eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
97 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
670 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨﷽✨ 🌼آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ ✍️آیت الله شیخ محمدتقی بهلول می‌فرمودند: ما با کاروان و کجاوه به «گناباد» می‌رفتیم. وقت نماز شد. مادرم کاروان‌دار را صدا کرد و گفت: کاروان را نگه‌دار می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: بی‌بی! دو ساعت دیگر به فلان روستا می‌رسیم. آنجا نگه می‌دارم تا نماز بخوانیم. مادرم گفت: نه! می‌خواهم اول وقت نماز بخوانم. کاروان‌دار گفت: نه مادر. الان نگه نمی‌دارم. مادرم گفت: نگه‌دار. کاروان‌دار گفت: اگر پیاده شوید، شما را می‌گذارم و می‌روم. مادرم گفت: بگذار و برو. من و مادرم پیاده شدیم. کاروان حرکت کرد. وقتی کاروان دور شد وحشتی به دل من نشست که چه خواهد شد؟ من هستم و مادرم.دیگر کاروانی نیست. شب دارد فرامی‌رسد و ممکن است حیوانات حمله کنند. ولی مادرم با خیال راحت با کوزه آبی که داشت، وضو گرفت و نگاهی به آسمان کرد، رو به قبله ایستاد و نمازش را خواند. لحظه به لحظه رُعب و وحشت در دل منِ شش هفت ساله زیادتر می‌شد. در همین فکر بودم که صدای سُم اسبی را شنیدم. دیدم یک دُرشکه خیلی مجلل پشت سرمان می‌آید. کنار جاده ایستاد و گفت: بی‌بی کجا می‌روی؟ مادرم گفت: گناباد. او گفت: ما هم به گناباد می‌رویم. بیا سوار شو. یک نفس راحتی کشیدم. گفتم خدایا شکر. مادرم نگاهی کرد و دید یک نفر در قسمت مسافر درشکه نشسته و تکیه داده. به سورچی گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم. سورچی گفت: خانم! فرماندار گناباد است. بیا بالا. ماندن شما اینجا خطر دارد. کسی نیست شما را ببرد. مادرم گفت: من پهلوی مرد نامحرم نمی‌نشینم! در دلم می‌گفتم مادر بلند شو برویم. خدا برایمان درشکه فرستاده است. ولی مادرم راحت رو به قبله نشسته بود و تسبیح می‌گفت! آقای فرماندار رفت کنار سورچی نشست. گفت مادر بیا بالا. اینجا دیگر کسی ننشسته است. مادرم کنار درشکه نشست و من هم کنار او نشستم و رفتیم. در بین راه از کاروان سبقت گرفتیم و زودتر به گناباد رسیدیم. اگر انسان بنده خدا شد و در همه حال خشنودی خدا را در نظر گرفت، بیمه می‌شود و خداوند تمام امور او را کفایت و کفالت می‌کند. «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکافٍ عَبْدَهُ» (زمر، آیه36) آیا خداوند برای بنده‌اش کافی نیست؟ ‌‌‌‌✅ کانال استاد دانشمند
💢اعمال شب و روز دحوالارض 💠در شب و روز دحوالارض آداب و اعمال خاصی را باید انجام داد که عبارتند از : اعمال اول : روزه داری بوده که ثواب هفتاد سال عبادت را دارد. اعمال دوم : شب زنده داری و احیا نگه داشتن در شب دحوالارض که برابر با یک سال عبادت است. اعمال سوم : گفتن ذکر و خواندن دعاهای سفارش شده و توبه و استغفار اعمال چهارم : غسل کردن به نیت روزِ دحوالارض و نماز مخصوص آن. اعمال پنجم : زیارت خاصه حضرت امام رضا علیه السلام که فضیلت زیادی دارد. 📎 📎 📎
