eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
96 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
672 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✅ فرزند علامه: پدر، رسید وام‌های مردم را پاره می‌کرد مهندس مرحوم عبدالباقی، فرزند علامه طباطبایی (ره) می‌گفتند: «پدرم با دسترنج کشاورزی‌اش به کشاورزان منطقه‌اش وام می‌داد و رسید می‌گرفت و آن رسیدها را تا دو سال نزد خود نگه می‌داشت اگر پول را می‌دادند رسید را برمی‌گرداند و الا همه را پاره می‌کرد. روزی به تک‌تک این رسیدها نگاه می‌کرد بعد از مدتی همه را خرد کرد و انداخت دور من عرض کردم پدر جان چرا همه را پاره کردید؟ ایشان فرمود من همه را بخشیدم اگر داشتند برمی‌گرداندند.» 📚 به نقل از: حجت‌الاسلام‌والمسلمین دکتر گرجیان ____ 🌷شادی روح علامه طباطبایی صلوات
🌷 امیرالمومنین امام علی (علیه السلام) فرمودند : ☘ یڪ روز دیناری صدقه دادم رسول خدا(صلی الله علیه و آله) فرمودند : یا علی آیا میدانی ڪه از دست مومن خارج نشود مگراینڪه از دهان هفتاد شیطان بیرون آید ڪه هر یڪ او را با وسوسه خود از دادن منع می ڪنند (یڪی گوید نده ڪه ریا میشود و دیگری میگوید نده ڪه او مستحق نیست و آن دیگر گوید نده ڪه خود بدان محتاج خواهی شد و ...) وقبل از آنڪه به دست سائل برسد بدست خدا خواهد رسید. 📖 ثواب الاعمال و عقاب الاعمال ص۳۱۴
💫حضرت ادریس(ع) (پارت دوم) 👑پادشاه زمان ادریس 🌺امام باقر(ع) می فرماید در زمان ادریس پادشاهی ستمگر به نام یبوراسب زندگی می کرد.روزی یبوراسب از سرزمین سبز وخرمی عبور کرد که متعلق به شخص مومنی بود.پادشاه از او خواست که زمین را به او واگذار کند اما مرد گفت که خانواده خودم به آن محتاج تر است.این سخن مرد باعث ناراحتی پادشاه شد ودر نتیجه با مشورت زنش تصمیم به قتل مرد گرفتند وبا اجیر کردن چند نفر او را به قتل رساندند.خشم الهی به جوش آمد وبه ادریس وحی شد که به پادشاه اعتراض کن واین خبر را برسان که به زودی از تو انتقام خواهم گرفت وتو را از اریکه قدرت به زیر خواهم کشید وشهرت را خراب وزنت طعمه سگان خواهد شد. ✨ادریس وحی را ابلاغ کرد اما از طرف پادشاه به مرگ تهدید شد وچون ممکن بود به قتل برسد از آن شهر کوچ نمود واز خداوند خواست تا دیگر باران به آن دیار نبارد.خداوند به ادریس فرمود در اینصورت شهر ویران شده وعده زیادی هلاک خواهند شد اما ادریس به این امر رضایت داد وبا یارانش به غاری پناه بردند وغذای آنها توسط فرشته ای تامین می شد.از طرف دیگر عذاب خداوند نازل شد ،شهر ویران گشت ،پادشاه کشته وزنش طعمه سگها گشت. مدتها بعد پادشاه ستمگر دیگری حکمفرما شد. 🪐مدت بیست سال گذشت واز آسمان بارانی نباریدومردم کم کم در اثر فقر وگرسنگی به انابه وتوبه افتادند وبه تضرع ودعا پرداختند.خداوند به ادریس وحی کرد که قومت توبه کرده اند،من از آنها گذشتم تونیز بگذراما ادریس زیر بار نرفت ودر نتیجه خداوند روزیش را قطع کرد اینکار باعث ناراحتی واعتراض ادریس به خداشد.خداوند فرمود :تو سه روز بدون غذا مانده ای واینگونه درمانده شده ای پس چگونه از قومت که بیست سال گرسنگی کشیده اند غافل مانده ای؟پس برخیز ودر پی کسب روزی تلاش کن.ادریس از گرسنگی وارد شهر ومنزل پیرزنی شد که از آنجا بوی نان تازه می رسید .از پیرزن درخواست قرص نانی کرد وپیرزن گفت که نفرین ادریس چیزی برای ما باقی نگذاشته است ،اما ادریس با اصرار سهم فرزند پیر زن را گرفت وفرزند با مشاهده اینکار از ترس گرسنگی جان داد .مرگ پسر باعث ناراحتی پیرزن شد اما ادریس جان دوباره به آن پسر داد .پس از این واقعه پیر زن به ادریس ایمان آورد واین خبر را به سایر مردم داد ومردم وپادشاه به استقبال او رفته وبه او ایمان آوردند. 🤲به دعای ادریس باران سیل آسایی بر آنان نازل شد وآنان را از قحطی نجات داد. ☄قبض روح حضرت ادریس(ع) ❤️خداوند بنا به دلایلی به یکی از فرشتگان غضب نموده ودر نتیجه بالهایش را کنده واو را به جزیره ای در دریای سرخ تبعید نموده بود . فرشته نزد ادریس رفته واز او درخواست شفاعت نمود وادریس او را دعا کرد وخداوند فرشته را عفو کرد . فرشته در عوض از ادریس خواست که از او حاجتی بخواهد وادریس درخواست کرد که به آسمان چهارم پرواز کند.وقتی ادریس به آسمان چهارم رفت عزرائیل را دید که با تعجب به او نگاه می کند .ادریس وقتی دلیل تعجب او را پرسید عزرائیل در جواب گفت : خداوند به من دستور داده که جان تو را درمیان آسمان چهارم وپنجم بگیرم در حالیکه میان این دو آسمان وسایر آسمانها از یکدیگر پانصد سال فاصله است .آنگاه او رادر همانجا قبض روح نمود .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿‍ داســتــان مـعـنــوی ✍گویند عابدی هفتاد سال خدا را عبادت کرد شبی در عبادتگاہ خود مشغول راز و نیاز بود زنی آمد و درخواست کرد او را اجازہ دهد شب را در آنجا بسر برد تا از سرما محفوظ بماند 🔹عابد امتناع ورزید زن اصرار نمود باز نپذیرفت مأیوس شدہ برگشت 🔸در این هنگام چشم عابد به اندام موزون و جمال دلفریب او افتاد هر چه خواست خود را نگه دارد ممکن نشد از معبد بیرون آمدہ او را برگردانید 🔹داستان گرفتار شدن خود را شرح داد هفت شبانه روز با او بسر برد شبی به یاد عبادت‌ها و مناجات‌های چندین ساله افتاد بسیار افسردہ گردید به اندازه‌ای اشک ریخت که از حال رفت و بیهوش شد 🔸زن وقتی ناراحتی عابد را مشاهدہ کرد همین که به هوش آمد گفت: تو خدا را با غیر من معصیت نکرده‌ای اگر با او از در توبه درآئی شاید قبول کند مرا نیز یادآوری کن 🔹عابد از عبادتگاہ بیرون شد سر به بیابان گذاشت شب فرا رسید پناہ به خرابه‌ای برد در آن خرابه دو نفر نابینا زندگی می‌کردند که هر شب راهبی برای آنها دو گردہ نان به وسیله غلامش می‌فرستاد 🔸غلام راهب آمد به هر کدام یک گردہ نان داد یکی از نان‌ها را عابد معصیت کار گرفت نابینائی که به او نان نرسیدہ بود گریه کرد و گفت امشب باید گرسنه به سر برم 🔹غلام گفت دو گردہ نان را بین شما تقسیم کردم عابد با خود اندیشید که من سزاوارترم با گرسنگی بسر برم این مرد مطیع و فرمانبردار است ولی من معصیت کار و نافرمانم سزایم این است که گرسنه باشم نان را به صاحبش رد کرد 🔸آن شب را بدون غذا بسر بردہ رنج و ناراحتی فراوان و شدت گرسنگی توان را از او ربود به اندازه‌ای ضعف پیدا کرد که مشرف به مرگ گردید خداوند به عزرائیل امر کرد روح او را قبض نماید 🔹وقتی از دنیا رفت فرشته‌های عذاب و ملائکه رحمت درباره‌اش اختلاف کردند فرشتگان رحمت مدعی بودند که مردی عاصی بودہ ولی توبه کردہ است ملائکه عذاب می‌گفتند معصیت نمود و ما مأمور او هستیم 🔸خداوند خطاب کرد عبادت هفتاد ساله او را با معصیت هفت روزه‌اش بسنجید وقتی سنجیدند معصیت افزون شد آنگاہ امر کرد معصیت هفت روزہ را با گردہ نانی که دیگری را بر خود مقدم داشت مقایسه کنید، سنجیدند به واسطه ایثار و انفاق، گردہ نان زیادتر گردید و ثواب آن افزون گشت ملائکه رحمت امور او را عهدہ دار شدند 📚مستطرف و کلمه طیبه، صفحه۳۲۱