eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
97 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
670 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🍃🍃🍃🍃 🔸 امام صادق علیه السلام : هنگامی که خداوند اجازه ظهور را به حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف می دهد، بعضی از دوستان و آشنایان حضرت که از قضیه با خبر می شوند، به سید حسنی خبر داده و او نیز به سرعت قیام می نماید. اهل مکه بر او یورش برده و وی را می کشند و سرش را نزد سفیانی می فرستند. آنگاه حضرت ظهور کرده و مردم با او بیعت می کنند. 📚 کافی/ج8/ص224
✍سید علی اقا‌ قاضی(ره): هرحقی از دیگران بر گردنت باشد، تا ادا نکنی باب قرب و معرفت باز نمی‌شود. خداوند رضایتش را در رضایت مردم قرار داده.
اونجا که رودکی میگه: هیچ شادی نیست اندر این جهان برتر از دیدار روی دوستان هیچ تلخی نیست بر دل تلخ تر از فراق دوستان پر هنر
🌹پیامبر اکرم(ص) وشیطان🔥 ❣روزی پيامبر اکرم صلّي الله عليه و آله و سلم، شيطان ملعون را دید وازاو پرسيد: 👌چند نفر در میان امت من، دشمنان تواند؟ 🔥شیطان گفت: 16 نفر که : 👈۱. اولینشان توئی ای محمد، 👈۲. سپس دانشمندی که به علمش عامل است، 👈۳. اهل قرآنی که به آن عمل کند، 👈۴. مؤذن اذان های پنجگانه، 👈۵. کسی که دوستدار فقراء و مساکین و یتیمان است 👈۶. آدم رحیم و مهربان 👈۷. شخص متواضع در برابر حق 👈۸. جوانی که أهل نماز شب باشد در حالی که مردم در خوابند 👈۹. کسی که خود را از ارتکاب بحرام باز می دارد 👈۱۰. کسی که بخاطر خدا دیگران را نصیحت کند 👈۱۱. کسی که همیشه در حال وضوء است 👈۱۲. صاحب اخلاق خوب 👈۱۳. آدم تصدیق کننده به وعده های خدا 👈۱۴. زنان پاکدامن 👈۱۵. افرادی که خود را برای مرگ آماده می سازند 👈۱۶. آدم سخاوتمند 📔 المواعظ العدديه، ص 226
✅حضرت آیت‌الله بهجت قدس‌سره: 💎ما باید به یقین بدانیم که ما در دو دست خود، دو گوهر شبچراغ و گرانقدر(قرآن و عترت) داریم و کار به تشکیک دیگران نداشته باشیم؛ ☘️ خواه بدانند و بگویند که در دست ما گوهر است، و یا آن دو را دو سنگ بی‌ارزش بدانند، چه دیگران قدر آن دو را بدانند یا ندانند [ما باید قدردان باشیم]. 💥برای اینکه اگر قدر ندانستیم، نعمت از دست ما گرفته می‌شود، چنان‌که اهل حجاز از نعمت ولایت محروم شدند و به عَجَم‌ها منتقل گردید. 📚 در محضر بهجت، ج۳، ص۱۹۶
اونجا که شهریار میگه: پرسه در کوی غـزل بی تو عجب دلگیر است...   دلـم از رهگـذرانش ز غروبش سیر است...
🍃 تكيه بر خيال نكنيم ؛ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُكُمْ بِالْأَخْسَرِينَ أَعْمَالاً الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَهُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعاً  ١٠۴ - ١٠٣ کهف بگو: آيا شما را خبر دهم كه زيانكارترين مردم كيست؟ آنان كه در زندگى دنيا تلاششان گم و نابود مى شود، در حالى كه مى پندارند (همچنان) كار شايسته و نيك انجام مى دهند. 🔹 وقتی انسان سرمایه‏هاى مادى و معنوى خویش را در یک مسیر غلط و انحرافى از دست دهد و گمان کند کار خوبى کرده است، نَه از این کوشش ها نتیجه‏اى برده، نَه از زیانش درسى آموخته، و نَه از تکرار این کار در اَمان است. 🔹 همان گونه كه پاداش ها و بهره مندى ها متفاوت و داراى درجاتى است؛ دو برابر، چند برابر، ده برابر: 👈 «ضعف، اضعاف، عشرة امثالها» و گاهى هفتصد برابر و گاهى فوق تصوّر 👈 «فلا تعلم نفسٌ ما اُخفى لهم» 🔹 ضرر و زيان ها نيز داراى مراحل و تفاوت هايى است: گاهى معامله ى بدى است. 👈 «... بئسما اشتروا» گاهى سودى ندارد. 👈 «... فما ربحت تجارتهم» گاهى خسارت است. 👈 «.. اشتروا الضّلالة بالهدى» گاهى غرق در زيان است. 👈 «... لفى خسر» گاهى خسارت بزرگ و آشكار است.      👈«... خسراناً مبينا» گاهى خسارت در تمام ابعاد است.        👈«... بالأخسرين اعمالاً
