✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍زمانی که من بچه بودم
مادرم علاقه داشت گهگاهی غذای ساده
صبحانه را برای شب هم آماده کند
🔹یک شب را خوب یادم مانده که مادرم
پس از گذراندن یک روز سخت و طولانی
در سر کار شام سادهای مانند صبحانه
تهیه کرده بود
🔸آن شب پس از زمان زیادی مادرم
بشقاب شام را با تخم مرغ، سوسیس
و بیسکوئیتهای بسیار سوخته
جلوی پدرم گذاشت
🔹یادم میآید منتظر شدم ببینم آیا او هم
متوجه سوختگی بیسکوئیتها شده است!
در آن وقت همه کاری که پدرم انجام داد
این بود که دستش را به طرف بیسکوئیت
دراز کرد لبخندی به مادرم زد و از من پرسید
که روزم در مدرسه چطور بود؟
🔸خاطرم نیست که آن شب چه جوابی به
پدرم دادم اما کاملاً یادم هست که
او را تماشا میکردم که داشت کره و ژله
روی آن بیسکوئیتهای سوخته میمالید
و لقمه لقمه آنها را میخورد
🔹یادم هست آن شب وقتی از سر میز غذا
بلند شدم شنیدم مادرم بابت سوختگی
بیسکوئیتها از پدرم عذرخواهی میکرد
🔸و هرگز جواب پدرم را فراموش نخواهم کرد
که گفت: اوه عزیزم من عاشق بیسکوئیتهای
خیلی برشته هستم
🔹همان شب کمی بعد که رفتم پدرم را
برای شب بخیر ببوسم از او پرسیدم
که آیا واقعاً دوست داشت که
بیسکوئیتهایش سوخته باشد؟
🔸او مرا در آغوش کشید و گفت: مامان تو
امروز روز سختی را در سرکار گذرانده
و خیلی خسته است، به علاوه بیسکوئیت
کمی سوخته هرگز کسی را نمیکشد!
👌قدردان زحمات یکدیگر باشیم
🌷
🦋مدیریت افکار
برای از بین بردن افکار منفی نباید با اونها مقاومت کنید، چون در این حالت شما با خودتون میجنگید تا به افکار منفی فکر نکنید؛ یعنی فکر کردن به اونها دو برابر میشه!
تا زمانی که سعی کنید افکار منفی رو از بین ببرید یا سعی کنید در برابرشون مقاومت کنید همین کار شما باعث جذب افکار منفی بیشتری میشود.
یک راه برای تغییر این حالت هست و آن این است که افکار مثبت رو جایگزین افکار منفی کنید، کار دیگری لازم نیست...
به محض هجوم افکار منفی، سریع به چیزهای خوب، به هوای خوب، به داشتههایتان و... فکر کنید.
🍃🌺🍃═🍃🌺🍃
734.1K حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بسا عبادت کننده ای
که دین ندارد! 💚🌱
کسـى که دوست دارد بداند نمازش پذیرفته شده است یا نه، باید ببیند آیا نمازش او را از زشتیها و ناپاکىها دور کرده است؟
پس به اندازه اى که دور کرده باشد، همانقدر از نمازش پذیرفته شده است.
امام صادق(ع)، بحارالأنوار، ج ۸۲، ص ۱۹۸
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍آیت الله ناصری
داستانی از ایاز و سلطان محمود
🔸ایاز غلام سلطان محمود بود
و به سلطان محمود خیلی علاقه داشت
سلطان محمود به ایاز گفت: ایاز
یک خربزه بیاور و پاره کن تا بخوریم
چون ایاز هم خیلی مورد علاقه سلطان
محمود بود یک خربزه آوردند
و سلطان گفت: بگذار من پاره کنم
گفت: خیلی خوب قربان شما پاره کنید
سینی و خربزه و کارد را جلو سلطان گذاشت
🔹و سلطان خربزه را پاره کرد
اول یک مقدار آن را به ایاز داد تا بخورد
ایاز هم شروع کرد با لذت خوردن
سلطان محمود هم یک ذره آن را برید
و خورد و دید خیلی تلخ و بد مزه است
ولی ایاز خورد و پوست آن را هم دندان زد
و هیچ حرفی هم نزد
🔸سلطان گفت: ایاز خربزه را خوردی؟
گفت: بله قربان
گفت: اینکه خیلی تلخ بود
گفت: بله قربان ولی خوردم
گفت: چرا چیزی نگفتی؟
گفت: من عمریست از دست شما شیرین خوردهام
آيا حالا که خربزه تلخ است بگویم تلخ است
نه این را هم میخورم این هم شیرین است
از دست شما هر چه برسد شیرین است
🔹خدا این همه نعمتها را از اول تا بحال
به ما داده است اصلاً ما را ایجاد کرده است
این همه نعمتهای کلان را به ما داده است
حالا یک کسالتی به ما میدهد كه تازه
اين كسالت هم اثر عمل خود ما است
ما شروع میکنیم ناله و شکایت کردن
فقر و فلاکتمان را این طرف و آن طرف بردن
🔸بنده خدا آخر تأمل بکن
ببین خدا چقدر به تو احسان کرده
این بلا هم اثر عمل تو بوده است که خدا
خواسته اثر عملت را در دنيا به تو بدهد
که در آخرت راحت باشی، تحمل کن
راضی باش به رضای او
بگو «شُکراً لله، اَلحَمدُلله»
منظور اینکه بیائیم راستی راستی
بنده خدا باشیم نه بنده هوای نفس
📚 یادنامه اولیاء خدا