eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
97 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
670 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
داســتــان مـعـنــوی 👌نخواه گناه کنی! گناه نمی‌کنی ✍یه جوان زیبائی بود به نام ابن سیرین شغل این جوان پارچه فروشی بود مغازه هم نداشت فقط یه سبد داشت که رو سرش میذاشت و تو این کوچه‌ها راه می‌افتاد و كاسبی می‌كرد 🔸و گاهی هم برای رفع خستگی گوشه‌ای می‌نشست و بساطش را كناری پهن می‌كرد 🔹از قضا زن جوانی عاشقش شده بود و تصمیم گرفته بود او را به دام بیندازد این بود که رفت پیش ابن سیرین و گفت: من شوهرم مریضه، لباس می‌خوام براش بخرم اما می‌خوام به سلیقه خودش باشه بساطتو جمع کن پاشو بریم پیش شوهرم 🔸ابن سیرینم قبول کرد و با آن زن راهی خانه‌شان شد، زن وارد شد و ابن سیرین هم یا الله گويان پشت سرش وارد خانه شد 🔹اتاق اول را گذراند دومی را هم همین طور رسید به اتاق سوم دید مثل اینکه اینجا هیچ خبری نیست! 🔸رو کرد به به زن و گفت: پس شوهرت کجاست؟ زن هم خیلی راحت گفت: من که شوهر ندارم 🔹بعد به ابن سيرين گفت: ببین اینجا خانه من هست تو هم الآن در خانه من هستی اگه آماده برای گناه نشوی و در اختیار من نباشی داد می‌زنم که مزاحمم شده‌ای 🔸ابن سیرین يكباره متوجه شد در باتلاقی افتاده که هر چی بیشتر دست و پا بزند بیشتر فرو خواهد رفت 🔹این بود که رو کرد به سمت آسمان و گفت: ای خدا تو که می‌دانی من اهل این کارها نیستم پس خودت نجاتم بده 🔸در همين حال یک فکری به خاطرش رسید گفت: باشه نياز نيست داد بزنی من آماده می‌شوم برای گناه فقط به من بگو دستشوئی خانه کجاست؟ 🔹آن زن هم با این خیال كه او راضی شده محل دستشویی را نشان داد ابن سیرین رفت داخلش و تا توانست از نجاسات آنجا برداشت و به خودش مالید!؟ 🔸و آمد و یک گوشه نشست زن تا وارد اتاق شد دید چه بوی بدی می‌آید رويش را برگرداند و ابن سیرین را در آن وضع دید! گفت: چرا خودت رو اینجوری کردی!؟ 🔹ابن سیرین گفت: این تجسم عملیه که از من می‌خواستی انجام بدهم! آن زن با عصبانيت و ناراحتی ابن سیرین را با همان وضع از خانه خود بیرون كرد 🔸ابن سیرین با همان قیافه از خانه بیرون آمد اما انگار آن روز و آن ساعت همه مرده بودند هیچکس ابن سیرین را با آن قیافه ندید 🔹از آن روز به بعد از او بوی خوشی استشمام می‌شد و خداوند علم تعبیر خواب را به ابن سیرین عنایت فرمود 🔸می‌دانید چرا !؟؟ چون حفظ حرمت کرده بود و به نفس خودش به یاری خدا غلبه كرده بود 👌دوستهای خوبم اگر ما هم نخواهیم گناه كنيم، می‌توانیم ترک گناه سخته ولی ممکنه!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴 یارانی همچون شیر ⭕️ یاران امام مهدی عجل الله فرجه مصداق بارز این آیه شریفه هستند: «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم»؛ در میان خود و با مومنان فروتن و مهربانند اما در برابر کفّار سرسخت و شدید؛ و در میدان رزم در نهایت شجاعت و صلابت ظاهر میشوند و اوج قدرت خود که هرکدامشان دارای نیروی چهل مرد میباشد را به رخ دشمنان میکشند؛ به وجود چنین یارانی است که بسیاری از فتوحات سپاه مهدوی بدون درگیری و خونریزی اتفاق می‌افتد. 🌕 امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصف اصحاب آخرالزمانی فرمودند: «کُلُّهُمْ لُیُوثٌ قَدْ خَرَجُوا مِنْ غَابَاتِهِمْ، لَوْ اَنَّهُمْ هَمُّوا بِاِزَالِةِ الجِبَالِ لَاَزَالُوهَا مِنْ مَوَاضِعِهَا» آنان در کارزار و نبرد همانند شیرانی هستند که از بیشه های خود بیرون آمده‌اند؛ و هیچ چیز جلودارشان نیست. اگر اراده کنند که کوه‌ها را از جای خود برکنند، بی تردید انجام می‌دهند! و از موانع می گذرند. (و مواضع دشمن را یکی پس از دیگری فتح می کنند.) 📗الزام الناصب، ج۱، ص۱۶۵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
داســتــان مـعـنــوی ✍آیت الله ضیاءآبادی: 🔹در کتابی خواندم شاید در حدود ۲۰۰-۳۰۰ سال پیش جمعی از صلحا از آدم‌های بسیار خوب و مقدس در نجف اشرف مجتمع بودند 🔸روزی با خودشان نشستند و گفتند: چرا امام نمی‌آید؟ در صورتی که ما بیش از ۳۱۳ نفر که او لازم دارد هستیم به این فکر افتادند که سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند 🔹تصمیمشان بر این شد که از بین خودشان یک نفر را که به تأیید همه خوب‌ترین‌شان است انتخاب کنند و او را بفرستند در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند و از خود امام بخواهد که سرّ تأخیر در ظهور را بیان فرماید 🔸جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم کردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت و باز همچنین تا آن فرد آخر را که از همه بهتر و مقدس‌تر و زاهد‌تر بود انتخاب کردند که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود او هم رفت و بعد از دو سه روز برگشت 🔹پرسیدند: چه طور شد؟ گفت: راست مطلب اینکه وقتی من از نجف بیرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم با کمال تعجب دیدم شهری بسیار آباد و خرم در مقابل من ظاهر شد 🔸جلو رفتم پرسیدم: اینجا کجاست؟ گفتند: این شهر صاحب الزمان است و امام ظهور کرده است 🔹بسیار خوشحال شدم و شتابان به در خانه امام رفتم کسی آمد و گفتم: به امام بگو فلانی آمده و اذن ملاقات می‌خواهد 🔸او رفت و برگشت و گفت: آقا می‌‌فرمایند: شما فعلاً خسته‌ای از راه رسیده‌ای برو فلان خانه (نشانی دادند) آنجا مرد بزرگی هست ما دختر او را برای شما تزویج کردیم آنجا باش و هر وقت احضار کردیم بیا 🔹من خوشحال شدم به آن آدرس رفتم و خانه را پیدا کردم از من خیلی پذیرایی کردند و آن دختر را به اتاق من آوردند هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند گفتم: کیست؟ گفت: مأمور از طرف امام 🔸می‌فرمایند: بیا!‌ می‌خواهیم قیام کنیم و شما را به جایی بفرستیم گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید گفت: فرموده‌اند: همین الآن بیا گفتم: بگو من امشب نمی‌آیم! تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست نه شهری هست، نه خانه‌ای و نه عروسی! 🔹من هستم و صحرای نجف معلوم شد مکاشفه‌ای بوده و خواسته‌اند به ما بفهمانند که ما هنوز آمادگی برای آمدن امام زمان عج نداریم 👌یک دختر به ما تزویج کرده‌اند و ما بخاطر او دست از امام زمانمان برداشته‌ایم