✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍مردی دختر شش ساله خود را به خاطر
هدر دادن یک رول کاغذ کادوی طلائی
تنبیه کرد
🔸اوضاع مالی مرد خوب نبود و وقتی دید
که دختر سعی دارد یک جعبه را برای
مراسم کریسمس تزئین کند عصبانی شد
🔹با این حال صبح روز بعد دختر جعبه را
به عنوان هدیه به پدرش داد و گفت:
این برای شماست پدر
🔸مرد از رفتار دیروزش شرمنده شد
اما خشمش دوباره بالا گرفت
وقتی دید که جعبه خالی است
🔹او بر سر دخترک فریاد زد: نمیدونی وقتی
به کسی کادوئی میدی باید چیزی توش باشه؟
🔸دختر کوچولو با چشمان اشک آلود
به پدرش نگاه کرد و گفت: نه پدر
اون جعبه خالی نیست
من کلی بوس فرستادم تو این جعبه
اونا برای تو هستن پدر
🔹پدر خرد شد دستهایش را دور دخترش
حلقه زد و از او معذرت خواهی کرد
🔸مدت کوتاهی بعد حادثهای جان دختر را
گرفت، پدرش جعبه طلایی دختر را
برای سالها زیر تختش نگه داشت
و هر موقع غمگین میشد یک بوسه خیالی
از تو جعبه برمیداشت و عشق دخترک
که بوسهها را در آن گذاشته بود
برای خود یادآوری میکرد
🔹به هر یک از ما انسانها نیز جعبهای طلائی
پر از عشق بی قید و شرط و بوسه داده شده
از طرف فرزندانمان، اعضای خانواده
دوستان و خدا
🔸هیچ کس نمیتواند چیزی ارزشمندتر
از این را برای خود نگاه دارد
👌قدر داشتههای الآن زندگیمان را بدانیم
🌷
7.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
در جایی که میبینید قانون داره حق مظلومی رو پایمال میکنه، قانون رو دور بزنید...
وصایای شهید سعید پناهی، رئیس آگاهی بندر عباس که در درگیری با اشرار مسلح به شهادت رسید🌷🕊️🇮🇷
نام و یادش گرامیباد
🌱اختلال شخصیت خودشیفته
فرد خودشیفته بهدلیل حس برتری و استحقاقی که دارد حتی زمانی که در حق شما ظلمی هم کرده باشد اگر نسبت به او واکنش نشان دهید حتی این واکنش منفی هم نباشد بازهم فکر میکند به او بیاحترامی شده و شما قدر او را نمیدانید.
دیدگاه این افراد به این شکل است: من تو را آزار میدهم ولی باز باید خیلی زیاد من را دوست داشته باشی، اجازه بدهی بازهم اذیتت کنم، حرفی هم نزنی اما باز همیشه من قربانی هستم و هیچکس متوجه ارزش و لیاقت وجود من نمیشود.
🍃🌺🍃═🍃🌺🍃
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍مزرعه داری بود که زمینهای زراعی بزرگی
داشت و به تنهائی نمیتوانست کارهای
مزرعه را انجام دهد
🔹تصمیم گرفت برای استخدام یک دستیار
اعلامیهای بدهد چون محل مزرعه در
منطقهای بود که طوفانهای زیادی در سال
باعث خرابی مزارع و انبارها میشد
🔸افراد زیادی مایل به کار در آنجا نبودند
سرانجام روزی یک مرد میانسال لاغر
نزد مزرعه دار آمد
🔹مزرعه دار از او پرسید آیا تاکنون
دستیار یک مزرعه دار بودهای؟
مرد جواب داد من میتوانم موقع وزیدن باد
بخوابم به رغم پاسخ عجیب مرد چون
مزرعه دار به یک دستیار احتیاج داشت
او را استخدام کرد
🔸مرد به خوبی در مزرعه کار میکرد
و از صبح تا غروب تمام کارهای مزرعه را
انجام میداد و مزرعه دار از او راضی بود
🔹سرانجام یک شب طوفان شروع شد
و صدای آن از دور به گوش میرسید
مزرعه دار از خواب پرید و فریاد کشید
طوفان در راه است فوراً به سراغ کارگرش
رفت و او را بیدار کرد و گفت بلند شو
طوفان میآید باید محصولات و وسایلمان
را خوب ببندیم و مهار کنیم تا باد آنها را
با خود نبرد
🔸مرد همانطوری که در خواب بود گفت:
نه ارباب من که به شما گفته بودم
وقتی باد میوزد من میخوابم
🔹مزرعه دار از این پاسخ عصبانی شد
و تصمیم گرفت فردا او را اخراج کند
سپس با عجله بیرون رفت تا خودش
کارها را انجام دهد
🔸با کمال تعجب دید که تمامی محصولات
با تور و گونی پوشیده شده است
گاوها در اصطبل و مرغها در مرغدانی هستند
پشت همه درها محکم شده است
و وسائل کشاورزی در جای مطمئن
و دور از گزند طوفان هستند
🔹مزرعه دار متوجه شد که دستیارش فکر
همه چیز را کرده و همه موارد ایمنی را
در نظر داشته بنابراین حق داشته که
موقع طوفان در آرامش باشد
🔸وقتی انسان آمادگی لازم را داشته باشد
تا با مشکلات مواجه شود
از چیزی ترس نخواهد داشت