💬در خیلی از موارد، تو افسرده نیستی؛ فقط ...
_خستهای
_کلافهای
_مشکلات زندگیت زیاد شده
_استراحت کافی نداشتی
_چند تا مسلئه بغرنج رو باهم تجربه کردی
_چند تا شکست پشت هم داشتی
_به نیازهات نمیتونی منظم پاسخ بدی
_مدتیه تقویتی دریافت نکردی
_مشکلات خانوادگی داری
_تحت فشاری
🍃🌺🍃🍃🌺🍃
✿✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿
🍃🍂داستــــانهـــای
پنـــــدآمــــــوز🍃🍂
┄┅═✼✿✵✿✵✿✼═┅┄
✍مردی از باديه به مدينه آمد
و به حضور رسول اکرم رسيد
از آن حضرت پندی و نصيحتی تقاضا کرد
رسول اکرم به او فرمود: «خشم مگير»
و بيش از اين چیزی نفرمود
🔹آن مرد به قبيله خويش برگشت
اتفاقاً وقتی که به ميان قبيله خود رسيد
اطلاع يافت که در نبودن او حادثه مهمی
پيش آمده
🔸از اين قرار که جوانان قوم او
دستبردی به مال قبيلهای ديگر زدهاند
و آنها نيز معامله به مثل کردهاند
و تدريجاً کار به جاهای باريک رسيده
و دو قبيله در مقابل يکديگر صف آرائی
کردهاند و آماده جنگ و کارزارند
🔹شنيدن اين خبر هيجان آور خشم او را برانگيخت فوراً سلاح خويش را خواست
و پوشيد و به صف قوم خود ملحق
و آماده همکاری شد
🔸در اين بين گذشته به فکرش افتاد
به يادش آمد که به مدينه رفته
و چه چيزها ديده و شنيده
به يادش آمد از رسول خدا صلی الله
علیه و آله پندی تقاضا کرده است
و آن حضرت به او فرموده
جلو خشم خود را بگير
🔹در اندیشه فرو رفت که چرا من تهییج شدم و به چه موجبی من سلاح پوشيدم و اکنون خود را مهیای کشتن و کشته شدن کردهام؟
🔸چرا بی جهت من برافروخته و خشمناک شدهام؟! با خود فکر کرد الآن وقت آن است که آن جمله کوتاه را به کار بندم
🔹جلو آمد و زعمای صف مخالف را پيش خواند
و گفت: اين ستيزه برای چيست؟
اگر منظور غرامت آن تجاوزی است که
جوانان نادان ما کردهاند من حاضرم
از مال شخصی خودم ادا کنم
🔸علت ندارد که ما برای همچو چیزی به جان
يکديگر بيفتيم و خون يکديگر را بريزيم
🔹طرف مقابل که سخنان عاقلانه
و مقرون به گذشت اين مرد را شنيدند
غيرت و مردانگیشان تحريک شد و گفتند:
ما هم از تو کمتر نيستيم حالا که چنين است
ما از اصل ادعای خود صرف نظر میکنیم
هر دو صف به ميان قبيله خود بازگشتند
📚اصول کافی، جلد۲، صفحه۴۹۴
⊰🍃🌸🌸🌸🍃⊱