی هستی. □اگر هزار کتاب بنویسی اما در سازمان فکری‌ات یک تناقض پیدا بشود، تمام سازمان فکری‌ات اعتبار ندارد. عقلانی بودن خیلی سخت است. وقتی من از صحبت می‌کنم این عقل را می‌گویم، نه را. □همه کس فکر می‌کند که درست می‌گوید، اما آیا وقتی با موازین محکم عقلی آن را می‌سنجی، تناقض در نظام فکری‌اش پیدا می‌شود یا نه؟ اگر پیدا شود، شِر و وِر است. زیبا سخن گفتن، دلیل بر عقلانی بودن سخن نیست، سخن را در ظرف منطق بریز و با موازین بسنج، اگر عقلانی بود، متفکر است. اگر عقلانی نبود، حرف مهمل و بیهوده است. حرف بیهوده هم در عالم بسیار زیاد است. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □لذا زن‌ها در ایام عادت تمثلات ندارند چرا فرمودند زن در ایام عا
□و لذا آن‌هایی که از دنیا رفته‌اند هر اندازه که تعلق شان را از این بدن قطع کنند هر اندازه تعلق را از این بدن قطع کرده اند تمثلات آن‌سویشان بیشتر است و هر مقداری که ما در مرتبه ظاهر با این بدنیم هر مقدار این بدن پاک‌تر شد تمثلات آن سویی بهتر هست این‌ها یک اصلی هستند در مباحث انسان چه بخواهیم چه نخواهیم باید این‌ها را مراعات کنیم منتها هر چه آدم مراعات را بیشتر کند بهتر هست که فرمودند با هر لباسی که می‌خواهی نماز بخوانی فقط توجه داشته باشید در تنها لباسی که تمثلات صاف رخ می دهد آن لباسی هست که اصلاً در طول زندگی انسان به نجاسات آلوده نشده باشد یا به نجاست جنابت یا به نجاست بول و قائط و امثال اینها یا به خون یا به هرچه که از اینها هست این هست که فرمودند یک نوع لباس مخصوص برای نماز حالا نمی‌گویم که از همین امشب بسیار خوب حالا یک کسی تصمیم هم بگیرد چه اشکالی دارد یک کسی تصمیم بگیرد که از همین امشب مراعات اینکار را بکند اشکال که ندارد چیز خوبی هم هست منتها نمی‌خواهیم برای عزیزان مشکلات مالی درست کنیم یواش یواش آدم می‌تواند یک جوری برنامه‌ریزی کند که یک دست لباس برای خودش درست کند برای نماز خودش...(۹) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □و لذا آن‌هایی که از دنیا رفته‌اند هر اندازه که تعلق شان را از ا
□حالا سوال اگر بخواهم به نماز جماعت بروم و نماز جماعت بخوانم یک دست لباس در منزل دارند به صورت کفنی من هست چه خوب هم هست که انسانی کفن خودش را بگیرد و با این کفنی خودش نماز بخواند مثل این که آقای حاجی می‌رود مکه احرام می‌پوشد و با احرامش به حج می‌رود و بعد هم با این کفنی مثل مرحوم آیت‌الله مرعشی نجفی شنیدم که یک کفنی مخصوص خودشان درست کرد که بیش از پنجاه سال با آن نماز می‌خواند بعد هم وصیت کرد که من را با این کفنی دفن کنید چیزی که وقتی بدن من در این کفن باشد و روح من هم به این بدن تعلق دارد چون بین بدن مادی با بدن مثالی ارتباط تکوینی هست وقتی آن‌ها می آیند که ملائکه عذابند این بدن مادی را که مرتبط به بدن مثالی هست می‌خواهند با آن بدن مثالی برخورد ناجور بکنند خجالتشان می‌آید می‌گویند این صاحب بدن کسی هست که این‌جور تعبد داشت.(۱۰) @mohamad_hosein_tabatabaei
□○دستوری از حضرت علامه حسن زاده آملی○□ □ای عزیز ، در حال قبض ، ذکر “یا باسط” به عدد اسم “قابض” بسیار نافع است که بسط می آورد ؛ چنان که جهت حلّ باید به عدد عقد خواند ، و جهت عقد باید به عدد حل. □ای عزیز ، در قبض صابر باش که آب را برای تشنه آفریدند ؛ همانگونه که تو تشنهء آبی ، خودِ آب هم تشنهء توست. تشنه بسوی آب و خود تشنهء تشنه است آب گدا خدا خدا کند، خدا گدا گدا کند صابر باش که اگر دیر شود مسلّماً دروغ نخواهد شد. زودزود نمیدهند تا کم کم ظرفیت حاصل شود. □هزارویک کلمه□ @mohamad_hosein_tabatabaei
🍀میلاد موفور السرور گزین خلائق، حضرت ختمی مرتبت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله و صادق آل‌الله، حضرت امام جعفر بن محمد علیهما السلام مبارک و فرخنده باد.🍀 @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش دوم ● اساس هدايت اسلام بر علم و معرفت است نه تقليد كوركورانه س
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم1⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود بگیرد و همين اساس باعث شده است كه قرآن كريم ، اولا: حقايقى از معارف را بيان نموده ، و در ثانى : احكام عمليه اى را هم كه تشريع كرده همه را به آن معارف مرتبط سازد، و به عبارت ديگر نخست انسان را به خود او چنين معرفى نموده ، كه موجودى است كه خدا او را به دست قدرت خود خلق كرده ، و در خلق كردنش و بقايش ملائكه و ساير مخلوقات خود را واسطه قرار داده ، و براى خلقت و بقاى او آسمان و زمين و گياهان و حيوانات و مكان و زمان و هزاران شرايط ديگر را پديد آورده است . و نيز به او بفهماند كه خواه ناخواه به سوى معاد و ميعاد رهسپار است و همه تلاشش به سوى پروردگار است ، و سرانجام خداى را ديدار خواهد كرد، و خدا سزاى اعمالش را مى دهد، يا به سوى بهشت و يا به سوى آتشش راه مى نمايد، اين يك عده از معارف كتاب خدا است كه مربوط به عقايد است . آن گاه به انسان مى فهماند اعمالى كه او را به سعادت بهشت مى رساند چگونه اعمالى است ، و آن اعمالى كه او را به شقاوت آتش دچار مى كند چيست ؟. يعنى برايش احكام عبادى و قوانين اجتماعى را شرح مى دهد، اين هم يك عده ديگر از معارف كتاب خدا است . طايفه ديگر بياناتى است كه براى بشر شرح مى دهد، كه اين احكام و قوانين اجتماعى كه گفتيم تو را به سعادت مى رساند مرتبط به طايفه اول است ، و به منظور سعادت بشر تشريع شده ، چون دستوراتى است كه مشتمل بر خير دنيايى و آخرتى بشر است ، اين هم طايفه سوم . آنگاه اين معنا به خوبى برايت روشن مى گردد كه طايفه دوم به منزله مقدمه است براى طايفه اول ، و طايفه اول به منزله نتيجه است براى طايفه دوم ، و طايفه سوم به منزله رابطى است كه دو طايفه اول را به هم مربوط مى سازد و دلالت آيات قرآن بر اين سه طايفه واضح است احتياج ندارد كه ما آنها را دسته بندى كنيم . چهارم اينكه فهم عامه بشر بيشتر با محسوسات سر و كار دارد و لذا نمى تواند مافوق محسوسات را به آسانى درك كند، و مرغ فكر خود را تا بام طبيعت پرواز دهد. افراد انگشت شمارى هم كه از راه رياضتهاى علمى توانسته اند فهم خود را ترقى داده به ادراك معانى و كليات قواعد و قوانين موفق شوند وضعشان به خاطر اختلاف وسائل اين توفيق ، مختلف است و به همين جهت فهم آنان در درك معانى خارج از حس و محسوسات ، بشدت مختلف شده است و اين اختلاف از نظر مراتب ، دامنه عريضى دارد كه احدى نمى تواند ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 93 اين اختلاف را انكار كند. اين نيز قابل انكار نيست كه هر معنا از معانى كه به انسان القا شود، تنها و تنها از راه معلومات ذهنى او صورت مى گيرد، (مانند معلوماتى كه در خلال زندگيش كسب نموده )، حال اگر معلومات ذهنى او همه از قماش ‍ محسوسات باشد، و ذهن او تنها با محسوسات مأنوس باشد، ما نيز مى توانيم مسأله معنوى خود را، از طريق محسوسات به او القا كنيم ، و تازه اين القا به مقدار كشش فكريش در محسوسات امكان پذير است ، مثلا لذت نكاح را براى كودكى كه كشش فكريش به اين امر محسوس ‍ نرسيده به شيرينى عسل يا حلوا ممثل كنيم ، و اگر فكرش به معانى كلى هم مى رسد همين لذت نكاح را به آن معانى كليه ، و به قدرى كه فكرش ‍ ظرفيت دارد ممثل مى سازيم . پس دسته اول ، معانى را هم با بيان حسى درك مى كنند، و هم با بيان عقلى ، ولى دسته دوم تنها با بيان حسى مى توانند معانى را درك نمايند. و از آنجائى كه هدايت دينى اختصاص به يك طايفه و دو طايفه ندارد، و بايد تمامى مردم و همه طبقات از آن برخوردار شوند، و نيز از آنجائى كه قرآن مشتمل بر تأويل بود، لذا اين سه خصوصيت باعث شد بيانات قرآن كريم جنبه مثل به خود بگيرد. به اين معنا كه ، قرآن كريم آنچه از معانى كه معروف و شناخته شده ذهن مردم است گرفته ، معارفى را كه براى مردم شناخته شده نيست درقالب آن معانى در مى آورد، تا مردم آن معارف را بفهمند، نظير اينكه خود ما مردم ، اجناس خود را با سنگ و كيلو و مثقال مى سنجيم ، با اينكه هيچ مناسبتى بين انگور و آهن نيست ، نه شكل آهن را دارد، و نه حجم آنرا، ولى همين كه از نظر سنگينى مناسبتى بين آن دو هست آن را با اين مى سنجيم . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□بسمه تعالی شانه□ □«يَسْأَلُكَ النَّاسُ عَنِ السَّاعَةِ» أعنى عن الحقيقة المحمدية صلى الله عليه و آله، «قُلْ إِنَّمَا عِلْمُهَا عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَمَا يُدْرِيكَ لَعَلَّ» بل حتما و باليقين «السَّاعَةَ» اى الحقيقة الإنسان الكامل «تَكُونُ قَرِيبًا» لأن «النَّبِيُّ أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ»؛ «وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ». : پس محمد صد قیامت بود نقد زآنکه حل شد در فنای حل و عقد زاده ثانیست احمد در جهان صد قیامت بود او اندر عیان زو قیامت را همی پرسیده‌اند ای قیامت تا قیامت راه چند با زبان حال می‌گفتی بسی که ز محشر حشر را پرسد کسی بهر این گفت آن رسول خوش پیام رمز موتوا قبل موت ای کرام همچنان که مرده‌ام من قبل موت زآن طرف آورده‌ام این صیت و صوت پس قیامت شو قیامت را ببین دیدن هر چیز را شرط است این □○کتاب «علی، نقطه‌ی آغاز وجود»، ص ۶۷○□ □صد قیامت بود دلالت بر کثرت است یعنی قیامت کبری و اطلاقی در او تحقق یافته است چون قیامت سیر عروجی به سمت ذات اقدس احدی است و آنکس که در قوس صعود همه‌ی مواقف حشر و برزخ و قیامت را طی کرد و به أو أدنی رسید. او صد قیامت است یعنی قامتی دارد که قیامت همه‌ی راست قامتان توحیدی در او تحقق می‌یابد. چون همه‌ی قید و عقدها را گسست و به وحدت حقیقی راه یافت. □مردم از قیامت می‌پرسند و علم به این نفس نفیس احمدی که به وحدت حقیقی اطلاقی واصل گشته است تنها نزد ذات اقدس اله است و این حضرت هویت مطلقه است که به وحدت حقیقی خود عالم است و این قیامت معلوم اوست که بدین علم حضرت احدیت تجلی کرد و حضرت خاتم صلی الله علیه و آله در عروج انسانی‌اش بدان محقق شد. وچون نفس او صاحب وحدت اطلاقی گشت پس «لَعَلَّ السَّاعَةَ تَكُونُ قَرِيبًا...» متن تمام مقیدات این نور اطلاق است و اوست که به همه از خود آنها هم نزدیکتر است. جمعه، ۹ آبانماه ۱۳۹۹
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □حالا سوال اگر بخواهم به نماز جماعت بروم و نماز جماعت بخوانم یک
□حالا انسان یک دست لباس مخصوصی دارد که طهارت لباس هم از کسب حلال هست هیچ آلودگی خاص هم در آن نیست و هیچ نحوه نجاست هم اصلاً به آن سرایت نکرده خب البته لباس طبق متعارف که انسان می‌پوشد کثیف می‌شود که آدم آن را بشوید این کثیف شدن غیر از نجس شدن هست چرکی شدن غیر از نجس شدن هست بعد با آن لباس بخواهد نماز بخواند در منزل و اگر بخواهد از منزل برود برای نماز جماعت می خواهد با یکدست لباس متعارف برود که مطابق با اجتماع باشد اما آن لباس‌ها هیچ‌کدامشان به طهارت این لباس نیست حالا درست است که وقتی شما به فقه مراجعه می‌فرمایید فقه می گوید آن لباسی که با او بپوشید و به نماز جماعت بروید نماز جماعت ثوابش بیشتر هست منظورتان از این ثواب چیه؟! چی می‌خواهید جمع کنید اگر منظور شما از این ثواب این است که وقتی نماز خواندید اثر وجودی نماز بر جانتان متمثل بشود که واقعاً ببینید این نمازی که خواندم حقیقتاً در من تأثیر کرد.(۱۱) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □حالا انسان یک دست لباس مخصوصی دارد که طهارت لباس هم از کسب حلال
□مثل این‌که یک وقتی در یک مسافرتی یک راننده ای بنده خدا ما را سوار کرد بعد در راه صحبت پیش آورد و گفت آقا من خیلی مقید به نماز نیستم و این یکی از بدی‌های من هم هست و ناراحت هم هستم اما یک مسافرتی در شب داشتم می رفتم ساعت ده یازده شب به این فکر افتادم که حالا امشب یک نمازی بخوانم بالاخره،کنار جاده ای بسیار طولانی که به طرف یکی از شهرهای دور می رفتم ماشین را متوقف کردم و با ظرف آبی که داشتم وضو برداشتم کنار جاده ای ایستادم آقا آن شب نماز خواندم دیدم اصلاً در نماز اشک مرا راهم نمی‌دهد هرچه می‌خواهم خودم را کنترل کنم نتوانستم آن‌قدر نماز من هم آن شب طولانی شد اصلاً دوست نداشتم سر از سجده بردارم دوست نداشتم سر از رکوع بردارم و تا آخر نماز همین طور گریه و بعد از نماز خواستم از مهر و از این جانماز و از این بیابان جدا بشوم دلم نمی آمد فقط تنها در طول عمرم یک نماز خوش داشتم همان یک نماز خوش بود فقط دنبال این می‌گردم که یک همچین نمازی بازهم گیرم بیاید ولی هنوز گیرم نیامده و می‌گفت از آن یک نماز بهره‌ها بردم چه قدر لذت بردم حالا به یکی دیگه بگو شما هفتاد سال نماز خواندی یک همچین نمازی برایت پیش آمده آن شب چی بود، آن حال چی بود، آن وقت چه بود ،آن لذت و شیرینی چیه که اگر من ده‌ها نماز جماعت می روم یک همچین لذتی چرا دست نمی‌دهد چرا یک همچین شیرینی پیش نمی آید؟(۱۲) @mohamad_hosein_tabatabaei
□○«الکاسب حبیب الله»○□ ○قوله تبارک و تعالی: «لَها ما كَسَبَتْ وَ عَلَيْها مَا اكْتَسَبَتْ»○ □کسب در تحصیل اعمال خیر است که به وفق اقتضای فطرت است. اکتساب در به دست آوردن چیزی از روی حیلت شیطانی بر خلاف سیرت و سنت خلقت است که اقتضای باب افتعال است. لذا در آن فرمود «لها» و در این فرمود «علیها». □کسب، استعمال در خیر می‌شود که بر اساس فطرت الهی و بدون سختی و مشقت و بر اساس توان و قابلیت هر شخص بوده و موافق طبع فطری خدادادی است اما اکتساب، استعمال در شر می‌شود. باب افتعال دلالت بر کوشش و جدیت دارد. یعنی نفس همواره مایل به کسب اموری است که برخلاف جریان صحیح و مطلوب است که از مسیری خلاف فطرت عارض بر نفس می‌شود لذا کسب «لها» است که بالذات نفس آن را داراست، اما در اکتساب «علیها» است که ضرر و عارض شدن و تحمیل از بیرون بر خلاف سیرت و سنت را می‌رساند. □مولوی در مثنوی، امور آخرتی را کسب و امور اکتسابی دنیوی و حتی امور کسبی این سویی را در مقابل کسب دین، لعب کودکان و کسب خَس و کسب تَن معرفی می‌کند: پیشه‌ای آموختی در کسب تن چنگ اندر پیشه دینی بزن پیشه‌ای آموز کاندر آخرت اندر آید کسب دخل مغفرت آن جهان شهریست پر بازار کسب تا نپنداری که کسب اینجاست حسب حق تعالی گفت کاین کسب جهان پیش آن کسب است لعب کودکان کسب دین عشق است و جذب اندرون قابلیت نور حق دان ای حرون کسب فانی خواهدت این نفسّ خس چند کسب خس کنی بگذار بس نفس خس گر جویدت کسب شریف حیله و مکری بود آنرا ردیف □کسب، عشق و جذبات ربوبی است و اکتساب کسب خس و حیله و مکر نفسانی نفوس خس می‌باشد. کسب، مطلوب و محبوب بالذات نزد خداوند متعال است لذا کاسب حبیب اوست... □الکاسب، یعنی کسی که جامع و دارای همه کمالات و خیرات و علوم است چنین کسی که حبیب الله است انسان کامل_ معدن و منبع علوم و کمالات_ نامیده می‌شود. از این رو حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله از طرف ذات اقدس اله به لقب شریف حبیب الله ملقب گردید و چون فقط حضرت محمد صلی الله علیه و آله و اهل بیت معصوم ایشان علیهم السلام صاحب مقام «أُوتِيتُ جَوَامِعَ اَلْكَلِمِ» هستند لذا حبیب خدا تنها این ذوات نوری‌اند «لا حبیب إلا هُو و أهلُه». و سایرین اگر بر قِدَم او باشند از این حب الهی بهره مند می‌گردند «إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّهُ». □وجود، خیر محض است و انسان کامل عالم ناسوتی و قرآن تکوینی می‌باشد؛ «ز نیکو هر چه صادر گشت نیکوست» لذا در متن هستی جز خیر و کسب نیست پس حقیقت محمدیّه صلی الله علیه و آله از آن حیث که تجلی اعظم ذات احدی است کسب اوست و از آن وجه که جمله مخلوقات شئون و ظهور اویند کسب آن حقیقت اند و او تنها کاسب عالم وجود است لذا «الکاسب حبیب الله» مساوق حبیب اللّهی حضرت محمد مصطفی و خاندان طاهرینش علیهم السلام می‌باشد «لَهُ مُلْكُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»، مالک مطلق همه موجودات عرشی و ارضی اوست و این جمله کسب ولایت تامه الهیه‌اند. □○کتاب «علی، نقطه آغاز وجود»○□
□○مخاطب سلام های نماز حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله است○□ ○«السلام علیک ایها النبی و رحمة الله و برکاته»؛○ □اُم و اصل نبوت، حقیقت محمدیه صلی الله علیه و آله است لذا صاحب مقام والعصر می‌باشد یعنی او عصاره و خلاصه جمیع فضائل و کمالات هستی می‌باشد؛ آنچه خوبان همه دارند او تنها دارد. □قوله صلی الله علیه و آله: «أنا أول الأنبیاء خلقاً و آخرهم بعثاً؛ نحن الأولون و الآخرون». چون در قوس صعود جمیع مخلوقات شئون وجودی او هستند لذا فرمود: «آدم و من دونه تحت لوایی». همه انبیاء و مرسلین از مشکات ختمی او نور می‌گیرند و بر سر سفره او متنعمند و بلکه شئون وجودی اویند که او لوح سرمدی و محفوظ حق متعال است و حق تعالی تمام کلمات هستی را با او و در متن او نگاشته است؛ پس حقیقت او أب الأکوان بفاعلی و به وجهی اُم الإمکان بقابلی است خواهی بگو صادر اول و قلم اعلاست و از حیث دیگر هیولای اولای عوالم غیر متناهی می‌باشد. ○«السلام علینا و علی عبادالله الصالحین»○ □برگشت ضمیر جمع «نا» در علینا بدان حقیقت نوری است چون او اصل الوجود می‌باشد و تمام الواح و قوابل و اشیا را جامع است. «أُوتِيتُ جَوَامِعَ اَلْكَلِمِ» لذا تمام عالم شرح این متن و نشر این لف و مفصل این مجمل هستند. «کُلُّنا محمد صلی الله علیه و آله» قوله تبارک و تعالی: « وَاعْلَمُوا أَنَّ فِيكُمْ رَسُولَ اللَّهِ» (حجرات/۷)؛ «النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنفُسِهِمْ» (احزاب/۶) □حقیقت ذات شما اوست و از اسماء الله به ذات الوهی نزدیک تر است لذا سخن به غایت صواب است که گفته شود: «مَا رَأيْتُ شَيْئًا إلاَّ وَ رَأيْتُ الحقیقة المحمدیة صلی الله علیه و آله قَبلَهُ وَ بَعدَهُ وَ مَعَهُ وَ فيهِ لأنَّ الحَقَّ فیهِ و في حَقیقَة اوصیائه» □قال الامام العصر و الزمان عجل الله تعالی فرجه و سهّل الله مخرجه في أن الحق معهم و فیهم: «وَلیَعلَمُوا أنَّ الحَقّ مَعَنا وَ فِینا و لا یَقُولُ ذلک سِوانا إلّا کَذّابٌ مُفتَر و لا یَدَّعیه غَیرُنا إلّا ضَالٌ غَوِیٌ» لذا حضرت رسول فرمود: «مَنْ رَآنِي فَقَدْ رَأَى الْحَقَّ». □عبادالله الصالحین، جمله‌ی تعینات و تشخصات و افراد آن حقیقت نوعیه‌ی مطلقه‌ی انسانیه هستند لذا حضرت علی وصی علیه السلام فرمود: «أنا آدم الاول، أنا نوح الاول، أنا ابراهیم الخلیل‌ حین القی في النار، أنا موسی مونس المؤمنین». ○«السلام علیکم و رحمة الله و برکاته»؛○ □قرآن تکوینی به منزله‌ی اعضاء و جوارح قرآن ناطق است کما اینکه قرآن صامت شرح کتبی اوست، پس جمیع کلمات تکوینی آیات صادر اول اند، پس او عالم کلی ناسوتی است؛ «هُوَ ٱلْأَوَّلُ وَٱلْءَاخِرُ وَٱلظَّهِرُ وَٱلْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَىْءٍ عَلِيمٌ». □○کتاب «علی، نقطه آغاز وجود» ص ۵۶○□
