eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
97 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
670 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✴️ شنبه 👈 5 آبان/ عقرب 1403 👈22 ربیع الثانی 1446 👈26 اکتبر 2024 🕌 مناسبت های دینی و اسلامی. 🏴وفات جناب موسی مبرقع فرزند امام جواد علیه السلام و جد سادات برقعی در شهر قم " 296 هجری .قمری". 🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️ امروز برای همه امور خوب و شایسته است خصوصا برای امور زیر: ✅خرید و فروش. ✅داد و ستد و تجارت. ✅شکار و صید ماهی. ✅رفتن پی خواسته های مهم. ✅و دیدار روسا و مسولین خوب است. 🚘مسافرت: مسافرت خوب و بی خطر و سلامتی در پی دارد. 👶زایمان خوب و نوزاد خوشبخت و محبوب بین مردم خواهد بود. 🔭 احکام و اختیارات نجومی. 🌓 امروز قمر در برج اسد و از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است: ✳️عهد و پیمان بستن با رقیب. ✳️خرید احشام. ✳️فصد و خون دادن. ✳️آغاز درمان و معالجه. ✳️کندن چاه و جوی. ✳️و جابجایی و نقل و انتقال نیک است. 🟣امور کتابت ادعیه و حرز و نماز و بستن آن خوب است. 💇💇‍♂  اصلاح سر و صورت. طبق روایات، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ، باعث فقر و بی پولی می شود. 💉💉 حجامت: فصد زالو انداختن خون_دادن یا در این روز از ماه قمری، باعث قوت دل است. 💑حکم مباشرت امشب شب یکشنبه: مباشرت نهی یا استحبابی ندارد. 😴😴 تعبیر خواب: خواب و رویایی که امشب. (شبِ یکشنبه) دیده شود تعبیرش در ایه ی 23 سوره مبارکه "مومنون" است. و لقد ارسلنا نوحا الی قومه فقال یا قوم... و از مفهوم و معنای آن استفاده می شود که خواب بیننده را خیر و خوبی از جانب بزرگی برسد که او باور نکند و یا نصحیتی به کسی کند و او باور نکند. و از این قبیل امور قیاس شود. 💅 ناخن گرفتن. شنبه برای ، روز مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بیماری در انگشتان دست گردد. 👚👕دوخت و دوز. شنبه برای بریدن و دوختن، روز مناسبی نیست آن لباس تا زمانی که بر تن آن شخص باشد موجب مریضی و بیماری اوست.(این حکم شامل خرید لباس و پوشیدن نمی شود) 🙏🏻 استخاره: وقت در روز شنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۰ و بعداز اذان ظهر تا ساعت ۱۶ عصر. 📿 ذکر روز شنبه ،یارب العالمین ۱۰۰ مرتبه 📿 ذکر بعد از نماز صبح ۱۰۶۰ مرتبه که موجب غنی و بی نیاز شدن میگردد. 💠 ️روز شنبه طبق روایات متعلق است به (ص). سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
✴️ یکشنبه 👈 6 آبان / عقرب 1403 👈23 ربیع الثانی 1446 👈27 اکتبر 2024 🏛 مناسبت های دینی و اسلامی. ⭐️ احکام دینی و اسلامی. ❇️امروز روز خوبی برای امور زیر است: ✅خواستگاری و عقد و عروسی. ✅خرید کردن. ✅جابجایی و نقل انتقال. ✅بردن جهیزیه. ✅و دیدار با بزرگان و روسا و مسئولین. 🚘مسافرت : مسافرت سلامتی و سود و خیر دارد. 👶مناسب زایمان و نوزاد خوشبخت و با خیال راحت و آسوده زندگی کند. 🔭 احکام نجوم. 🌓 امروز : قمر در برج سنبله است و امور زیر خوب است : ✳️ارسال کالا به مشتری. ✳️آغاز بنایی و خشت بنا نهادن. ✳️داد و ستد و تجارت. ✳️امور زراعی و کشاورزی. ✳️و تعلیم و تعلم خوب است. 🔵مناسب بستن حرز برای اولین بار و نماز آن خوب است. 👩‍❤️‍👨مباشرت امشب شب دوشنبه: فرزند به قسمت و روزی خود قانع باشد. ⚫️ اصلاح سر و صورت. طبق روایات ، (سر و صورت) در این روز از ماه قمری ،باعث روبراه شدن امور می شود. 💉🌡حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن یا #زالو انداختن در این روز، از ماه قمری باعث شادی دل می شود. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که (شب دو شنبه) دیده شود تعبیرش طبق ایه ی 24 سوره مبارکه " نور " است. یوم تشهد علیهم السنتهم و ایدیهم... و مفهوم آن این است که خواب بیننده را با شخصی دعوا یا خصومتی پیش آید و دلیل و شاهد بیاورد و بر وی غلبه کند و شما مطلب خود را در این مضامین قیاس کنید. 💅 ناخن گرفتن یکشنبه برای ، روز مبارک و مناسبی نیست و طبق روایات ممکن است موجب بی برکتی در زندگی گردد. 👕👚 دوخت و دوز یکشنبه برای بریدن و دوختن روز مناسبی نیست . طبق روایات موجب غم واندوه و حزن شده و برای شخص، مبارک نخواهد بود‌( این حکم شامل خرید لباس نیست) ✴️️ وقت در روز یکشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا مغرب. ❇️️ ذکر روز یکشنبه : یا ذالجلال والاکرام  ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۴۸۹ مرتبه که موجب فتح و نصرت یافتن میگردد . 💠 ️روز یکشنبه طبق روایات متعلق است به و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد. 📚 منابع مطالب: کتاب تقویم همسران نوشته حبیب الله تقیان
داســتــان مـعـنــوی ✍مرحوم نخودکی می‌فرمایند: در آن زمان که در صحن عتیق رضوی به تزکیه مشغول بودم روزی پیری ناشناس بر من وارد شد و گفت: یا شیخ دوست دارم که یک اربعین خدمتت را کمر بندم 🔸گفتم: مرا حاجتی نیست تا به انجام آن پردازی گفت: اجازه ده که هر روز کوزه آب را پر کنم به اصرار پیر تسلیم شدم هر روز علی الصباح به در اطاق می‌آمد و می‌ایستاد و با کمال ادب می‌خواست تا او را به کاری فرمان دهم و در این مدت هرگز ننشست 🔹چون چهل روز پایان یافت گفت: یا شیخ من چهل روز تو را خدمت کردم حال از تو توقع دارم تا یک روز مرا خدمت کنی 🔸در ابتدا اندیشیدم که شاید مرد عوامی باشد و مرا به تکالیف سخت مبتلا کند ولی چون یک اربعین با اخلاص به من خدمت کرده بود با کراهت خاطر پذیرفتم 🔹پیر فرمان داد تا من در آستانه اتاق بایستم و خود در بالای حجره روی سجاده من نشست و فرمان داد تا کوره و دم و اسباب زرگری برایش آماده سازم 🔸این کار با آنکه بر من به جهاتی دشوار بود به خاطر پیر انجام دادم و لوازمی که خواسته بود فراهم ساختم 🔹دستور داد تا کوره را آتش کنم و بوته بر روی آتش نهم و چند سکّه پول مس در بوته افکنم و آنگاه فرمود آنقدر بدمم تا مس‌ها ذوب شود از ذوب آن مس‌ها آگاهش کردم 🔸گفت: خداوندا بحق استادانی که خدمتشان را کرده‌ام این مس‌ها را به طلا تبدیل فرما و پس از آن به من دستور داد بوته را در«رجه» خالی کن و سپس پرسید در رجه چه می‌بینی؟ 🔹دیدم طلا و مس مخلوط است او را خبر دادم گفت: مگر وضو نداشتی؟ گفتم: نه فرمود تا همانجا وضو گرفتم 🔸و دوباره فلز را در بوته ریختم و در کوره دمیدم تا ذوب شد و به دستور وی و پس از ذکر قسم پیشین بوته را در «رجه» ریختم 🔹ناگهان دیدم که طلای ناب است آن را برداشتیم و به اتفاق نزد چند زرگر رفتیم پس از آزمایش، تصدیق کردند که زر خالص است آنگاه طلا را به قیمت روز بفروخت 🔸و گفت: این پول را تو به مستحقان می‌دهی یا من بدهم؟ گفتم: تو به این کار صاحب اختیار هستی سپس با هم به در چند خانه رفتیم و پیر پول را تا آخرین ریال به مستحقان داد نه خود برداشت و نه به من چیزی بخشید و بعد از آن ماجرا از یکدیگر جدا شدیم و دیگر او را ندیدم 📚افلاکیان خاک نشین
هدایت شده از نهج البلاغه
🔴امان از دست این زبان... این زبان است که دریچه بهشته و دریچه جهنمه... ▫️وَمَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلاَمَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلاَمُهُ إِلاَّ فِيَما يَعْنِيهِ ✍هر كه بداند كه گفتارش از كردار او است (و بازخواست خواهد شد) كم گويد، مگر در آن چه به كارش آيد 📘 نهج البلاغه حکمت349 🔶 @Nahj_Et
🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 🔹کلاس پنجم بودم که با تعطیلی مدارس به مغازه مکانیکی می‌رفتم صاحب مغازه مرد بسیار بی‌رحم و خسیسی بود 🔸دو شاگرد ثابت داشت که من فقط برای آنان چای درست می‌کردم و صف سنگک می‌ایستادم و کارم فقط آچار و یدکی آوردن برای آنها بود که از من خیلی بزرگتر بودند 🔹در مکانیکی لژی داشتند و همیشه صبحانه و نهار در آنجا کله پاچه و کباب می‌خوردند 🔹وقتی برای جمع کردن سفره‌شان می‌رفتم مانده نان سفره را که بوی کباب به آنها خورده بود و گاهی قطره‌ای چربی کباب بر روی آن ریخته بود را با لذت بسیار می‌خوردم 🔸روزی آچار ۶ را اشتباهی خواندم و آچار ۹ را آوردم، صاحب مغازه پیکانی را تعمیر می‌کرد که راننده‌اش خانم بود 🔹از تکبر و برای خودنمائی پیش آن زن گوش مرا گرفت و نیم متر از زمین بلندم کرد زن عصبانی شد تا صاحب مغازه ولم کرد 🔸آتش وجودم را گرفته بود به سرعت به کوچه پشت مغازه رفتم و پشت درخت توت بزرگی نشستم و زار گریه کردم 🔹آن روز از خدا شاکی شدم حتی نماز نخواندم و با خود گفتم: چرا وقتی خدا این همه ظلم را به من دید بلائی سر این آقا نیاورد؟ 🔸گفتم: خدایا این چه عدالتی است؟ من که نماز می‌خوانم کسی که بی نماز است مرا می‌زند و آزار می‌دهد و تو هیچ کاری نمی‌کنی؟ 🔹زمان به شدت گذشت و سی سال از آن ایام بر چشم برهم زدنی سپری شد همه ماجرا فراموشم شده بود و شکر خدا در زندگی همه چیز داشتم 🔸روزی برای نیازمندان قربانی کرده بودم و خودم بین خانواده‌های نیازمند تقسیم می‌کردم 🔹پیرمردی از داخل مغازه بقالی بیرون آمد گمان کردم برای خودش گوشت می‌خواهد 🔸گفت: در این محل پیرمردی تنها زندگی می‌کند اگر امکان دارد سهمی از گوشت ببرید به او بدهید 🔹آدرس را گرفتم خانه‌ای چوبی و نیمه ویران با درب نیمه باز بود 🔸صدا کردم صدائی داخل خانه گفت: بیا کسی نیست 🔹وقتی وارد اتاقی شدم که مخروبه بود پیرمردی را دیدم خیلی شوکه شدم گویی سالها بود او را می‌شناختم بعد از چند سؤال فهمیدم صاحب مغازه است 🔸گذر زندگی همه چیزش را از او گرفته بود و چنین خاک نشین شده بود 🔹خودم را معرفی نکردم چون نمی‌خواستم عذاب وجدانش را بر عذاب خاک نشینی‌اش اضافه کنم 🔸با چشمانی گریان و صدائی ملتمسانه و زار به من گفت: پسرم آذوقه‌ای داشتی مرا از یاد نبر به خدا چند ماه بود گوشت نخورده بودم که آن روز به بقال گفتم: اگر عید قربان کسی گوشتی قربانی آورد خانه مرا هم نشان بده 🔹از خانه برگشتم و ساعتی درب خودرو را بستم و به فکر فرورفتم شرمنده خدا بودم که آن روز چرا نمازم را نخواندم و کارهای خدا را زیر سؤال تیغ نادانی‌ام بردم 🔸با خود گفتم: آن روز از خدای خود شاکی شدی و دنبال زندگی صاحب مغازه بودی که چرا مثل او خدا تو را ثروتمند خلق نکرده است 🔹اگر خدا آن روز امروز تو و صاحب مغازه را نشانت می‌داد و می‌پرسید: می‌خواهی کدام باشی؟ تو می‌گفتی: می‌خواهم خودم باشم 🔸پس یاد گرفتم همیشه در زندگی حتی در سختی‌ها جای خودم باشم که مرا بهره‌ای است که نمی‌دانستم