eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
96 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
672 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ ✍احد در منطقه شهرک «پرواز تبریز» زمینی خریده بود تا خانه‌ای در آن بسازد 🔹بعد از بنای خانه نوبت رسید در خانه‌اش چاهی بکَند، دو مقّنی را گرفت تا در حیاط منزل او چاهی بکنند 🔸احد خواست صبحانه‌ای حاضر کند که دید هر دو مقنّی لباس کار خود را خارج کرده و لباس پوشیده و وسایل خود را جمع کرده‌اند علت این تعطیلی زود هنگام را سؤال کرد 🔹مقنی گفت: ملک شما ماسه‌زار است‌ و کندن آن برای ما سخت است و مقدور نیست پیمانکار دیگری برای خود پیدا کنید 🔸احد می‌گوید: صبر کنید سراغ کیف خود می‌رود و دستمزد یک روز کامل آن دو نفر را می‌پردازد 🔹دو نفر در حیرت می‌مانند که با اینکه کاری نکرده‌اند اما دستمزد کامل یک روز را می‌گیرند 🔸احد گفت: ملک من سفت است تقصیر شما چیست که امروز خانواده‌تان منتظر شما هستند دست پر خانه بروید 🔹مقنّی‌ها غیرتی شده و دوباره لباس کار پوشیدند و مشغول به کار شدند 🔸احد برای خرید گوشت برای تهیه آبگوشت بیرون رفت نزدیک ظهر بود که احد دید آنچه از چاه خارج می‌شود بجای سنگریزه سفت خاک نرم است خوشحالی عمیقی به احد دست داد 🔹شب که کار کندن چاه تمام شد مقنّی به احد گفت: تو مراعات دستمزد ما را کردی خدا هم این مراعات حال ما را بر تو بی‌جواب نگذاشت 🔸تو ما را بدون دستمزد به خانه نفرستادی و خدا دستمزد تو را داد که اگر این کار نیمه کاره ما را هر پیمانکاری می‌دید دو برابر این دستمزدی که به ما دادی با تو دستمزد قرارداد می‌بست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 دوشنبه ☀️ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴ هجری شمسی 🌙 ۱۴ ذی‌القعده ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 12 مِی 2025 میلادی 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 عطای بدون درخواست محمدبن سهل قمي (ره) مي گويد:در سفر مكه ، به مدينه رفتم ، و به حضور امام جواد (ع) مشرف شدم ، خواستم لباسي را از آن حضرت براي پوشاندن مطالبه كنم، ولي فرصتي بدست نيامده و با آن حضرت خداحافظي كردم و از خانه او بيرون آمدم. تصميم گرفتم نامه اي براي آن حضرت بنويسم و در آن نامه ، لباسي را درخواست كنم ، نامه را نوشتم و به مسجد رفتم و پس از انجام دو ركعت نماز و استخاره ، به قلبم آمد كه نامه را نفرستم. از اين رو نامه را پاره كردم ، و از مدينه بيرون آمدم. همچنان به پيمودن راه ادامه دادم ناگاه ، شخصي نزد من آمد و دستمالي كه لباس در آن بود، در دستش بود و از افراد مي پرسيد: محمد بن سهل قمي كيست ؟ تا اينكه نزد من آمد، وقتي كه مرا شناخت ، گفت : مولای تو (امام جواد (ع)) اين لباس را برای تو فرستاده است ، نگاه كردم ديدم دو لباس مرغوب و نرم است. محمدبن سهل (ره) آن لباسها را گرفت ، و تا آخر عمر نزد او بود، وقتي كه از دنيا رفت ، پسرش احمد، با همان دو لباس او را كفن كرد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا