📌 دوشنبه
☀️ ۲۵ فروردین ۱۴۰۴ هجری شمسی
🌙 ۱۵ شوال ۱۴۴۶ هجری قمری
🎄 14 آوریل 2025 میلادی
📎 #تقویم
📣 حکایت بسیار شنیدنی
🔹استاد حجت الاسلام تهرانی میگفت:
دوران نوجوانی در محضر سیدعبدالکریم کشمیری بودیم این داستان از زبان خود ایشون شنیدیم
🔸آیت الله کشمیری میفرمود:
در هند یه مرتاضی بود، این توانایی رو داشت که اگر اسم شخص و مادرش رو بهش میگفتیم، بهت میگفت که طرف زندهس یا مرده و کجا دفنه، ازش چندنفر رو پرسیدیم کاملا درست جواب داد.
🍃مثلا آیت الله بروجردی رو پرسیدیم، گفت: کُم کُم.
منظورش قم بود. یعنی قم هستش پرسیدیم زندهس یا مرده، گفت مرده.
✨آیت الله کشمیری اهل کشمیر بود و زبان هندی رو بلد بود.
این مرتاض این توانایی رو داشت که بفهمه منظور ما چه کسی هست. چون مثلا اسمها خیلی مشترک هستش، شاید تو کل دنیا چند هزار آدم وجود داشته باشه که اسمش محمد باشه و اسم مادرش هم مثلاً فاطمه.
😳 ولی این شخص می فهمید معنا و منظور چه کسی هست. این قدرت رو داشت که شرق و غرب عالم رو ببینه و میگفت شخص کجاست و آیا روی خاک هست یا زیر خاک!
🔹آیت الله کشمیری گفت:
دیدیم وقت خوبیه ازش درباره امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بپرسیم ببینیم حضرت کجاست و مرتاض چی میگه.
⁉️گفتیم مهدی فرزند فاطمه.
🤔مرتاض یکم صبر کرد و گفت چنین کسی رو متوجه نشدم. اونی که منظور شماس این اسمش نیست. ماهم دیدیم اشتباه گفتیم، اسم امام زمان محمد هستش، مهدی لقب حضرته، مادر حضرت مهدی هم باید نرجس بگیم نه حضرت زهراء (سلام الله علیها)، به مرتاض گفتیم، محمد فرزند نرجس،
😨دیدیم مرتاض بعد از چند لحظه مکث، رنگ و روش عوض شد و یِکَم جا خورد و کمی عقب رفت چند بار گفت این کیه؟ این کیه؟ گفتیم چطور مگه؟
😭اینجای تعریف کردن داستان که رسید آیت الله کشمیری شروع کرد به گریه کردن، به مرتاض گفتیم این امام زمان ماست.
🥺گفت هر جای عالم که رفتم این شخص حضور داشت، همه جا بود. جایی نبود که این شخص نباشه!!!.
🌸اللهم عجل لولیک الفرج و العافیة و النصر
✅ چرا زیارت سیدالکریم معادل زیارت سیدالشهداست؟
🔸یکی از اولیاء خدا فرمودند: من از مرحوم علامه طباطبایی سوال کردم که علت عظمت حضرت عبدالعظیم چیست که زیارت او معادل زیارت سیدالشهداست؟ همانطور که امام هادی (علیهالسلام) فرمودند: «مَن زارَ عَبدالعَظیمِ الحَسَنی(ع) بِرِی کَمَن زارَ الحُسَین(ع) بِکَربَلا= کسی که زیارت کند عبدالعظیم(علیهالسلام) را، مانند کسی است که به زیارت حسین (علیهالسلام) در کربلا رفته باشد».
✅ پاسخ علامه این است:
در بین بعضی از امامزادهها، مسئله عجب وجود داشته است. مثلا بعضی از فرزندان امام حسن (علیهالسلام) نسبت به نوادگان امام حسین(علیهالسلام) حسادت میکردند که چرا نسل امامت در خانواده امام حسین قرار گرفته است؟ بعضی از آنها زیر بار امامت امام حسین نمیخواستند بروند.
