eitaa logo
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
1.5هزار دنبال‌کننده
641 عکس
6 ویدیو
0 فایل
بررسی اثار احوال ونظرات مفسرفقیه فیلسوف وعارف کبیر محمدحسین طباطبایی وسایر علما
مشاهده در ایتا
دانلود
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش دوم ● رزق از نظر قرآن به چه معنا است ؟ معناى رزق روشن و واضح
آیات 27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش سوم ● آنچه انسان در راه حرام مورد بهره بردارى قرار مى دهد رزق خدا نيست و ثالثا بر مى آيد كه آنچه انسان در راه حرام مورد بهره بردارى قرار مى دهد، رزق خدا نيست ، و نبايد وسيله معصيت را به خدا نسبت داد، براى اينكه خود خدا معاصى بندگان را به خود نسبت نداده ، و تشريع عمل زشت را از خود نفى نموده فرمود: ((قل ان اللّه لا يامر بالفحشاء، اتقولون على اللّه ما لا تعلمون )). ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 216 و نيز فرموده : ((ان اللّه يامر بالعدل و الاحسان - تا آنجا كه مى فرمايد - و ينهى عن الفحشاء و المنكر)) و حاشا از خداى سبحان كه از عملى نهى كند، و سپس بدان امر نمايد، و وسيله انجام آن را براى معصيت كار فراهم فرمايد. هيچ منافاتى بين اين دو مطلب نيست كه از سوئى مثلا طعام و شراب حرام به حسب تشريع رزق نباشد، و از سوى ديگر به حسب تكوين رزق و آفريده خدا باشد، براى اينكه خداى تعالى در تكوين ، تكليفى نفرموده ، (بله اگر فرموده بود خوك خلقت نكنيد، آنگاه خودش خوك خلق مى كرد بين گفتار و كردارش منافات بود، و ليكن هر جا كه خدا مردم رااز رزقى نهى كرده به حسب تشريع ، و هر جا رزق را به خود نسبت داده به حسب تكوين است ((مترجم ))). در اينجا ممكن است سؤال شود كه وقتى بيانى از خداى تعالى باعث اشتباه فهم هاى ساده مى شود، چرا از چنين بيانى صرف نظر نمى نمائيد؟ پاسخ اين است كه قرآن براى فهم هاى ساده به تنهائى نازل نشده ، تا به خاطر به اشتباه نيفتادن آنان از بيان معارف حقيقى صرف نظر كند. آرى قرآن شفا براى همه دلها است ، كسى از قرآن متضرر نمى شود، مگر خاسران زيانكار همچنان كه فرمود: ((و ننزل من القرآن ماهو شفاء و رحمه للمؤمنين و لا يزيد الظالمين الا خسارا)). 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش سوم ● آنچه انسان در راه حرام مورد بهره بردارى قرار مى دهد رزق خ
آیات27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش چهارم ● هر چه رزق است خير و مخلوق است و هر چه مخلوق است رزق و خير است و كوتاه سخن اينكه آنچه خداى تعالى بر خلق خود افاضه مى فرمايد خير و مايه انتفاع او است ، و به حسب انطباق معنا، رزق او به شمار مى رود، چون رزق چيزى به جز عطيه اى كه مايه انتفاع مرزوق قرار گيرد نمى باشد، و چه بسا كه آيه شريفه و ((رزق ربك )) خير هم اشاره به اين معنا باشد. از اينجا روشن مى شود كه رزق ، و خير، و خلق ، به حسب بيان قرآن از نظر مصداق امورى متساوى النسبه باشند، يعنى هر چه رزق است ، خير و مخلوق است و هر چه مخلوق است رزق و خير است ، و هر چه خير است مخلوق و رزق است تنها فرقى كه در بين هست اين است كه رزق مرزوق مى خواهد، تا مرزوقى نباشد كه از رزق ارتزاق كند، رزق نيز صادق نيست . پس غذا براى قوه غاذيه رزق است ، چون بدان محتاج است ، و قوه غاذيه براى يك انسان رزق است ، ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 218 چون بدان محتاج است ، و انسان براى پدر و مادرش رزق است چون به او احتياج دارند، و نيز انسانيت براى انسانها نعمت است ، چون انسانهائى فرض مى شود كه فاقد انسانيتند، بدين سبب خداى تعالى فرموده : ((الذى اعطى كل شى ء خلقه )). اين فرق كلمه رزق با آن دو كلمه ديگر بود، فرقى هم خير با دو كلمه ديگر دارد، و آن اين است كه بايد افرادى صاحب اختيار فرض بشوند، تا از بين چند چيز يكى را كه خير خود تشخيص مى دهند انتخاب كنند. پس وقتى مى گوئيم غذا براى قوه غاذيه خير است در حقيقت براى قوه غاذيه احتياج به غذا را فرض كرده ايم ، و سپس او غذاى مورد احتياج خود را از ميان همه غذاها انتخاب مى كند، البته اگر به چند غذا دست يابد، قوه غاذيه هم كه مى گوئيم براى انسان خير و انسان براى او خير است هر دو را محتاج به يكديگر فرض مى كنيم . و اما كلمه ((خلق )) و كلمه ((ايجاد)) در تحقق معنايش هيچ چيز ثابت و يا فرضى احتياج ندارد، غذا مثلا مخلوق است ، و خدا آن را ايجاد كرده ، چه كسى باشد آنرا بخورد و يا نباشد، قوه هاضمه هم مخلوق و خود انسان هم مخلوق است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش چهارم ● هر چه رزق است خير و مخلوق است و هر چه مخلوق است رزق و خير
آیات 27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش پنجم ● رزقى كه خداى سبحان مى دهد عطيه اى است بدون عوض ، و در برابر حقى نيست و از آنجا كه هر رزقى و هر چيزى خالص براى خدا است ، پس هر چيزى كه او افاضه كند، و هر رزقى كه او بدهد عطيه اى است بدون عوض ، و بدون اينكه چيزى در مقابلش گرفته باشد، براى اينكه هر چيزى در مقابل بخشش خدا فرض شود خود آن مقابل و عوض هم از خدا است ، مثلا اگر عبادت را عوض نعمت هاى خدا فرض كنيم ، آن نيز با توفيق خدا و اعضا و جوارحى است كه او براى ما درست كرده ، پس ما حقى بر او پيدا نمى كنيم ، تا آن حق عوض نعمت هاى او قرار گيرد، پس احدى نيست كه حقى بر خدا داشته باشد مگر حقى كه خود خدا بر خود لازم شمرده ، همچنان كه در مورد رزق فرموده : ((و ما من دابه فى الارض الا على اللّه رزقها)) اين عهده گيرى را كسى بر خدا واجب نكرده ، خود او است كه رزق هر جنبنده اى را به عهده گرفته است ، و نيز فرموده : ((فورب السماء و الارض انه لحق مثل ما انكم تنطقون )). پس رزق با اينكه بر خدا حق است از آنجا كه حقى است كه خود به عهده گرفته ، ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 219 عطيه اى است از ناحيه او، نه اينكه حقى باشد از مرزوق به عهده او. از اينجا روشن مى گردد كه هر انسانى كه با حرام روزى مى خورد، سهمى و رزقى از حلال دارد، براى اين كه ساحت مقدس خداى تعالى منزه از آنست كه رزق انسان را حقى ثابت بر عهده خود بكند، آنگاه از مسير حرام او را روزى دهد، و در عين حال او را از خوردن حرام نهى هم بكند، و در آخرت عقاب هم بفرمايد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش پنجم ● رزقى كه خداى سبحان مى دهد عطيه اى است بدون عوض ، و در برا
آیات 27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش ششم ● تقسيم رزق به دو قسم : عام و خاص توضيح اين مطلب به بيانى ديگر اين است كه ، رزق همانطور كه گفتيم عطيه اى است الهى ، و چون چنين است پس رزق رحمتى است از خداى بر خلق و همانطور كه رحمت دو قسم است : اول : رحمت عمومى كه شامل همه خلق مى شود، چه مؤمن و چه كافر، چه متقى و چه فاجر، چه انسان و چه غير انسان . دوم : رحمت خاصه كه در طريق سعادت انسان صرف مى شود، نظير ايمان و تقوا، و بهشت ، رزق خدا هم دو قسم است : يكى رزق عمومى كه عطيه عامه الهى است ، و تمامى روزى خواران را در بقاى هستى امداد مى كند، و قسم دوم آن رزق خاص است كه در مجراى حلال واقع مى شود. و همانطور كه رحمت عمومى خدا و رزق عموميش به حكم آيه : ((و خلق كل شى ء فقدره تقديرا)) مكتوب و مقدر است ، همچنين رحمت خاصه و رزق خاص او نيز مكتوب و مقدر است ، و همانطور كه هدايت - كه يكى از رحمت هاى خاصه است - مكتوب و مقدر در تشريع است ، و براى هر انسانى (چه مؤمن و چه كافر) نوشته شده و به همين جهت براى همه ارسال رسل و انزال كتب نموده و فرموده : ((و ما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون ، ما اريد منهم من رزق و ما اريد ان يطعمون ، ان اللّه هو الرزاق ذو القوه المتين )). و نيز فرموده : ((و قضى ربك ان لا تعبدوا الا اياه )) و در نتيجه عبادت كه خود محتاج هدايت خدا است از نظر تشريع مقدر است . همچنين رزق خاص يعنى رزق از مجراى حلال هم مقدر است ، همچنان كه قرآن فرمود: ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 220 ((قد خسر الذين قتلوا اولادهم سفها بغير علم ، و حرموا ما رزقهم اللّه ، افتراء على اللّه ، قد ضلوا و ما كانوا مهتدين )). و نيز فرموده : ((و اللّه فضل بعضكم على بعض فى الرزق ، فما الذين فضلوا برادى رزقهم على ما ملكت ايمانهم ، فهم فيه سواء)). و اين دو آيه بطورى كه ملاحظه مى فرمائيد داراى اطلاقى قطعى هستند، هم شامل كفار مى شوند، و هم مؤمنين ، هم شامل آن كسانى مى شوند كه رزق از حلال مى خورند، و هم آنان كه از حرام . مطلبى كه در اين جا واجب است بدانيم اين است كه رزق همانطور كه گفتيم به معناى چيزى است كه مورد انتفاع مرزوق قرار بگيرد. قهرا از هر رزقى آن مقدار رزق است كه مورد انتفاع واقع شود، پس اگر كسى مال بسيارى جمع كرده ، كه به غير از اندكى از آن را نمى خورد، در حقيقت رزقش همان مقدارى است كه مى خورد، بقيه آن رزق او نيست مگر از اين جهت كه بخواهد به كسى بدهد، كه از اين جهت رزق است و از جهت خوردن رزق نيست . پس وسعت روزى و تنگى آن ربطى به زيادى مال و اندكى آن ندارد، (چه بسيار افراد كه مال بسيار دارند، ولى كم مى خورند و چه بسيار افراد كه به عكس آنانند). اين بحث يعنى سخن پيرامون مسأله رزق تتمه اى دارد كه ان شاء اللّه در تفسير آيه :((و ما من دابه فى الارض الا على اللّه رزقها، و يعلم مستقرها و مستودعها،كل فى كتاب مبين )) از نظر خواننده خواهد گذشت . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت سوم بخش ششم ● تقسيم رزق به دو قسم : عام و خاص توضيح اين مطلب به بيانى
آیات27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش اول ● رزق ، چيزى است كه مورد انتفاع مرزوق واقع شود و ربطى به زيادى و كمى مال ندارد در اينجا به بحثى كه درباره جمله : ((و ترزق من تشاء بغير حساب )) داشتيم برگشته مى گوئيم : توصيف رزق به صفت بى حسابى ، از اين بابت است كه رزق از ناحيه خداى تعالى بر طبق حال مرزوق صورت مى گيرد، نه عوضى در آن هست و مرزوق نه طلبى از خدا دارد، و نه استحقاقى نسبت به رزق ، آنچه مرزوقين دارند حاجت ذاتى و يازبانى ايشان است ، كه هم ذاتشان ملك خدا است ، ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 221 و هم حاجت ذاتشان ، و هم احتياجاتى كه به زبان درخواست مى كنند، پس داده خدا در مقابل چيزى از بندگان قرار نمى گيرد، و به همين جهت حسابى در رزق او نيست . بعضى احتمال داده اند اين بى حسابى راجع به اندازه گيرى رزق باشد، و مى خواهند بگويند: رزق خدا نسبت به هركس كه او بخواهد نامحدود است ، ليكن اين معنا با آياتى كه صريحا رزق را مقدر مى داند نمى سازد، نظير آيه : ((انا كل شى ء خلقناه بقدر)) ما هر چيزى را با اندازه گيرى آفريديم ) و آيه شريفه : ((و من يتق اللّه يجعل له مخرجا ويرزقه من حيث لا يحتسب ، و من يتوكل على اللّه فهو حسبه ، ان اللّه بالغ امره قد جعل اللّه لكل شى ء قدرا)) و هركس از خدا پروا كند، خدا برايش راه نجاتى قرار داده ، از راهى كه خودش پيش بينى نكند روزيش مى دهد، و هر كه بر خدا توكل كند او وى را كافى است ، كه خدا به كار خود مى رسد، و چگونه چنين نباشد با اينكه براى هر چيزى اندازه گيرى دارد). پس رزق هر چند از خداى تعالى عطيه اى بدون عوض است ، و ليكن در عين حال اندازه دارد، تا چه اندازه اى را خواسته باشد. از دو آيه مورد بحث چند نكته به دست آمد: اول اينكه ملك (به ضمه ميم ) همه اش از خدا است ، همچنان كه ملك (به كسره ميم ) هم ، همه اش از خدا است . دوم اينكه : آنچه خير در عالم هست به دست او، و از ناحيه او است . و سوم اينكه رزق عطيه اى است از ناحيه خدا بدون اينكه بنده استحقاق آن را داشته باشد، و رزق خدا عوض حقى باشدكه بنده بر او دارد. چهارم اينكه ملك و عزت و هر خير اعتبارى از خيرات اجتماع از قبيل مال و جاه و قوت و شوكت و امثال اينها هر يك به نوبه خود رزقى است كه مرزوق از آن بهره مند مى شود. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش اول ● رزق ، چيزى است كه مورد انتفاع مرزوق واقع شود و ربطى به زيا
آیات 27-26 آل عمران ، قسمت چهارم بخش دوم ● بحث روايتى در كافى از عبد الاعلى ، مولاى آل سام از امام صادق (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت : ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 222 حضور آن جناب عرضه داشتم قرآن كريم مى فرمايد: ((قل اللّهم مالك الملك ، توتى الملك من تشاء، و تنزع الملك ممن تشاء)) آيا جز اين است كه ملك بنى اميه را خدا به آنان داده ؟ فرمود: اينطور كه تو فكر كرده اى نيست ، خداى عزوجل ملك را به ما داد، ولى بنى اميه از دست ما ربودند، همانطور كه خدا به مردى جامه نو مى دهد، ولى چپاولگرى آنرا از دست وى مى ربايد، همچنان كه نبايد گفت خدا به چپاولگر جامه روزى كرده ، چون جامه مال او نيست ، همينطور نبايد گفت خدا به بنى اميه ملك داده است . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران ، قسمت چهارم بخش دوم ● بحث روايتى در كافى از عبد الاعلى ، مولاى آل سام از ام
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش سوم ● آيا ملك و حكومت بنى اميه را خدا به آنان داد؟ مؤلف : نظير اين روايت را عياشى از داود بن فرقد از امام صادق (عليه السلام ) نقل كرده ، البته منظور امام (عليه السلام ) دادن تشريعى است ، نه تكوينى چون از نظر تكوين ملك بنى اميه را هم خداى تعالى داده ، در سابق هم گفتيم كه دادن ملك دو جور است ، يكى تكوينى يعنى آفريدن ، و در دسترس گذاشتن آن ، به طورى كه انسان صاحب ملك ، قدرتش را در بين مردم گسترش دهد، و در بين آنان نفوذ كلمه و امر مطاع و خواست بى چون و چرا داشته باشد، حال چه به عدالت ، و چه به ظلم . همچنان كه خود خدا ملك جابرانه نمرود را هم از خودش دانسته و فرموده : ((ان آتيه اللّه الملك )) كه ان شاء اللّه در معناى تكوينى بودن اين عطيه بحث خواهيم كرد. و دوم عطيه تشريعى و آن عبارت است از اينكه خداى تعالى حكم كند به اينكه فلانى بايد حكمران شما باشد، و اطاعتش بر شما واجب است . همچنان كه درباره طالوت چنين حكمى رانده ، و فرموده : ((ان اللّه قد بعث لكم طالوت ملكا)) و اثر اين ملك وجوب اطاعت مردم از او و ثبوت ولايت او بر مردم است ، كه محققا جز به عدل نمى تواند باشد، و اين مقام