مراسم شب هیئت مورخ ۲۳/ ۳/ ۱۴۰۲
💎رسول خدا صلي الله عليه و آله در سخنانى به ابوذرغفارى فرمود: يا اَبـاذر! اِذا اَرادَ اللّه ُ بِعَبـْدٍ خَيـْرا فَقـَّهَهُ فِى الدّينِ وَ زَهَّدَهُ فِى الدّنيا وَ بَصَّرَهُ بِعُيوُبِ نَفْسِهِ. اى ابوذر! هرگاه خداوند درباره بنده اى اراده خير كند، او را در دين، دانا مى سازد و در دنيا پارسا مى گرداند و او را به عيبهاى خودش بينا مى سازد. 📗[بحارالانوار ، ج 74 ص 💎رسول خدا صلي الله عليه و آله در سخنانى به ابوذرغفارى فرمود: يا اَبـاذر! اِذا اَرادَ اللّه ُ بِعَبـْدٍ خَيـْرا فَقـَّهَهُ فِى الدّينِ وَ زَهَّدَهُ فِى الدّنيا وَ بَصَّرَهُ بِعُيوُبِ نَفْسِهِ. اى ابوذر! هرگاه خداوند درباره بنده اى اراده خير كند، او را در دين، دانا مى سازد و در دنيا پارسا مى گرداند و او را به عيبهاى خودش بينا مى سازد. 📗[بحارالانوار ، ج 74 ص 80]
🔷 ۲۶ خرداد سالروز تشییع تاریخی ۱۷۵ تن از شهدای غواص دست بسته اسلام گرامی باد. ✍ «علی جهانبخش، قاضی دادگستری» ♦️خیلی ها اصلا به جبهه نیامدند! بعضی‌ ها هم آمدند اما به گردان های رزمی نرفتند. عده ای به گردان های رزمی آمدند اما تیربارچی نمی شدند، تیربارچی می شدند اما آرپیجی زن نمی شدند، آرپی جی زن هم که می‌شدند حتی با اجبار هم که بود تخریب چی نمی شدند! 🔸شجاع ها تخریب چی می‌شدند اما نیروی اطلاعات و عملیات و تک و تنها و در شب به دل دشمن زدن کار هر کسی نبود! جالب تر اینکه همان هایی که به اطلاعات عملیات می‌آمدند غواص نمی شدند چون باید از انسان به ماهی تبدیل می شدند، در زمستان با آب سردی که فک را قفل می کرد دست و پنجه نرم می کردند، با صلوات از کنار کوسه های درنده اروند وحشی عبور می کردند و با رسیدن به تله های انفجاری و سیم های خاردار درون آب سلام به ارباب می گفتند و به کاروان عاشورا می پیوستند و سنگ قبرشان هم تا همیشه سطح رودخانه باشد. 🔸این تازه اول ماجرا بود، خیلی از کسانی هم که داوطلب غواصی می شدند نهایتا نمی توانستند غواص باشند. از هر هزار داوطلب که می آمد، بعضی ها جسمشان همراهی نمی کرد، بعضی ها در شنا کردن استعدادی نداشتند، بعضی ها سخت مریض می‌شدند و ماه ها در بیمارستان بستری بودند، بعضی ها کلیه های خود را از دست می‌دادند و بعضی ها ناامید می شدند و بر می گشتند و نهایتا از آنها در حدود ۳۰ غواص ساخته می شد (یکی مرد جنگی به از صد هزار). 🔸نهایتا سربازان اسلام در ساعت ۲۱ شبِ سوم دی ماه ۱۳۶۵ به دل اروند زدند و با سختی غیر قابل توصیف خود را به جزایر ابوالخصیب، ام البابی، ام الرصاص و بلجانبه عراق رساندند اما در ساعت ۱ بامداد روز چهارم دی ماه به دلیل آتش سنگین دشمن دستور عقب نشینی صادر شد. 🔸همان غواص هایی که به سختی خود را به جزایر عراق رسانده بودند غالباً زخمی شده و یا مهمات تمام کرده بودند. آنها همچون ماهی هایی که بیرون از آب در حال جان دادن باشند، با بدنی زخمی و در حالی که از آب سرد بیرون آمده و بدنشان فلج و بی جان بود در حاشیه جزایر افتاده بودند و بعثی ها غالب آنها به گمان اینکه آنان مجوس (آتش پرست) هستند تیر خلاص می زدند. 🔸سالم ها و کسانی که دست و پای آنها شکسته بود و اندکی بیشتر رمق داشتند را به اسارت بردند. دست زخمی ها را از جلو و دست سالم ها را از پشت بستنند، سوار بر کامیون کردند به محلی دیگر بردند و از بالای کامیون و در حالی که دست و پای آنها شکسته بود بر زمین پرتشان کردند و شادمانی و هلهله کردند. 🔸بدون آب و غذا آنها را رها کردند و هر کس که از خستگی، بی خوابی، درد زخم ها و شکستگی ها و کم خونی حتی برای چند لحظه هم به خواب می رفت یا بی هوش می شد را مرده محسوب و به پشت یک کامیون بزرگ می انداختند. بچه های مشهد و اصفهان تعریف می کنند که در این سه روز خیلی ها نتوانستند جلوی خواب و بی هوشی خود را بگیرند و فوراً به پشت کامیون انداخته شدند و ما نزدیک ۳ روز بود که به هر سختی که می توانستیم جلو خواب خود را گرفتیم تا ما را از پشت کامیون نیندازند (ادامه مطلب در دو پاراگراف بعد). 🔸شهید محمد رضایی از نیروهای اطلاعات عملیات مشهد بود که هویت او در همان روزهای اول اسارت توسط یک اسیر قدیمی و خودفروخته دیگر به نام «م.ر» و به وعده تعلقِ غذای بیشتر به او لو رفت. او را به قلاب پنکه سقفی آویزان کردند، مدتی بعد در آب جوش انداختند، با یک کابل فشار قوی بالای ۵۰۰ ضربه بر کمرش زدند، بدن نیمه جان و لخت شده این سرباز جبهه حق را بر روی شیشه خرد شده انداختند و سپس بر زخم هایش نمک ریختند و یک بعثی شمر صفت به اسم عدنان یک صابون را به دهن او گذاشت و با پوتین محکم بر روی او کوبید و صابون در گلوی مبارکش گیر کرد و شهید شد. دست و پای خیلی از زخمی ها را با اره بریدند، با فندک رگ های آن را سوزاندند و... 🔸به عقب برگردیم. آن زخمی ها و رزمنده های سالم به خواب رفته ای که پشت کامیون قرار داده بودند را در مکانی آن طرف تر و در منطقه ابوفلوس جزیره ابوالخصیب برده و درحالی که یا حسین و یا زهرا می گفتند زنده به گور کردند. لبیک یا زینب 🔸سرانجام ۲۹ سال بعد ۱۷۵ تن از غواص های عزیز عملیات کربلای ۴ با هم تصمیم گرفتند که در سال ۱۳۹۴ با دستان بسته بیایند تا دستِ مسئولان ما برای خدمت به مردم آن هم نه زیر شکنجه بعثی‌ها و حالتی که بخواهند بر روی شیشه غلط بزنند، بلکه زیر کولرهای گازی و صندلی های گرم و نرم و با حقوق های خوب و مکفی باز باشد. 🔸به یُمنِ ذکر «یازهرا»یِشان شد باز مَعبرها، که سالک بی‎خبر نَبوَد زِ راه و رسم منزل‎ها 🔸به گوش موج‎ها خواندند غواصان شبِ حمله، کجا دانند حالِ ما سبک‎باران ساحل‎ها! 🔸شب حمله گذشت و بعد بیست و نه سال امروز، چنین با دستِ بسته، سر برآوردند از گِل‎ها (خانم بشرا صاحبی)