اما حضرت عبدالعظیم یک فقیه بزرگ از بنی الحسن است. ایشان شخصیت بزرگ و محدث قدرتمندی بود. علت این بزرگی و عظمتش را علامه این گونه بیان میکند که ایشان آن جو حسادت و خودبرتربینی که همان حملهی شیطان از راست است را شکست. در مقابل امام زمانش یعنی امام هادی (علیهالسلام) زانو زد و گفت آقا من شما را به امامت قبول دارم. من آمدهام بگویم شما تایید کنید که من مسلمان هستم یا نه! دین دارم یا نه! اگر شما تائید نکنید اشکالم را بگویید. در واقع دینش را بر حضرت عرضه کرد.
▫️وقتی انسان این طور خودش را در 4 بخش (جمادی، گیاهی، حیوانی و عقلی) میشکند، خدا او را بالا میبرد و عزت میدهد. پس آدمی که حق گراست، بزرگ میشود؛ حتی اگر به ضررش باشد.
شما نگاه کنید که ما چقدر مقدسینی داشتیم که در مقابل امام ایستادند و اصلاً کوتاه نیامدند. هنوز هم هستند و در مقابل نایب امام زمان (علیه السلام) می ایستند. مثل شیطان در مقابل خدا.
📚از سلسله بحثهای استاد شجاعی، انسانشناسی قم (تصویر باطن انسانی)، جلسه 4
___________________
🌷شادی روح علامه طباطبایی ره صلوات
📖
🔴داستانی برای بیدار شدن🔴
در روزگار قدیم، یه مرد خیلی خسیس به اسم «جمال» تو یه شهر زندگی میکرد. این آقا جون، اونقدر به پولاش چسبیده بود که نگو! نه تنها دلش نمیاومد یه قرون خرج کنه، بلکه از ترس اینکه کسی پولاشو بدزده، همه رو میریخت تو یه کوزه و تو حیاط خونشون چال کرده بود. هر شب قبل از خواب هم میرفت سراغ کوزه، خاک رو کنار میزد، درش رو باز میکرد و با چه عشقی سکههای طلا رو لمس میکرد!
یه شب، همسایه جمال که یه مرد خیلی زرنگ و باهوش بود، دید که جمال هر شب یه گوشه حیاط میره و یه کارای یواشکی میکنه. کنجکاو شد و تصمیم گرفت بفهمه قضیه چیه. یه شب آروم دنبال جمال رفت و وقتی دید یه کوزه پر از سکه طلا رو قایم کرده، یه نقشه کشید تا حال این خسیس رو بگیره.
شب بعد، همسایه رفت تو حیاط جمال و کوزه رو از خاک درآورد. سکههای طلا رو برداشت و جاشون سنگ و تیکه چوب گذاشت و دوباره کوزه رو همونجا چال کرد.
جمال طبق معمول هر شب رفت سراغ کوزه و خاکها رو کنار زد. اما تا در کوزه رو باز کرد، به جای سکههای طلا، یه عالمه سنگ و چوب بیارزش دید. یه داد از ناراحتی و عصبانیت کشید و کلی به خودش بد و بیراه گفت که چرا پولاشو قایم کرده. ولی دیگه نمیتونست دزده رو پیدا کنه، فقط نشست تو حیاط و شروع کرد به گریه کردن.
همسایه که صدای گریه جمال رو شنید، رفت پیشش و با یه لبخند گفت: «چته اینقدر ناراحتی؟ این سکهها که هیچ کاری برات نمیکردن، هیچ وقت هم که نمیخواستی خرجشون کنی و فقط نگاهشون میکردی. پس این سنگ و چوبها هم همون کار سکهها رو برات میکنن دیگه!»
ما هم همینیم!دلبستگی بیش از حد به هرچیزی، یه وابستگی ناسالمه که باعث میشه از زندگی لذت نبرد. ثروت واقعی تو زندگی کردن و استفاده درست از داشتههاست، نه فقط جمع کردنشون.
🍃🌺🍃