خود مقامى است ارجمند، و پسنديده نزد خداى سبحان و آنچه كه بنى اميه داشتند ملك به معناى اول و اثر آن بود، و گويا امر بر راوى حديث مشتبه شده ، و ملك را به معناى اول گرفته و اثرش را اثر ملك به معناى دوم پنداشته ، و خيال كرده حالا كه ملك تكوينى در اختيار بنى اميه قرار گرفته شرعا هم مردم محكوم به اطاعت از ايشانند، لذا امام (عليه السلام ) او را متوجه كرد كه بنى اميه داراى اين ولايت تشريعى نبودند، و ولايت تشريعى خاص ائمه اهل بيت است . و به عبارت ديگر ملكى كه بنى اميه به دست آوردند ملكى بود پسنديده اگر در دست ائمه اهل بيت قرار مى گرفت ، و چون در دست بنى اميه قرار گرفته ملكى است مذموم براى اينكه ملكى است غصبى ، ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 223 و دادن چنين ملكى را نبايد به خدا نسبت داد، مگر از باب استدراج و مكر، همچنان كه ملك نمرود و فرعون را هم خدا به ايشان داد تا با آنان مكر كند، و است دراجشان نمايد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش سوم ● آيا ملك و حكومت بنى اميه را خدا به آنان داد؟ مؤلف : ن
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش چهارم ● اشتباه بنى اميه در فهم آيه ملك عين اين اشتباه براى خود بنى اميه هم دست داده بود، و آيه را نفهميده بودند، به شهادت اينكه صاحب كتاب ارشاد در داستان خواستن يزيد بن معاويه از عبيد اللّه بن زياد كه سرهاى شهداى كربلا را برايش بفرستد گفته : و سرها را كه سر مقدس حسين (عليه السلام ) هم در بين آنها بود، نزد يزيد گذاشتند. يزيد گفت : نفلق هاما من رجال اعزه علينا و هم كانوا اعق و اظلما ((يعنى از رجالى كه بر ما سرورى داشتند فرقها شكافتيم ، و آنان نسبت بما عاق تر و ستمگرتر بودند. آنگاه به اهل مجلس خود رو كرد وگفت : اين مرد به من افتخار مى كرد كه پدر من از پدر تو بهتر و مادرم از مادر تو بهتر بود، و جد من از جد تو بهتر و خودم از تو بهترم ، همين سخنان بود كه او رابه كشتن داد. اما اينكه مى گفت : پدر من از پدر يزيد بهتر است جوابش اين است كه پدر من با پدر او بر سر خلافت به منازعت برخاست ، و خدا به نفع پدر من و به ضرر پدر او حكم نمود و خلافت را به من داد. و اما اينكه مى گفت مادر من از مادر يزيد بهتر بود، قسم به جان خودم اين را درست مى گفت ، چون فاطمه دختر رسول خدا(صلى اللّه عليه و آله ) بهتر از مادر من بود، و اما اينكه مى گفت : جد من از جد او بهتر است ، اين نيز درست بود، چون كسى كه ايمان به خدا و روز جزا دارد به خود چنين جراتى نمى دهد كه بگويد ابوسفيان بهتر از محمد بود، و اما اينكه مى گفت خود او بهتر از من است گويا اين آيه را نخوانده بود كه خداى تعالى مى فرمايد: ((قل اللّهم مالك الملك ...)). در اينجا زينب دختر على (عليه السلام ) سخن يزيد را به بيانى نظير بيان امام صادق (عليه السلام ) رد نموده بنا به روايت سيد بن طاووس و ديگران در پاسخش به يزيد فرمود: ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 224 اى يزيد گويا از اينكه اقطار زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتى ، و كار ما بدين جا كشيد كه به اسيريمان ببرند، آنطور كه ساير اسيران را مى برند، به خاطر اين بوده كه ما نزد خدا خوار و تو در درگاه او محترم و آبرومند بوده اى ؟ و خدا به خاطر عظمت مقامى كه تو نزد او داشته اى ما را چنين ، و تو را چنان كرد؟! از اينكه باد به دماغت افكنده اى و اظهار مسرت مى كنى پيدا است كه اين طور پنداشته اى . چون مى بينى دنيا و همه اسباب ظاهرى فعلا رام تواند، و گردش امور به كام تو و ملك و سلطنت ما بدون دردسر در دست تو است ، ناگزير از تو مى خواهم لحظه اى سكوت كنى ، و آرام بگيرى تا به تو بفهمانم كه چقدر در اشتباهى مگر به ياد ندارى آن كلام خدا را كه مى فرمايد: ((و لا يحسبن الذين كفروا انما نملى لهم خير لانفسهم ، انما نملى لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين )). 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش چهارم ● اشتباه بنى اميه در فهم آيه ملك عين اين اشتباه براى
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش پنجم ● دو روايت به معناى ((تخرج الحى من الميت و تخرج ميت من الحى )) و در مجمع البيان در تفسير جمله ((تخرج الحى من الميت )) آمده : بعضى از مفسرين گفته اند: معناى اين جمله اين است كه بارالها تو انسان مؤمن را از پشت پدرى كافر، و انسانى كافر را از صلب پدرى مؤمن در مى آورى ، آنگاه افزوده است كه اين معنا، هم از امام باقر (عليه السلام ) روايت شده و هم از امام صادق (عليه السلام ). مؤلف : قريب به اين معنا را صدوق از امام حسن عسكرى (عليه ال سلام ) روايت كرده . و در درالمنثور است كه ابن مردويه از طريق ابى عثمان نهدى ، از ابن مسعود، از سلمان از رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) روايت كرده كه فرمود: معناى اينكه خداى تعالى زنده را از مرده و مرده را از زنده بيرون مى آورد، اين است كه مؤمن را از كافر و كافر را از مؤمن بيرون مى آورد. و در همان كتاب به همين طريق سابق از سلمان فارسى روايت كرده كه گفت : ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 225 رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود وقتى خداى تعالى آدم را آفريد ذريه ونسل او را بيرون نموده و بصورت يك قبضه به دست قدرت خود گرفت ، و آنگاه فرمود: اينها اهل بهشتند (و لا ابالى )، و مشتى ديگرى گرفت كه در آن همه بديها راآورده بود، و فرمود: اينها اهل آتشند (و لا ابالى )، (بدون اينكه باكى داشته باشم ) آنگاه هر دو طايفه از ذريه را به هم آميخت . و نتيجه اش اين شد كه كافر از مؤمن متولد شود، و مؤمن از كافر، اين است كه قرآن درباره اش مى فرمايد: ((تخرج الحى من الميت ، و تخرج الميت من الحى )). مؤلف : اين معنا از عده اى از اصحاب تفسير از سلمان نيز روايت شده ، البته روايتى كه سندش بريده ، و اين روايات از روايات ذر و ميثاق است ، كه ان شاء اللّه بيانش در محلى مناسب خواهد آمد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش پنجم ● دو روايت به معناى ((تخرج الحى من الميت و تخرج ميت من ال
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش ششم ⚫️ روایاتی در باره (( رزق )) و اینکه روزی هرکس مقدر است و در کافی از محمد بن یحیی ، از احمد بن محمد، و عده اى از اصحاب ما فرقه اماميه ، از سهل بن زياد، از ابن محبوب ، از ابى حمره ثمالى ، از امام ابى جعفر (باقر (عليه السلام ) روايت آورده كه گفت : رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) در حجة الوداع فرمود: آگاه باشيد كه روح الامين به قلبم انداخت كه هيچ انسانى نمى ميرد مگر وقتى كه رزقش را تا حد كمال خورده و ديگر در نزد خدا رزقى نداشته باشد. پس از خدا بترسيد، و در راه به دست آوردن رزق منحرف نشويد، راه صواب را به دست گيريد، و دير رسيدن بهره اى از رزق ، شما را به نافرمانى خدا واندارد، براى اينكه خداى تعالى رزق حلال را بين خلقش تقسيم كرده ، و آن را بطور حرام تقسيم ننموده ، وخلاصه آنچه را خدا تقسيم كرده رزق حلال است ، نه حرام ، پس هركس از خدا پروا كند، و خويشتن دارى نمايد، رزقش از راه حلال خواهد رسيد، و هركس ‍ پرده حرمت خدا را پاره نموده ، و رزقش را از غير راه حلال بگيرد، رزق حلالش را به عنوان قصاص از او خواهند گرفت ، در نتيجه همان مقدارى را كه بايد از حلال مى خورد از حرام خورده ، و نه بيشتر، با اين تفاوت كه حساب آن را بايد پس بدهد. و در نهج البلاغه است كه : امام (عليه السلام ) فرمود: رزق دو جور است ، رزقى كه آن تو را مى طلبد، و رزقى كه تو آنرا مى طلبى ، آنكه تو را مى طلبد به فرضى كه تو به سراغ آن نروى او به سراغ تو خواهد آمد، پس ‍ غم روزى يكساله ات را سربار غم امروزت مساز، براى هر روز غم همان روز كافى است ، ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 226 براى اينكه اگر مدت سال جزء عمر تو نباشد، بيهوده غمش را نخورده اى ، و چرا غم رزقى را بخورى كه مال تو نيست ، و نيز مگر تاكنون چنين چيزى شده كه رزق تو را قبل از اينكه به دست تو برسد ديگرى خورده باشد؟ و يا ديگرى آنرا از چنگ تو ربوده باشد، و يا مگر تاكنون چنين چيزى شده كه آنچه برايت مقدر شده ديرتر از موعد به دستت رسيده باشد؟. و در قرب الاسناد است كه ابن طريف ، از ابن علوان ، از جعفر، از پدرش ‍ (عليهما السلام ) روايت كرده كه فرمودند: رسول خدا (صلى اللّه عليه و آله ) فرمود: (رزق مانند باران و بعدد آن از آسمان به زمين و براى هر انسانى به مقدارى كه برايش مقدر شده نازل مى شود، و ليكن براى خدا فضل هائى هم هست ، بنابراين از خداى تعالى فضل او را نيز بخواهيد). مؤلف : روايات در اين معانى بسيار است ، و ان شاء اللّه بحث پيرامون اينگونه احاديث در تفسير سوره هود خواهد آمد. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش ششم ⚫️ روایاتی در باره (( رزق )) و اینکه روزی هرکس مقدر است و
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش هفتم ● بحث علمى در بعضى از بحث هاى گذشته اين معنا گذشت كه اعتبار اصل ملكيت از اعتبارات ضروريه اى است كه بشر در هيچ حالى از آن بى نياز نيست ، چه در حال فردى و چه در حال جمعى ، و ريشه اين اعتبار ملكيت بالاخره منتهى مى شود به اعتبار اختصاص . اين وضع ملك (بكسره ميم ) است ، و اما ملك (بضمه ميم ) كه به معناى سلطنت بر افرادى از انسانها است ، آن نيز از اعتبارات ضرورى است كه انسان از آن بى نياز نيست ، ليكن آن چيزى كه بشر در آغاز بدان نيازمند است ، همانا تشكيل اجتماع است ، اما اجتماع از جهت تاليف و بافت آن از اجزاى بسيار كه هر يك براى خود هدفى و اراده اى غير هدف و خواست ديگران دارد، نه اجتماع از جهت تك تك افراد آن ، براى اينكه تك تك افراد اجتماع خواسته اى متباين و مقاصدى مختلف دارند، افرادبه خاطر همين اختلافهايشان آبشان در يك جوى نمى رود، هر فردى مى خواهد آنچه در دست ديگران است بربايد، و بر سايرين غلبه كند، و بر حدود سايرين تجاوز نموده ، حقوق آنان را هضم كند و در نتيجه هرج و مرج پديد آورد، و اجتماعى را كه به منظور تامين سعادت زندگى تشكيل يافته وسيله بدبختى و هلاكت ساخته و دوا را درد بى درمان كند، ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 227 و معلوم است كه اين خواست ، خواست يك فرد نيست ، همه همين را مى خواهند، و هيچ چاره اى براى رفع اين غائله نيست ، مگر اينكه اجتماع براى خود قوه اى غالب و قاهر فراهم كند تا ساير قوا را تحت الشعاع خود قرار داده و تمام افراد را تحت فرمان خود در آورد. و در نتيجه قواى سركش را كه مى خواهند بر ديگران تجاوز نمايند به حد وسط برگردانيده ، افراد ضعيف را نيز از مرحله ضعف نجات داده ، به حد وسط برساند، و سرانجام تمام قواى جامعه ازنظر قوت و ضعف برابر و نزديك به هم شوند، و آنگاه هر كدام از آن قوا را در جاى خاص خودش قرار داده ، هر صاحب حقى را به حقش برساند. و از آنجائى كه انسانيت در هيچ حالى و حتى در هيچ آنى از فكرديگران خالى نمى شود، و به بيانى كه گذشت هر انسانى همواره مى خواهد انسانهاى ديگر را به خدمت خود بگيرد، تاريخ هيچ اجتماعى را در اعصار گذشته سراغ ندارد كه خالى از مردانى خودكامه و مسلط بر ساير افراد آن جامعه باشد، تا آنجا كه افراد را به قيد بردگى خود كشيده ، جان و مال آنان را تملك كرده باشد بلكه تا آنجا كه وضع جوامع را نشان داده وجود چنين افرادى را بنام ملك (پادشاه ) ضبط كرده است ، و بعضى از فوائد بر وجود چنين افراد خودكامه و سركش مترتب مى شده ، هر چند كه خود آنان و درباريان و ياوران و لشكريانشان نيز افرادى طاغى و متجاوز از حق بودند، ولى اين فايده را داشته اند كه به منظور حفظ سلطنت و ملك خود همه افراد جامعه را در حال ذلت و استضعاف نگه بدارند تا كسى نيروى تجاوز به حقوق ديگران را نداشته باشد. چون اگر چنين افرادى در جامعه پيدا شوند امروز به حقوق مردم كوچه و بازار تجاوز مى كنند، و فردا به خود پادشاه ياغى گشته ، ملك و سلطنت را از چنگ او در مى آورند، همانطور كه خود پادشاه نيز سلطنت خود را از ديگران گرفت . 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei
کیش مهر (درمحضر علامه طباطبایی)
آیات 27-26 آل عمران، قسمت چهارم بخش هفتم ● بحث علمى در بعضى از بحث هاى گذشته اين معنا گذشت كه اع
آیات 27-26 آل عمران، قسمت پنجم بخش اول ● ضرورى بودن نظام حكومت در اجتماع و كوتاه سخن اينكه جوامع بشرى از ترس اينكه مبادا در اثر تضعيف دولت وقت ، دولت هاى ديگر بر سر آنان بتازند، ناگزير بودند به ظلم و جور دولت خود تن در دهند، و با آن روش ظالمانه خو كنند، و اين خو كردن به ظلم نگذاشت تا بشر به اين راه حل فكر كند، كه اصلا حكومت يك فرد خودكامه بر همه افراد جامعه چرا؟ و چرا حكومت مردم بر مردم را طرح نريزند: بلكه به جاى فكر كردن در اين باره خود را سرگرم كردند به مدح و ثناى همان دولت جائر و ظالم البته اين تا موقعى بود كه ظلم و جور سلطان از حد نگذرد، و كارد به استخوان مردم نرسد، و اما اگر كار به اينجا مى كشيد به تظلم و شكايت مى پرداختند. ترجمه تفسير الميزان جلد 3 صفحه : 228 بله چه بسا از اين خودكامگان كه نام پادشاه يا رئيس بر خود نهاده بودند دستخوش هلاكت يا قتل يا سرنوشت هاى شوم ديگرى مى شدند، و آنگاه مردم در اثر نداشتن يك زمامدار احساس فتنه و فساد نموده ، اختلال نظام و وقوع هرج و مرج تهديدشان مى كرده ، ناگزير مى شدند يك گردن كلفت ديگر را روى كار آورند، و زمام امور اجتماع را به دست وى دهند، و باز آن شخص ، پادشاه مى شد، و تعدى و تحميل را از سر مى گرفت . اجتماعات بشرى همواره وضعى اين چنين داشت ، تا آنكه از سوء سيرت اين حكومت ها به تنگ آمد، و فهميد، كه طبع حكومت يك فرد بر جامعه همين است ، كه او را خودكام و مستبد مى سازد، بدين جهت ناگزير شد قوانينى در خصوص تعيين وظائف حكومت ها وضع كند، و پادشاهان دنيا را مجبور كرد تا از آن قوانين تبعيت كنند، از آن بعد سلطنت ها به اصطلاح سلطنت مشروطه شد، و مردم در نگهدارى و نظارت بر آن قوانين مراقبت كامل داشتند. 🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸🔷🔹🔶🔸 🔹💠کانال کیش,مهر💠🔹 🔺درمحضرعلامه طباطبایی ره🔺 ▶️: https://telegram.me/mohamad_hosein_tabatabaei