💥حکايتي شگرف از مقدس اردبيلي💥 ☘مير فيض الله تفرشي ، که از شاگردان مرحوم مقدس اردبيلي بود، براي انجام کاري شبانه از خانه بيرون مي رود. هنوز به در خانه مقدس اردبيلي نرسيده بود که مقدس از خانه بيرون آمد و متوجه روضه ي مقدسه علويه (ع)شد. حس کنجکاوي مير فضل الله او را به دنبال مقدس کشاند. نيمه شب بود و آسمان روشن از مهتاب، لطف ديگري داشت. کوچه هاي نجف خلوت و خالي بودند، سکوت سنگيني بر گرده شهر سايه انداخته بود. گاه سکوت نشسته را صداي گريه ي کودکي يا ناله ي مرغي مي شکست. 🌸مقدس آهسته قدم بر مي داشت. سايه قامت رشيدش به روي ديوارهاي گلي مي افتاد و همراه او حرکت مي کرد. مير فيض الله دنبال مقدس راه افتاده بود و در تعقيب او سر از پا نمي شناخت. در پشت نخل ها و ديوارها پنهان مي شد تا اگر مقدس نگاهي به عقب انداخت او را نبيند. هميشه آرزو کرده بود که شبي شاهد خلوت او با خدايش باشد و آن شب که به پندار خود، چنين فرصتي دست داده بود چقدر خوشحال بود. دلش در انتظار مشاهده ي وصال عارفانه استادش لحظه اي از تپش نمي ايستاد. 🌸مقدس تا به صحن حرم رسيد، درها گشوده شد. درکنار ضريح ايستاد و سلام کرد، صداي جواب زمزمه وار به گوش مير فيض الله رسيد و او گوش تيز کرد که ديگر چه خواهد گذشت و مقدس چه خواهد گفت و چه جوابي خواهد شنيد. اما مقدس تنها دست به ضريح مقدس برد و صورت بدانجا گذاشت و آرام چيزهايي زمزمه کرد و لحظاتي بيرون آمد وبه سوي مسجد کوفه رهسپار شد. ☘مير فيض الله باز از پي او راه افتاد و او را مشاهده کرد که داخل مسجد شد و به طرف محراب رفت . مير فيض الله از لاي در مسجد، چشم به طرف محراب دوخت. توي محراب کسي رو به قبله نشسته بود. مقدس نزديک شد و در کنار آن شخص زانوي ادب زد و خاضعانه شروع به سخن گفتن با او کرد. مير فيض الله از ديدن اين صحنه به تعجب و حيرت افتاد و با خود مي گفت: ⁉️اين کيست خدايا؟مگر داناتر از مولاي ما مقدس نيز کسي در اين شهر وجود دارد که مولاي ما خاضعانه در مقابل او زانو مي زند و از او سوال مي کند؟ 💔قلبش تپيد و بدنش لرزيد . هنوز از تماشاي صحنه نگاه بر نگرفته بود که مقدس بلند شد و بيرون آمد . مير فيض الله به کناري رفت و پنهان شد و مخفيانه باز به تعقيب مقدس پرداخت . مقدس خوشحال و قبراق راه مي رفت . نزديک حرم مطهر رسيده بودند که مير فيض الله تنحنحي (سرفه اي )کرد و مقدس فورا سر به عقب گرداند: 🌱مير فيض اللهً ! اينجا چه کار مي کني؟ عرق شرم بر پيشاني مير فيض الله نشست و از خجالت سر به زير انداخت و خاموش شد. مقدس خودش را به او رساند و ملاطفت کرد ودوباره سوال فرمود: - تو با من بودي اولاد پيغمبر؟! - بلي !براي پرسيدن سوالي به طرف خانه شما راه افتاده بودم . وقتي به نزديکي هاي در رسيدم شما از خانه بيرون آمده بوديد نخواستم مزاحم بشوم . اما حس کنجکاوي مجبورم کرد که دنبال تو بيايم و ببينم کجا مي روي ؟ ☘ملايمت و ملاطفت آخوند شرم و خجلت را از وجود فيض الله برگرفت و ميرفيض الله جرات کرد او را سوگند دهد که وي را خبر دهد از آنچه مشاهده کرده بود . مقدس قبول کرد و فرمود: 🌱مسئله اي از مسائل دين بر من مشکل شده بود، آمدم به خدمت حضرت اميرالمومنين(ع) و از آن حضرت پرسيدم. آن حضرت فرمود :« امروز امام زمان تو حضرت صاحب الامر (عج)در اين شهر است ، برو به مسجد کوفه از آن حضرت سوال کن.» پس رفتم به نزد محراب مسجد و آن مساله را از آن حضرت سوال نمودم و جواب شنيدم. 🌹السلام علیک یا علی بن ابی طالب(ع) 🌹السلام علیک یاحجت ابن الحسن العسکری(عج)