□○ ○□ □امام حسن عسکری، برادری دارند به نام جعفر کذاب، سبحان الله که راجع به امام صادق علیه السلام اینهمه اوصاف، کمالات آقا دارند، اما بیشتر معروف شد به جعفر صادق سلام الله علیه. □که جناب رسول الله در یک روایتی نقل شد که آقا فرمود: ششمین فرزند من که به دنیا می آید اسم او جعفر صادق است. عرض کردند : آقا؟ شما همه تان صادق هستید؛ همه تان اوصاف و کمالات انسانی را همه دارید. شما هم صادقید؛ دیگر عزیزان معصوم شما هم صادق اند؛ چرا فقط آن یکی صادق؟ □فرمود آخر چون اسمش جعفر است و بعد از ایشان در نسل ایشان هم یک جعفر نامی هم می آید که او در آسمانها معروف است به کذّاب. برای اینکه این فرزند من از او تمایز داشته باشد؛ اسم این ملقب به صفت صادق شده است؛ و لذا در این عبارت آقایان علمای ما، هر موقع که بخواهند از امام صادق روایتی نقل کنند، مطلبی نقل کنند، مثلاً می گویند: صادق آل محمد صلّی الله علیه و آله و سلم. اینجور فرمود. چرا لفظ صادق را می آورند؟ برای اینکه جناب رسول الله فرمود ما صادق را برای او عنوان داده ایم چون در آسمانها معروف به صادق است. به غیر از این آقاجان امشب ما، هیچیک از چهارده معصوم، سیزده معصوم یا دوازده معصوم، اسمشان جعفر نبود. همه یا اسم شریف محمد داشتند صلّی الله علیه و آله و سلم؛ یا اسم علی داشتند که نوعاً الآن بین اینها دور می زند. اسم امام حسن و امام حسین بود؛ تقریباً پنج تا اسم ، اسم جناب رسول الله است صلّی الله علیه و آله و سلم ، اسم امام حسن هست؛ اسم امام حسین است؛ این سه تا حالا تقریباً شاخص است و اسم علی است و اسم جعفر. مابقی عزیزان، همه همین تکرار اسم علی و محمد، علی و محمد می شود دیگر. تا می رسد به حضرت بقیة الله. □غرض که آقا ملقب شد به صفت لقب شریف صادق تا جلوی آن کاذب را از همین الآن فکرش را بکنند جلویش را بگیرند. @mohamad_hosein_tabatabaei
□از القاب استأثاری حضرت رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم، حبیب الله است. حبیب صفت مشبهه است که معنای محبوب می‌دهد یعنی آن جناب محبوب الله است و مراد از الله، الله ذاتی است نه الله وصفی. پس آن جناب محبوب هو است کما اینکه در ادعیه آمده است «لا حَبیب إلّا هُوَ و أهلِه». ذات غیبی احدی فقط نفس احدی احمدی را دوست دارد و محبت او فقط به این حقیقت تعلق می‌گیرد. حق متعال در مقام ذاتش فقط به خودش می‌نگرد و هیچ حقیقتی را شأنیت آن نیست که خداوند به او بدون واسطه نگاه کند چون همه‌ی موجودات در وجود به سبب قیدشان شأنیت حضور در وادی اطلاق را ندارند. □ذات چون به خودش نظر می‌کند اولین حقیقتی را که می‌بیند وحدت حقیقتی خود است که بدان علم پیدا می‌کند و می‌یابد تمام کمالات بی‌منتهایش در متن این وحدت مندرج هستند لذا عاشق این وحدت و اسماء و کمالات مندرج در آن می‌شود و به سبب همین حب آنها را در حضرت واحدیت و سپس خارج از صقع ربوبی تحقق می‌دهد. لذا وحدت حقیقی که از شئون ذاتیه است محبوب ذات می‌شود. □بدان اولین محبت از جانب حق تبارک و تعالی واقع شده است لذا اول اوست که محب است آنگاه محبوب به این حب محب او می‌شود. ولایت محبوبی همین است که نفس به مرتبه وحدت حقیقی برسد و محبوب ذات شود. برای وصول به این مقام ابتدا با بال ولایت محبی سیر می‌کند اما چون به تجلی ذاتی رسید محبوب می‌شود. ولایت محبی کسبی است اما ولایت محبوبی عطایی می‌باشد. در ولایت محبی سالک در تجلیات فعلی سیر و سیاحت می‌کند اما صاحب ولایت محبوبی تحت تجلی ذاتی است و چون که صد آمد نود هم پیش ماست. □گنج مخفی همان مقام وحدت حقیقی و اطلاقی است که خدا به این گنج نگاه کرد و عاشق جلوات بی منتها و مطلق او شد. این گنج در مکمن غیب ذات مندرج است. حق تبارک و تعالی اراده فرمود تا این کنز مخفی آشکار شود، در خزینه‌ی ذاتش را گشود و پرتوهای بی‌کران حسن ذات را در هستی پخش فرمود. □این کنز مخفی، جان جانان، فخر عالمیان و آدمیان حضرت مصطفی صلی الله علیه و آله و سلم است که چون ذات بی چون به خود نگریست او را در خود دید و خود را دید و او به خود علم دارد و خود را دوست دارد و غیری آنجا جز او نیست. دیگران از انبیاء و اولیاء چون در مراتب تنزلی و تعینی بودند شدند کلیم الله و خلیل الله و نبی الله و صفوت الله و... . □در همه‌ی این القاب یک نحوه دوئیت است که می‌فرماید «وَأَلْقَيْتُ عَلَيْكَ مَحَبَّةً مِّنِّي»... اما حبیب ذات جز خود ذات به تعین اعظم احدیش نیست تا محبت را به او القاء کند بلکه خود محبت است که بنام رقیقه‌ی عشقی در شراشر ذات مستکن است و به او حرکت حبی در دل هر عاشقی محبت را القاء و‌ قذف می‌کند. شب ۱۷ ربیع الاول ۱۴۴۲ ه ق
‍ □میلاد پیامبر‌اکرم و امام صادق عليهماالسلام را به محضر حضرت بقیة‌الله‌الاعظم ارواحنا‌فداه و همه‌ی ارادتمندان ، پیروان، شیعیان و دلدادگان خاندان رسالت، تبریک و تهنیت عرض می‌کنیم. امیدوارم خدای‌متعال توفیق بهره‌بردن از انوار این بزرگواران و راه یافتن به نوری که فضای تاریک ذهن، دل و جان انسان‌ها را روشن می‌کند و جامعه‌ی بشریت را هم از ظلمت ظلم رها می‌سازد، به همه‌ی ما عنایت بفرماید.
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم1⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم2⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود بگیرد آيات قرآنى كه در سابق به آن استشهاد كرديم ، و يكى از آنها آيه : ((انا جعلناه قرآنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى ام الكتاب لدينا لعلى حكيم )) بود، هر چند اين نكته را صريحا بيان نكرده ، و به كنايه و اشاره برگذار نموده ، و ليكن به اين اشاره اكتفا نكرده و آن را با يك مثلى كه براى حق و باطل زده بيان فرموده است : ((انزل من السماء ماء، فسالت اودية بقدرها، فاحتمل السيل زبدا رابيا، و مما يوقدون عليه فى النار ابتغاء حليه او متاع زبد مثله ، كذلك يضرب اللّه الحقّ و الباطل ، فاما الزبد فيذهب جفاء، و اماما ينفع الناس فيمكث فى الارض كذلك يضرب اللّه الامثال . ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 94 و با اين آيه شريفه خاطرنشان كرده : كه حكم اين مثل در همه افعال خدا جارى است ، همانطور كه در گفته هايش جارى است . پس فعل خدا هم مانند گفتارش حق است ، و منظورش از گفتار و كردار، خود حق است ، چيزى كه هست هم در گفتارش و هم در كردارش ‍ امورى همراه است كه مقصود اصلى نيستند، و سودى هم ندارند، و اتفاقا اين امور چشم گيرتر از خود حق است ، ولى دوامى ندارد، و بزودى باطل و زايل مى شود، و تنها حق باقى مى ماند، كه براى مردم سودمند است ، مگر آنكه آن حق هم معارض با حقى مهم تر و سودمندتر شود، كه در اين فرض حق مهم تر حق كوچك تر را باطل مى كند و اين در گفتار خدا نظير آيه متشابه است ، كه متضمن معنايى است حق و مقصود بالاصاله ، ولى با كلماتى ادا شده كه آن كلمات معناى ديگرى را به ذهن مى آورد معنايى باطل كه مقصود بالاصالة نيست ، و با مراجعه به آيات محكم قرآن ، معناى باطل از بين مى رود، و آنچه حق است محقق مى شود: ((ليحق الحق و يبطل الباطل و لو كره المجرمون ))، و اين دو پهلو سخن گفتن قرآن براى آن است كه حق را محقق و باطل را زايل سازد. گفتار ما درباره افعال خدا نيز همين گفتارى است كه درباره كلام خداگفتيم ، (خداى عزوجل كارهايى مى كند كه ظاهر آن مقصود اصلى نيست ، مقصود غير ظاهر است ، ولى چيزى نمى گذرد كه آن ظاهر از بين مى رود، و واقع و باطن عمل آشكار مى شود ((مترجم ))). و كوتاه سخن اينكه آنچه از آيه شريفه استفاده مى شود اين است كه معارف حقة الهيه مثل آبى است كه خدا از آسمان مى فرستد و اين آب فى نفسه تنها آب است و بس ، نه كميت آن منظور است ، و نه كيفيت ، و ليكن اختلاف در ظرفيت زمينى است كه اين آب بر آن مى بارد، هر زمينى مقدارى معين مى گيرد يكى كمتر و يكى بيشتر، و اين اندازه ها امورى است ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 95 كه در خود سرزمين است ، اصول معارف و احكام عمل دين و مصالح آن احكام كه در سابق ذكر شد نيز همينطور است ، در آنجا گفتيم اين مصالح روابطى است كه احكام را با معارف حقه مرتبط مى كند، اين حكم خود آن مصالح است ، با قطع نظر از بيان لفظى ، و اما همين مصالح وقتى به صورت حكم و در قالب لفظ در مى آيد چه بسا همراه با زوائدى باشد، كه به منزله كف سيل است ، و مثل آن كف ، ظهور و بروزى و جلوه اى دارد، اما چيزى نمى گذرد كه از بين مى رود، و آنچه حاكى از مصالح است باقى مى ماند، نظير احكامى كه قرار است در آينده نسخ شود، كه ظاهر عبارتش و آيه اى كه متضمن آن حكم است اقتضا مى كند كه حكم نامبرده هميشگى باشد، و ليكن آيه ناسخ كه حكمى ديگر مى آورد ظهور آن آيه را باطل مى كند، و مى فهماند كه حكم منسوخ مصلحتش تا امروز بود، واز اين به بعد حكمى ديگر داراى مصلحت است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabae
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم2⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم3⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود بگیرد اين نسبت به خود آن معارف و واقعيت آنها بود، با قطع نظر از ورودش در وادى الفاظ. و اما از حيث ورودش در ظرف الفاظ و دلالت آنها، ديگر آن بيرنگى و بى قيدى واقعى را ندارد، همچنان كه آن باران بى قيد و رنگ و بى كميت و كيفيت وقتى وارد در وادى هاى زمين شد، بى قيدى خود را از دست داده ، هر وادى بقدر ظرفيتش از آن گرفته ، سيل هاى كوچك و بزرگ و بزرگتر راه مى اندازد، سيلهائى كه هم اندازه هايش مختلف است ، و هم شكلش معارفهم وقتى در وادى الفاظ در آمد، به شكل و اندازه قالب هاى لفظى در مى آيد، و اين شكل و اندازه ها هر چند منظور صاحب كلام هست ، اما در عين حال مى توان گفت همه منظور او نيست ، بلكه در حقيقت مثال و قالبى است كه معنايى مطلق و بى رنگ و شكل را تمثيل مى كند، مشتى است از آن خروار و نمونه اى است از آن بسيار. در نتيجه همين الفاظ وقتى از ذهن هاى افراد مختلف عبور مى كند، هر ذهنى از آن الفاظ چيزهاى مى فهمد، كه عينا مانند كف سيل ، مقصود اصلى نيست . چون ذهن ها به خاطر معلوماتى كه در طول عمر كسب كرده و با آن انس ‍ گرفته در معانى الفاظ دخل و تصرف مى كند، و بيشتر اين تصرف ها در معناهائى است كه براى صاحب ذهن مأنوس و مالوف نبوده ، مانند معارف اعتقاديه ، و مصالح احكام ، و ملاكات آنها، كه بيانش گذشت . و اما در احكام و قوانين اجتماعى از آنجائى كه ذهن با آنها ماءنوس است ، در آنها دخل و تصرفى نمى كند، مگر اينكه باز بخواهد از ملاك ها و دلائل آنها سر درآورد، از همين جا روشن مى شود كه متشابهات قرآن آياتى است كه مشتمل بر ملاكات احكام ، و متعرض اصول عقايد است ، نه آياتى كه صرفا احكام و قوانين دينى را بيان مى كند، و نامى از ملاكات و علل آنها نمى برد. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 96 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
□○ ○□ □امام صادق یادمان داده، روایت در کافی است، وقت از دست دادیم، « ألکلام یجُرُّ الکلام » این فرد را امام صادق... آن عصاره و خلاصه اش این است که، آمده از امام صادق سؤال می کند که: آقا آنها که مأمورین الهی هستند، خوب را از بد تمییز می دهند، چجوری تمییز می دهند. □آقا به ایشان فرمود که : در این دنیا بوی کنیف با بوی عطر پیش قوّه ی شامّه ی شما یکسان است؟ بوی کنیف، بوی مزبله. متعفّن، بدبو، لجن، مردار، در پیش شما بوی کنیف و بوی عِطر یکسان است؟ گفت: نه. □فرمود: نیتی که جان می کند، اگر نیت خوش است، از جان بوی خوش متصاعد می شود، منتهی چون مربوط به این نشئه نیست، قوّه ی شامّه احساس نمی کند، یک قوّه ی دیگر است؛ آن قوای ملکوتی می بینند که بوی خوش از این جان متصاعد شد. و وقتی نیت بد، خدای ناخواسته، تا چه رسد به فعل بد، اگر نیت بد کرده، جانش متعفن می شود، بخار کثیفی از او متصاعد می شود؛ خیلی آن قوا، آن ارواح ملکوتی متأذّی می شوند؛ می بینند که این شخص نیت بد کرد. □به این تشبیه، به این تمثیل، به این تنظیر امام صادق علیه السلام طرف را حالی کرد که حرف این است. @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □مثل این‌که یک وقتی در یک مسافرتی یک راننده ای بنده خدا ما را سو
□خوب نماز جماعته،جماعت از کلمه جمع هست،جمع توش تجمع هست،در تجمع توحد هست،وحدت هست، این چه نماز جماعتی که اگر یک کسی چشم برزخیش باز باشد، چون الان ما که در نماز جماعتیم همه یک‌بار، یک‌دفعه می‌گوییم الله‌اکبر، امام جماعت را برای این‌که ما یک نقطه وحدت داشته باشیم اشتباه نکنیم جلو و عقب نشویم بخواهیم با هم‌دیگه این نماز را بخوانیم تا اسمش را بگذاریم جماعت و الا اگر خواستیم جدا جدا بخوانیم جلو عقب داشته باشیم خب هر کسی می‌رفت در منزل خودش می‌خواند یا این آقای امام جماعت را می‌گوییم شما از این جلو برو، برو کنار ما خودمان دسته‌جمعی هم که آمدیم هرکس برای خودش می‌خواند بعد هم اگر هزار نفر باشند هر کسی نماز خودش را می خواند یک کسی وارد می‌شود می‌گوید این همه جمعیت هستید آقا هم که هست چرا جماعت نمی‌خوانید؟! خیلی خوب، معنای جماعت چیه؟(۱۳) @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
#استادصمدی_آملی #مبحث_ادب_مع_الله □خوب نماز جماعته،جماعت از کلمه جمع هست،جمع توش تجمع هست،در تجمع
□معنای جماعت چیه؟ یعنی واقعاً همه یکدل و یک‌صدا بگوییم الله الله الله یکدل و یک‌صدا دیگر هیچ‌کس این طرف و آن طرف نباشد و همه هم رویمان به یک طرف هست به ظاهر می‌بینیم جسممان هم این طرفی هست به طرف قبله هست این چهره ظاهری بدن به طرف قبله هست اما یکی اینجاست اون یکی حواسش اون‌جاست اون یکی پیش کارخانه اش هست اون یکی پیش کارمندی اش هست او سر کشاورزی‌اش هست او یکی سر مغازه‌اش هست اون یکی پیش ماشینشه اون یکی پیش خرید و فروش، پس شما فرمودید ما نماز جماعت شرکت کردیم. کجاش جماعته؟(۱۴) @mohamad_hosein_tabatabaei
□●نماز جماعت به امامت مقام قلب بیانات شب اول رمضان۱۴۴۱ق●□ □وقتی شخص در محرابش مشغول نماز است جمعی از اعضا و قُوای او در حال هستند □گوش با شنیدن، زبان و لبها با گفتن ذکر، حلق و ریه و سیستم تنفسی با دم و بازدم، کف پا، زانوها و کمر با ایستادن و خم شدن، پیشانی و سر و صورت با سجده بر روی مهر. کمر، کف دست و انگشتان پا با خم شدن در رکوع و در سجده، کتف‌ها و بازو و کف دستها با قنوت، چشم با رو کردن به قبله تمام اعضای مقادیم بدن با رو کردن به قبله هر کدام دارد سهم و بهره خویش از این 《》را می‌برند و همه این اعضا در به امام جماعتی بنام 《》 رو می‌کنند 》 است با سهم و قسط و بهره خودش از نماز را می‌برد. □حال اگر (مقام قلب) بهره‌ای از این نماز نداشت یا بهره و سهم ضعیفی دارد آیا ما حق داریم بقیه حاضرین در این نماز جماعت را از خواندن نماز محروم کنیم؟؟ □مسلما عقل سلیم تجویز نمی‌کند که چون قلب به عنوان دارد بقیه حاضرین از اعضا و جوارح را از نماز محروم کنیم پس صائم از نماز اول وقت در هر شرایطی غافل نشود. @mohamad_hosein_tabatabaei
