eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
97 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
670 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✅روایتی تکان دهنده و زیبا 🔴شب اول قبر آیت‌‌الله حائری و عنایت امام رضا علیه السلام بعد از مرگ آیت الله حائری شبی اورا در خواب دیدم. کنجکاو شدم که بدانم در آن طرف مرز زندگی دنیایی چه خبر است؟! پرسیدم: آقای حائری، اوضاع‌تان چطور است؟ آقای حائری که راضی و خوشحال به نظر می‌آمد، شروع کرد به تعریف کردن: وقتی از خیلی مراحل گذشتیم،همین که بدن مرا در درون قبر گذاشتند، روحم به آهستگی و سبکی از بدنم خارج شد و از آن فاصله گرفت. درست مثل اینکه لباسی را از تنت درآوری. کم کم دیگر بدن خودم را از بیرون و به طور کامل می‌دیدم. خودم هم مات و مبهوت شده بودم، این بود که رفتم و یک گوشه‌ای نشستم و زانوی غم و تنهایی در بغل گرفتم. ناگهان متوجه شدم که از پایین پاهایم، صداهایی می‌آید. صداهایی رعب‌آور وحشتناک! به زیر پاهایم نگاهی انداختم. از مردمی که مرا تشیع و تدفین کرده بودند خبری نبود! بیابانی بود برهوت با افقی بی‌انتها و فضایی سرد و سنگین و دو نفر داشتند از دور دست به من نزدیک می‌شدند. تمام وجودشان از آتش بود. آتشی که زبانه می‌کشید و مانع از آن می‌شد که بتوانم چشمانشان را تشخیص دهم. انگار داشتند با هم حرف می‌زدند و مرا به یکدیگر نشان می‌دادند. ترس تمام وجودم را فرا گرفت و بدنم شروع کرد به لرزیدن. خواستم فریاد بزنم ولی صدایم در نمی‌آمد. تنها دهانم باز و بسته می‌شد و داشت نفسم بند می‌آمد. بدجوری احساس بی‌کسی غربت کردم: خدایا به فریادم برس! خدایا نجاتم بده، در اینجا جز تو کسی را ندارم….همین که این افکار را از ذهنم گذرانیدم متوجه صدایی از پشت سرم شدم. صدایی دلنواز، آرامش ‌بخش و روح افزا و زیباتر از هر موسیقی دلنشین! سرم را که بالا کردم و به پشت سرم نگریستم، نوری را دیدم که از آن بالا بالاهای دور دست به سوی من می‌آمد. هر چقدر آن نور به من نزدیکتر می‌شد آن دو نفر آتشین عقب‌تر و عقب‌تر می‌رفتند تا اینکه بالاخره ناپدید گشتند. نفس راحتی کشیدم و نگاه دیگری به بالای سرم انداختم. آقایی را دیدم از جنس نور. ابهت و عظمت آقا مرا گرفته بود و نمی‌توانستم حرفی بزنم و تشکری کنم، اما خود آقا که گل لبخند بر لبان زیبایش شکوفا بود سر حرف را باز کرد و پرسید: آقای حائری! ترسیدی؟ من هم به حرف آمدم که: بله آقا ترسیدم، اگر یک لحظه دیرتر تشریف آورده بودید حتماً زهره ‌ترک می‌شدم و خدا می‌داند چه بلایی بر سر من می‌آوردند. راستی، نفرمودید که شما چه کسی هستید. وآقا که لبخند بر لب داشت و با نگاهی سرشار از عطوفت، مهربانی و قدرشناسی به من می‌نگریستند فرمودند: من علی بن موسی الرّضا(علیه السلام) هستم. آقای حائری! شما 38 مرتبه به زیارت من آمدید من هم 38 مرتبه به بازدیدت خواهم آمد، این اولین مرتبه‌اش بود 37 بار دیگر هم خواهم آمد.. 📘ناقل آیت‌الله العظمی سیدشهاب‌الدین مرعشی نجفی(ره) •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴ستارخان در خاطراتش میگه: 🔺من هیچوقت گریه نکردم چون اگر گریه می کردم آذربایجان شکست می خورد و اگر آذربایجان شکست می خورد ایران شکست می خورد 🔺اما یک بار گریستم و آن زمانی بود که ۹ ماه بدون آب و غذا در محاصره بودیم؛ از قرارگاه آمدم بیرون، مادری را دیدم با کودکی در بغل؛ کودک از ‏فرط گرسنگی به سمت بوته علفی رفت و بدلیل ضعف شدید بوته را با خاک ریشه خورد. با خودم گفتم الان مادر کودک مرا ناسزا میدهد و میگوید لعنت به ستارخان. اما مادر، فرزند را در آغوش گرفت و گفت: "اشکالی نداره فرزندم، خاک می خوریم، اما خاک نمی دهیم." آنجا بود که اشک از چشمانم سرازیر شد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ «چله بزرگ» «چله کوچک» «چار چار» «سده» «اهمن و بهمن» «سیاه بهار» و «پیرزن» کلمات زیبا و دوست داشتنی بالا کلماتی هستند که برای نسل قدیم بسیار آشنا و با رگ و خون آن عزیزان عجین شده کمتر کسی است داستان دوازده برادر و ننه سرما و چله بزرگ و چله کوچیک رو برای بچه‌ها و نوه‌هایش تعریف می‌کند متن زیر را بخوانید و به اشتراک بگذارید تا نسل امروز هم آنها را یاد بگیرن❤ ❄️ زمستان به دو بخش تقسیم می‌شود: ◽️چله بزرگ «چله کلان» ◽️چله کوچک «چله خرد» که چله بزرگ از اول دی ماه تا دهم بهمن ماه می‌باشد و چهل روز کامل است و چله کوچک از یازدهم بهمن تا پایان بهمن ماه بیست روز کامل است و به همین دلیل چون بیست روز کمتر است چله کوچک نامیده شده است غروب آخرین روز چله بزرگ جشن سده برگزار می‌شد مردم دور هم جمع می‌شدند و از این جشن لذت می‌بردند و در نهایت با برپایی آتش و خواندن شعر سده به سده پنجاه به نوروز آمدن چله کوچک را جشن می‌گرفتند این دو برادر «چله بزرگ و چله کوچک» در هشت روز در کنار همدیگر هستند که آن هشت روز را «چارچار» می‌نامند ◽️به چهار روز آخر «چله بزرگ» ◽️و چهار روز اول «چله کوچک» گفته می‌شود پس از چار چار نوبت به «اهمن و بهمن» پسران پیرزن ننه سرما می‌رسد که خودی نشان دهند ◽️ده روز اول اسفند را اهمن ◽️و ده روز دوم اسفند را بهمن می‌گویند و این بیست روز ممکن است آنقدر بارندگی باشد که این دو برادر به دو چله طعنه بزنند با توجه به شعری که قدیمی‌ها می‌خواندند: اهمن و بهمن آرد كن صد من روغن بیار ده من هیزم بکن خرمن عهده همه با من تا اینجا بیست روز از اسفند به نام اهمن و بهمن نامگذاری شده‌اند و می‌ماند ده روز آخر اسفند ماه که پنج روز اول سیاه بهار نام گرفته و شعری هم که قدیمی‌ها می‌خوانند: سیاه بهار شب ببار و روز بکار از این شعر هم مشخص می‌شود در این ایام شب‌ها بارندگی فراوان بوده و روزها کشاورزان مشغول کشت و زراعت بوده‌اند پنج روز آخر هم پیرزن نام گرفته است که در این روزها آسمان گاهی ابری گاهی آفتابی گاهی همراه با باد و اکثر اوقات از آسمان تغرسه (تگرگ) می‌بارد که قدیمی‌های دل پاک بر این باور بودند که گردنبند پیرزن پاره شده و مهره‌های آن به زمین می‌ريزد حیف است بچه‌های ما اینها را نشنوند و این قصه‌ها از صفحه روزگار محو شود با آرزوی زمستانی پر از خیر و برکت و سلامتی برای همه‌
✅ سرّ صلوات فرستادن بر اهل بیت (علیهم‌السلام): آیت الله جوادی آملی: سيد‌نا الاستاد مرحوم علامه طباطبايي (رضوان الله عليه) مي‌فرمودند: وقتي انسان از خداي سبحان صلاه و صلوات بر اهلبيت مي‌خواهد يعني رحمت. رحمت وقتي بر اينها تنزل كرد ريزش كرد به ساير مخلوقين مي‌رسد و اگر بخواهد رحمت به ديگران برسد اول بايد به اينها برسد تا به ديگران برسد لذا انسان براي اجابت دعا شايسته است اول درود بفرستد يعني صلوات بفرستد. نه درود به معناي سلام. ____ 🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا