eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
96 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
672 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 🔹گویند قبل از انقلاب مردی در شهر خوی بود که به او ترمان (terman) می‌گفتند او بسیار شیرین عقل بود و گاهی سخنان حکیمانه عجیبی می‌گفت 🔸مرحوم پدرم نقل می‌کرد در سال ۱۳۴۵ برای آزمون استخدامی معلمی از خوی قصد سفر به تبریز را داشتم ساعت ۱۰ صبح گاراژ گیتی خوی رفتم و بلیط گرفتم از پشت اتوبوسی دود سیگاری دیدم نزدیک رفتم دیدم ترمان زیرش کارتنی گذاشته‌و سیگاری دود می‌کند 🔹یک اسکناس پنج تومانی نیت کردم به او بدهم او از کسی بدون دلیل پول نمی‌گرفت باید دنبال دلیلی می‌گشتم تا این پول را از من بگیرد 🔸گفتم: ترمان این پنج تومان را بگیر به حساب من ناهاری بخور و دعا کن من در آزمون استخدامی قبول شوم 🔹ترمان از من پرسید: ساعت چند است؟ گفتم: نزدیک ۱۰ گفت: ببر نیازی نیست خیلی تعجب کردم که این سوال چه ربطی به پیشنهاد من داشت؟ 🔸پرسیدم: ترمان مگر ناهار دعوتی؟ گفت: نه من پول ناهارم را نزدیک ظهر می‌گیرم الآن تازه صبحانه خورده‌ام اگر الآن این پول را از تو بگیرم یا گم می‌کنم یا خرج کرده و ناهار گرسنه می‌مانم 🔹من بارها خودم را آزموده‌ام خداوند پول ناهار مرا بعد اذان ظهر می‌دهد واقعاً متحیر شدم رفتم و عصر برگشتم و دنبال ترمان بودم. ترمان را پیدا کردم پرسیدم: ناهار کجا خوردی؟ گفت: بعد اذان ظهر اتوبوس تهران رسید جوانی از من آتش خواست سیگاری روشن کند روشن کردم مهرم به دلش نشست و خندید خندیدم و با هم دوست شدیم و مرا برای نهار به آبگوشتی دعوت کرد 🔸ترمان دیوانه برای پول ناهارش نمی‌ترسید اما بسیاری از ما چنان از آینده می‌ترسیم و وحشت داریم که انگار در آینده دنیا نابود خواهد شد جمع کردن مال زیاد و آرزوهای طولانی و دراز داریم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ 🔻حتماً بخوانید بی تأثیر نخواهد بود🔻 🔸اتومبیل جلوئی خیلی آهسته پیش می‌رفت و با اینکه مدام بوق می‌زدم به من راه نمی‌داد 🔹داشتم خونسردی‌ام را از دست می‌دادم که ناگهان چشمم به‌‌ نوشته کوچکی روی شیشه‌ عقبش افتاد: 👈راننده ناشنواست لطفا صبور باشید!👉 🔸مشاهده این نوشته همه چیز را تغییر داد! بلافاصله آرام گرفتم، سرعتم را کم کرده و چند دقیقه با تأخیر به خانه رسیدم اما مشکلی نبود 🔹ناگهان با خودم زمزمه کردم: آیا اگر آن نوشته پشت شیشه نبود من صبوری به خرج می‌دادم؟ 🔸راستی چرا برای بردباری در برابر مردم به یک نوشته نیاز داریم!؟ اگر مردم نوشته‌هائی به پیشانی خود بچسبانند با آنها صبورتر و مهربان خواهیم بود؟ نوشته‌هائی همچون: ▫️کارم را از دست داده‌ام ▫️در حال مبارزه با سرطان هستم ▫️در مراحل طلاق، گیر افتاده‌ام ▫️عزیزی را از دست داده‌ام ▫️احساس بی ارزشی و حقارت می‌کنم ▫️در شرایط بد مالی و ورشکستگی قرار دارم ▫️بعد از سال‌ها درس خواندن، هنوز بیکارم ▫️مریضی در خانه دارم ▫️و صدها نوشته دیگر شبیه اینها 👌همه درگیر مشکلاتی هستند که ما از آن چیزی نمی‌دانیم ✍ بیائیم نوشته‌های نامرئی همدیگر را خوب درک کرده و با مهربانی به یکدیگر احترام بگذاریم چون همه چیز را نمی‌شود فریاد زد