🖤حضرت موسی وقتی فهمید قومش در غیاب او گوسالهپرست شدند سر و ریش برادرش هارون را محکم گرفت و کشید که چرا گذاشتی امت به راه شرک برود؟ اما جوابی که هارون داد اینقدر قانعکننده بود که مثل آبی، آتش خشم موسی را فرونشاند. گفت: ترسیدم بین امت تفرقه بیفتد. این است که بزرگان گفتهاند: «کفر متحد به نجات نزدیکتر است تا ایمانِ متفرق»
📖طه: ۹۴
✨﷽✨
✅حق الناس در آخرت
✍روايت داريم حق الناس در برزخ انسان را اسير مي كند مثلا يك سوم فشار قبر متعلق به غيبت است. در روايتی دیگر هست كه خداوند بر روي پل صراط كمينی قرار داده كه هر كس حق الناس بر گردن دارد، از آنجا به بعد حق عبور ندارد.
رسول اكرم (ص) فرمودند: بيچاره ترين مردم كسی است كه با اعمال خوب وارد صحراي محشر شود مثلا در نماز ، حج و ... مشكلی نداشته باشد و جز اصحاب يمين قرار گيرد اما زماني كه قصد ورود به بهشت می كند گروهی از مردم مانع می شوند . علت را جويا مي شود و می شنوند كه حقوق آنها را پايمال كرده است . در آن لحظه از فرشتگان كمك می طلبند و آنها می گويند: حلاليت بگير , يعنی قسمتی از اعمال خوب خود را به آنها بده تا حلالت كنند وقتی اين كار را می كنند متوجه می شوند ديگر هيچ چيز ندارند و نامه را به دست چپ می دهند كه از نظر پيامبر بيچاره ترين بنده ها هستند.
📚از بیانات حجت الاسلام رفیعی
✿✵✰ هـر شــ🌙ــب یـک ✰✵✿
داســتــان مـعـنــوی
✍پادشاهی در بستر بیماری افتاد
پزشکی حاذق بر بالین وی حاضر کردند
پزشک گفت: باید کل خون پسر جوانی را
در بدن تو تزریق کنند تا ضعف و کسالتت
برطرف گردد
🔸شاه از قاضی شهر فتوی مرگ جوانی را
برای زنده ماندن شاه گرفت
پدر و مادری را نشانش دادند که از فقر
در حال مرگ بودند پولی دادند
و پسر جوان آنها را خریدند
🔹پسر جوان را نزد پادشاه خواباندند
تا خون او را در پادشاه تزریق کنند
جوان دستی بر آسمان برد و زیر لب دعایی
کرد و اشکش سرازیر شد
شاه را لرزه بر جان افتاد و پرسید:
چه دعایی کردی که اشکت آمد؟
🔸جوان گفت: در این لحظات آخر عمرم گفتم:
خدایا والدینم به پول شاه نیاز دارند
و مرگ مرا رضایت دادند
و قاضی شهر به مقام شاه نیاز دارد
که با فتوای مرگ من به آن میرسد
با مرگ من پزشک به شهرت نیاز دارد
که شاه را نجات میدهد و به آن میرسد
و شاه با خون من به زندگی نیاز دارد
که کشتن من برایش نوشین شده است
🔹گفتم: خدایا تمام خلایقت برای نیازشان
میبینی مرا میکشند تا با مرگ من
به چیزی در این دنیای پست برسند
🔸ای خالق من تنها تو هستی که
مرا برای نیاز خودت نیافریدی
و از وجود بندهات بینیازی
تنها تو هستی که من هیچ سود و زیانی
به تو اگر بخواهم هم نمیتوانم برسانم
🔹ای بینیاز مرا به حق بینیازیات
قسم میدهم بر خودم ببخشی
و از چنگ این نیازمندانت به بینیازیات
سوگند میدهم رهایم کنی
🔸شاه چون دعای جوان را شنید
زار زار گریست و گفت: برخیز و برو
من مردن را بر این گونه زنده ماندن
ترجیح میدهم
🔹شاه با چشمانی اشکآلود سمت جوان آمده
و گفت: دل پاکی داری دعا کن خدای بینیاز
مرا هم شفا داده و بینیازم از خلایقش کند
🤲جوان دعا کرد و مدتی بعد
شاه شفای کامل یافت