□○بی توجهی به فقراء ، جرم بزرگی است○□ : □در قرآن كريم ميخوانيم : «وَلا تَحاضّونَ عَلى طَعامِ المِسكينِ» (و يكديگر را به غذا دادن به مستمندان تشويق نميكنيد) □رسیدگی به مساکین و یتیمان بسیار مهم است و بی اهمیتی به آن ، جرم بزرگی است! به اين دارالايتام ها سر بزنيد ، هر چقدر که در توانتان هست به مساكين کمک کنید و لو اينكه مقدار آن كم و جزئی باشد. □مهم اين است كه ما به اين امور بی توجه و بی اهميت نباشيم. □○برگرفته از جلسه ١٠٧ سيری در صحيفه سجاديه○□ @mohamad_hosein_tabatabaei
□●" پایداری در راه حق "●□ □گاه رنجها و محنت‌هایی بر انسانهای پاک و قدیس پیش می‌آید که بازتاب کار آنها نیست بلکه تجربه‌ای است برای ایشان و برای دیگران که ناظر احوال او هستند، آزمونی است در پایداری در راه حق و تعلیمی است مردمان را که در راه حق باید از هیچ رنج و محنتی نهراسند، مانند داستان حضرت ایوب. □●برگرفته از کتاب " در صحبت قرآن " به قلم حسین الهی قمشه ای●□ @mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش سوم3⃣ ● امری که باعث شده است بیانات قرآن کریم جنبه ((مثل)) به خود
آیات 7-9 آل عمران ، قسمت پنجم بخش چهارم ● بيان اينكه جنبه مثل داشتن ، مستلزم وجود تشابه است (ضرورت وجود متشابهات ) پنجم اينكه از بيان سابق ما اين به دست آمد كه بيانات لفظى قرآن ، مثلهائى است براى معارف حقة الهيه ، و خداى تعالى براى اينكه آن معارف را بيان كند، آنها را تا سطع افكار عامه مردم تنزل داده ، و چاره اى هم جز اين نيست ، چون عامه مردم جز حسيات را درك نمى كنند، ناگزير معانى كليه را هم بايد در قالب حسيات و جسمانيات به خورد آنان داد. و از سوى ديگر دو محذور بزرگ در اين ميان پيش مى آيد يعنى در جايى كه سر و كار گوينده با كودك است ، اگر بخواهد زبان كودكى بگشايد، و مطابق فهم او سخن بگويد، يكى از دو محذور هست ، براى اينكه شنونده يا به ظاهر كلام گوينده اكتفا نموده و تنها همان جنبه محسوس ‍ آن را مى گيرد، در اين صورت غرض گوينده حاصل نمى شود. چون غرض گوينده اين بود كه شنونده از مثال به ممثل منتقل شود، نمى خواست صرفا خبرى داده باشد، و اگر شنونده به ظاهر كلام اكتفا نكرده ، و بخواهد خصوصيات ظاهر كلام را كه در اصل معنا دخالتى ندارند رها نموده ، به معانى مجرده منتقل شود، ترس اين هست كه عين مقصود او را نفهمد، بلكه يا زيادتر و يا كمتر آنرا بفهمد. مثلا وقتى گوينده اى بشنونده خود مى گويد: شاهنامه آخرش خوش ‍ است ، و يا مى گويد آفرين شبروان در صبح است ، و يا به گفته ((صخر)) تمثل جسته مى گويد: اهم بامر الحزم لا استطيعه وقد حيل بين العير و النزوان شنونده اش با سابقه ذهنى اى كه با اين مثلها و با معناى ممثل آن دارد (اگر داشته باشد) مثل را از همه خصوصياتى كه همراه دارد لخت و مجرد مى كند، و مى فهمد كه منظور گوينده اين است كه حسن تاءثير هر عملى بعد از فراغت از آن عمل و پيدا شدن آثارش معلوم مى شود، نه در حين سرگرمى بعمل ، چون در حين عمل و تحمل مشقت آن ، قدر و اندازه عمل خود را تشخيص نمى دهد. و همچنين در معنائى كه شعر ((صخر)) آنرا ممثل مى سازد، و اما اگر سابقه ذهنى از معناى ممثل نداشته باشد، و به الفاظ شعر و مثل اكتفا كند پى به معناى ممثل نبرده ، خيال مى كند شنونده دارد به او خبرى را مى دهد، و بر فرضى هم كه تنها به الفاظ اكتفا نكند، باز آنطور كه بايد نمى تواند تشخيص دهد كه چه مقدار مثل را تجريد كند، يعنى تا چه اندازه ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 97 خصوصيات مثل را طر ح نموده ، و چه مقدارش را براى فهم مقصود محفوظ بدارد. گوينده هيچ راه گريزى ازاين دو محذور ندارد، مگر اينكه معانياى را كه مى خواهد ممثل و مجسم كند در بين مثلهايى مختلف متفرق نموده ، در قالب هايى متنوع در آورد، تا خود آن قالب ها مفسر و بيانگر خود شود، و بعضى بعض ديگر را توضيح دهد، در نتيجه شنونده بتواند با معارضه انداختن بين قالب ها: اولا: بفهمد كه بيانات و قالب ها همه مثلهائى است كه در ماوراى خود حقايقى ممثل دارد، و منظور و مراد گوينده منحصر در آنچه از لفظ محسوس مى شود نيست . ثانيا: بعد از آنكه فهميد عبارات و قالب ها مثلهائى براى معانى است ، بفهمد چه مقدار از خصوصيات ظاهر كلام را بايد طرد كند، و چه مقدارش را محفوظ بدارد، و اين نكته را از ظاهر كلام بفهمد، به اين معنا كه كلام طورى باشد كه روشن سازد كه فلان خصوصيت كه در آن جمله ديگر است ، منظور نيست ، و آن جمله بفهماند فلان خصوصيت در اين ، زيادى است . گوينده علاوه بر اين ، بايد مطالبى را كه در گفتارش مبهم و دقيق است با ايراد داستانهاى متعدد و مثلهاى بسيار و متنوع روشن سازد و اين امرى است كه در تمامى لسانها و همه لغات دائر است ، و اختصاص به يك قوم و يك زبان و دو زبان و يك لغت و دو لغت ندارد، چون اين قريحه هر انسانى است كه وقتى احتياج وادارش به سخن گفتن مى كند، و باز احتياج پيدا مى كند بعضى از خصوصيات را كه در يك قصه غلط انداز و موهم خلاف مقصود است نفى كند، همين خصوصيت را در قصه اى ديگر و يا مثلى ديگر نفى مى كند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei