✴️ شنبه
👈 5 آبان/ عقرب 1403
👈22 ربیع الثانی 1446
👈26 اکتبر 2024
🕌 مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴وفات جناب موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه السلام و جد سادات برقعی در شهر قم " 296 هجری .قمری".
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر:
✅خرید و فروش.
✅داد و ستد و تجارت.
✅شکار و صید ماهی.
✅رفتن پی خواسته های مهم.
✅و دیدار روسا و مسولین خوب است.
🚘مسافرت: مسافرت خوب و بی خطر و سلامتی در پی دارد.
👶زایمان خوب و نوزاد خوشبخت و محبوب بین مردم خواهد بود.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است:
✳️عهد و پیمان بستن با رقیب.
✳️خرید احشام.
✳️فصد و خون دادن.
✳️آغاز درمان و معالجه.
✳️کندن چاه و جوی.
✳️و جابجایی و نقل و انتقال نیک است.
🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود.
💉💉 حجامت:
فصد زالو انداختن خون_دادن یا #حجامت در این روز از ماه قمری، باعث قوت دل است.
💑حکم مباشرت امشب شب یکشنبه: مباشرت نهی یا استحبابی ندارد.
😴😴 تعبیر خواب:
خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 23 سوره مبارکه "مومنون" است.
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم...
و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصحیتی به کسی کند و او باور نکند. و از این قبیل امور قیاس شود.
💅 ناخن گرفتن.
شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد.
👚👕دوخت و دوز.
شنبه برای بریدن و دوختن،#لباس_نو روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود)
🙏🏻 استخاره:
وقت #استخاره در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر.
📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه
📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه #یاغنی که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد.
💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_رسول_اکرم_(ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
✴️ یکشنبه
👈 6 آبان / عقرب 1403
👈23 ربیع الثانی 1446
👈27 اکتبر 2024
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی.
⭐️ احکام دینی و اسلامی.
❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است:
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅خرید کردن.
✅جابجایی و نقل انتقال.
✅بردن جهیزیه.
✅و دیدار با بزرگان و روسا و مسئولین.
🚘مسافرت : مسافرت سلامتی و سود و خیر دارد.
👶مناسب زایمان و نوزاد خوشبخت و با خیال راحت و آسوده زندگی کند.
🔭 احکام نجوم.
🌓 امروز : قمر در برج سنبله است و امور زیر خوب است :
✳️ارسال کالا به مشتری.
✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن.
✳️داد و ستد و تجارت.
✳️امور زراعی و کشاورزی.
✳️و تعلیم و تعلم خوب است.
🔵مناسب بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است.
👩❤️👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند به قسمت و روزی خود قانع باشد.
⚫️ اصلاح سر و صورت.
طبق روایات ، #اصلاح_مو (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث روبراه شدن امور می شود.
💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن #خون_دادن یا #حجامت #فصد#زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث شادی دل می شود.
😴🙄 تعبیر خواب.
خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 24 سوره مبارکه " نور " است.
یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم...
و مفهوم آن این است که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید و دلیل و شاهد بیاورد و بر وی غلبه کند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید.
💅 ناخن گرفتن
یکشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد.
👕👚 دوخت و دوز
یکشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود( این حکم شامل خرید لباس نیست)
✴️️ وقت #استخاره در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب.
❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه #یافتاح که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد .
💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_علی_علیه_السلام و #فاطمه_زهرا_سلام_الله_علیها . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
📚 منابع مطالب:
کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان
داســتــان مـعـنــوی
✍مرحوم نخودکی میفرمایند:
در آن زمان که در صحن عتیق رضوی
به تزکیه مشغول بودم
روزی پیری ناشناس بر من وارد شد
و گفت: یا شیخ دوست دارم که یک اربعین
خدمتت را کمر بندم
🔸گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی
گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم
به اصرار پیر تسلیم شدم
هر روز علی الصباح به در اطاق میآمد
و میایستاد و با کمال ادب میخواست
تا او را به کاری فرمان دهم
و در این مدت هرگز ننشست
🔹چون چهل روز پایان یافت گفت:
یا شیخ من چهل روز تو را خدمت کردم
حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی
🔸در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد
و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند
ولی چون یک اربعین با اخلاص به من
خدمت کرده بود با کراهت خاطر پذیرفتم
🔹پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم
و خود در بالای حجره روی سجاده من
نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب
زرگری برایش آماده سازم
🔸این کار با آنکه بر من به جهاتی دشوار بود
به خاطر پیر انجام دادم
و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم
🔹دستور داد تا کوره را آتش کنم
و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس
در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم
تا مسها ذوب شود
از ذوب آن مسها آگاهش کردم
🔸گفت: خداوندا بحق استادانی که خدمتشان
را کردهام این مسها را به طلا تبدیل فرما
و پس از آن به من دستور داد
بوته را در«رجه» خالی کن
و سپس پرسید در رجه چه میبینی؟
🔹دیدم طلا و مس مخلوط است
او را خبر دادم
گفت: مگر وضو نداشتی؟
گفتم: نه
فرمود تا همانجا وضو گرفتم
🔸و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره
دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از
ذکر قسم پیشین بوته را در «رجه» ریختم
🔹ناگهان دیدم که طلای ناب است
آن را برداشتیم و به اتفاق نزد چند زرگر
رفتیم پس از آزمایش، تصدیق کردند
که زر خالص است
آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت
🔸و گفت: این پول را تو به مستحقان میدهی
یا من بدهم؟
گفتم: تو به این کار صاحب اختیار هستی
سپس با هم به در چند خانه رفتیم
و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد
نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید
و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم
و دیگر او را ندیدم
📚افلاکیان خاک نشین
هدایت شده از نهج البلاغه
🔴امان از دست این زبان...
این زبان است که دریچه بهشته و دریچه جهنمه...
▫️وَمَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلاَمُهُ إِلاَّ فِيَما يَعْنِيهِ
✍هر كه بداند كه گفتارش از كردار او است (و بازخواست خواهد شد) كم گويد، مگر در آن چه به كارش آيد
📘 نهج البلاغه حکمت349
🔶 @Nahj_Et
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
🔹کلاس پنجم بودم که با تعطیلی مدارس
به مغازه مکانیکی میرفتم
صاحب مغازه مرد بسیار بیرحم
و خسیسی بود
🔸دو شاگرد ثابت داشت که من فقط برای
آنان چای درست میکردم و صف سنگک
میایستادم و کارم فقط آچار و یدکی آوردن
برای آنها بود که از من خیلی بزرگتر بودند
🔹در مکانیکی لژی داشتند و همیشه صبحانه
و نهار در آنجا کله پاچه و کباب میخوردند
🔹وقتی برای جمع کردن سفرهشان میرفتم
مانده نان سفره را که بوی کباب به آنها
خورده بود و گاهی قطرهای چربی کباب
بر روی آن ریخته بود را با لذت بسیار میخوردم
🔸روزی آچار ۶ را اشتباهی خواندم
و آچار ۹ را آوردم، صاحب مغازه پیکانی را
تعمیر میکرد که رانندهاش خانم بود
🔹از تکبر و برای خودنمائی پیش آن زن
گوش مرا گرفت و نیم متر از زمین بلندم کرد
زن عصبانی شد تا صاحب مغازه ولم کرد
🔸آتش وجودم را گرفته بود
به سرعت به کوچه پشت مغازه رفتم
و پشت درخت توت بزرگی نشستم
و زار گریه کردم
🔹آن روز از خدا شاکی شدم
حتی نماز نخواندم و با خود گفتم:
چرا وقتی خدا این همه ظلم را به من دید
بلائی سر این آقا نیاورد؟
🔸گفتم: خدایا این چه عدالتی است؟
من که نماز میخوانم کسی که بی نماز است
مرا میزند و آزار میدهد
و تو هیچ کاری نمیکنی؟
🔹زمان به شدت گذشت و سی سال از آن
ایام بر چشم برهم زدنی سپری شد
همه ماجرا فراموشم شده بود
و شکر خدا در زندگی همه چیز داشتم
🔸روزی برای نیازمندان قربانی کرده بودم
و خودم بین خانوادههای نیازمند تقسیم
میکردم
🔹پیرمردی از داخل مغازه بقالی بیرون آمد
گمان کردم برای خودش گوشت میخواهد
🔸گفت:
در این محل پیرمردی تنها زندگی میکند
اگر امکان دارد سهمی از گوشت ببرید
به او بدهید
🔹آدرس را گرفتم خانهای چوبی
و نیمه ویران با درب نیمه باز بود
🔸صدا کردم صدائی داخل خانه گفت:
بیا کسی نیست
🔹وقتی وارد اتاقی شدم که مخروبه بود
پیرمردی را دیدم خیلی شوکه شدم
گویی سالها بود او را میشناختم
بعد از چند سؤال فهمیدم
صاحب مغازه است
🔸گذر زندگی همه چیزش را از او گرفته بود
و چنین خاک نشین شده بود
🔹خودم را معرفی نکردم چون
نمیخواستم عذاب وجدانش را
بر عذاب خاک نشینیاش اضافه کنم
🔸با چشمانی گریان و صدائی ملتمسانه
و زار به من گفت:
پسرم آذوقهای داشتی مرا از یاد نبر
به خدا چند ماه بود گوشت نخورده بودم
که آن روز به بقال گفتم: اگر عید قربان
کسی گوشتی قربانی آورد
خانه مرا هم نشان بده
🔹از خانه برگشتم و ساعتی درب خودرو
را بستم و به فکر فرورفتم
شرمنده خدا بودم که آن روز چرا نمازم را
نخواندم و کارهای خدا را زیر سؤال
تیغ نادانیام بردم
🔸با خود گفتم:
آن روز از خدای خود شاکی شدی
و دنبال زندگی صاحب مغازه بودی
که چرا مثل او خدا تو را ثروتمند
خلق نکرده است
🔹اگر خدا آن روز امروز تو و صاحب مغازه
را نشانت میداد و میپرسید:
میخواهی کدام باشی؟ تو میگفتی:
میخواهم خودم باشم
🔸پس یاد گرفتم همیشه در زندگی
حتی در سختیها جای خودم باشم
که مرا بهرهای است که نمیدانستم