🔴 یارانی همچون شیر
⭕️ یاران امام مهدی عجل الله فرجه مصداق بارز این آیه شریفه هستند: «أَشِدّاءُ عَلَى الكُفّارِ رُحَماءُ بَينَهُم»؛ در میان خود و با مومنان فروتن و مهربانند اما در برابر کفّار سرسخت و شدید؛ و در میدان رزم در نهایت شجاعت و صلابت ظاهر میشوند و اوج قدرت خود که هرکدامشان دارای نیروی چهل مرد میباشد را به رخ دشمنان میکشند؛ به وجود چنین یارانی است که بسیاری از فتوحات سپاه مهدوی بدون درگیری و خونریزی اتفاق میافتد.
🌕 امیرالمؤمنین علی علیه السلام در وصف اصحاب آخرالزمانی فرمودند: «کُلُّهُمْ لُیُوثٌ قَدْ خَرَجُوا مِنْ غَابَاتِهِمْ، لَوْ اَنَّهُمْ هَمُّوا بِاِزَالِةِ الجِبَالِ لَاَزَالُوهَا مِنْ مَوَاضِعِهَا»
آنان در کارزار و نبرد همانند شیرانی هستند که از بیشه های خود بیرون آمدهاند؛ و هیچ چیز جلودارشان نیست. اگر اراده کنند که کوهها را از جای خود برکنند، بی تردید انجام میدهند! و از موانع می گذرند. (و مواضع دشمن را یکی پس از دیگری فتح می کنند.)
📗الزام الناصب، ج۱، ص۱۶۵
داســتــان مـعـنــوی
✍آیت الله ضیاءآبادی:
🔹در کتابی خواندم شاید در حدود
۲۰۰-۳۰۰ سال پیش جمعی از صلحا
از آدمهای بسیار خوب و مقدس
در نجف اشرف مجتمع بودند
🔸روزی با خودشان نشستند و گفتند:
چرا امام نمیآید؟
در صورتی که ما بیش از ۳۱۳ نفر که او
لازم دارد هستیم به این فکر افتادند که
سرّ تأخیر در ظهور را به دست آورند
🔹تصمیمشان بر این شد که از بین خودشان
یک نفر را که به تأیید همه خوبترینشان
است انتخاب کنند و او را بفرستند
در مسجد کوفه یا سهله تا اعتکاف کند
و از خود امام بخواهد که سرّ تأخیر
در ظهور را بیان فرماید
🔸جمعیت خودشان را به دو قسمت تقسیم
کردند و قسمت بهتر را باز به دو قسمت
و باز همچنین تا آن فرد آخر را که از همه
بهتر و مقدستر و زاهدتر بود انتخاب کردند
که او به مسجد سهله یا مسجد کوفه برود
او هم رفت و بعد از دو سه روز برگشت
🔹پرسیدند: چه طور شد؟
گفت: راست مطلب اینکه وقتی من از نجف
بیرون رفتم و رو به مسجد سهله راه افتادم
با کمال تعجب دیدم شهری بسیار آباد و خرم
در مقابل من ظاهر شد
🔸جلو رفتم پرسیدم: اینجا کجاست؟
گفتند: این شهر صاحب الزمان است
و امام ظهور کرده است
🔹بسیار خوشحال شدم و شتابان به در خانه
امام رفتم کسی آمد و گفتم: به امام بگو
فلانی آمده و اذن ملاقات میخواهد
🔸او رفت و برگشت و گفت: آقا میفرمایند:
شما فعلاً خستهای از راه رسیدهای
برو فلان خانه (نشانی دادند)
آنجا مرد بزرگی هست
ما دختر او را برای شما تزویج کردیم
آنجا باش و هر وقت احضار کردیم بیا
🔹من خوشحال شدم به آن آدرس رفتم
و خانه را پیدا کردم از من خیلی پذیرایی
کردند و آن دختر را به اتاق من آوردند
هنوز ننشسته بودم که در اتاق را زدند
گفتم: کیست؟ گفت: مأمور از طرف امام
🔸میفرمایند: بیا! میخواهیم قیام کنیم
و شما را به جایی بفرستیم
گفتم: به امام بگو امشب را صبر کنید
گفت: فرمودهاند: همین الآن بیا
گفتم: بگو من امشب نمیآیم!
تا این را گفتم، دیدم هیچ خبری نیست
نه شهری هست، نه خانهای و نه عروسی!
🔹من هستم و صحرای نجف
معلوم شد مکاشفهای بوده و خواستهاند
به ما بفهمانند که ما هنوز آمادگی برای
آمدن امام زمان عج نداریم
👌یک دختر به ما تزویج کردهاند و ما
بخاطر او دست از امام زمانمان برداشتهایم