eitaa logo
🌿هیئت محمدرسول الله (ص) 🌿
96 دنبال‌کننده
3.4هزار عکس
673 ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ عبادت به نيابت از ائمه عليه السلام ✍موسى بن قاسم گويد: به امام جواد عليه السلام عرض كردم : خواستم به نيايت از شما و پدرت خانه را طواف كنم اما به من گفته شد به نيابت از اوصياء، طواف كردن جايز نيست .امام عليه السلام فرمود بلكه هر قدر مى توانى طواف كن و بدان كه طواف از جانب اوصيا جايز است . 🔸سه سال از اين ماجرا گذشت و با آن حضرت ملاقات كردم و عرض كردم : من سه سال پيش از شما اجازه خواستم تابه نيابت از شما و پدرت طواف كعبه كنم و شما هم اجازه داديد و من آنچه خواستم طواف كردم سپس چيزى به قلبم خطور كرد و مطابق آن عمل كردم . 🔹فرمود: چه چيزى به قلبت خطور كرد؟ عرض كردم : يك روز به نيابت از رسول خدا صلى اللّه عليه و آله طواف كردم .حضرت جواد عليه السلام سه بار گفت : صلى اللّه عليه و آله . 🔸عرض كردم : در روز دوم از جانب امير مومنان على عليه السلام طواف كردم ، روز سوم از جانب امام حسن عليه السلام، روز چهارم از جانب امام حسين عليه السلام، روز پنجم از جانب امام سجاد عليه السلام، روز ششم ازجانب امام باقر عليه السلام، روز هفتم از جانب امام صادق عليه السلام ، روز هشتم از جانب امام كاظم عليه السلام ، روز نهم از جانب امام رضا عليه السلام و روز دهم از جانب شما طواف كردم و ايشان هستند كه من بر اساس ولايتى كه دارند دين خداوند را پذيرفته ام . 🔹امام جواد عليه السلام فرمود: سوگند به خدا اكنون داراى دين خدا هستى همان دينى كه جز آن از بندگانش پذيرفته نمى شود. 🔸عرض كردم : چه بسا به نيابت از مادرتان فاطمه زهرا عليه السلام طواف كردم و گاهى طواف نكردم . 🔹فرمود: اين كار را بسيار بجا آور، زيرا بهترين عملى كه انجام مى دهى به خواست خداوند همين است . (1) 📚 1) منتهى الامال ، باب يازدهم ، فصل دوم ، ص 942 و 943.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ ✍در گذشته پیرمردی بود که از راه کفاشی گذر عمر می‌کرد او همیشه شادمانه آواز میخواند کفش وصله میزد و هر شب با عشق و امید نزد خانواده خویش باز می‌گشت 🔸و اما در نزدیکی بساط کفاش حجره تاجری ثروتمند و بدعنق بود تاجر تنبل و پولدار که بیشتر اوقات در دکان خویش چرت می‌زد و شاگردانش برایش کار می‌کردند کم کم از آوازه خوانی‌های کفاش خسته و کلافه شد 🔹یک روز از کفاش پرسید درآمد تو چقدر است؟ کفاش گفت روزی سه درهم تاجر یک کیسه زر به سمت کفاش انداخت و گفت: بیا این از درآمد همه عمر کار کردنت هم بیشتر است! 🔸برو خانه و راحت زندگی کن و بگذار من هم کمی چرت بزنم آواز خواندنت مرا کلافه کرده 🔹کفاش شوکه شده بود، سر درگم و حیران کیسه را برداشت و دوان دوان نزد همسرش رفت آن دو تا روزها متحیر بودند که با آن پول چه کنند! 🔸از ترس دزد شب‌ها خواب نداشتند از فکر اینکه مبادا آن پول را از دست بدهند آرامش نداشتند، خلاصه تمام فکر و ذکرشان شده بود مواظبت از آن کیسه زر 🔹تا اینکه پس از مدتی کفاش کیسه زر را برداشت و به نزد تاجر رفت کیسه زر را به تاجر داد و گفت: بیا سکه هایت را بگیر و آرامشم را پس بده 👌خوشبختی چیزی جز آرامش نیست ━⊰🍃🌸🌸🌸🍃⊱━⊰🍃🌸🌸🌸🍃⊱
💎 معیارهای شیعه واقعی ♻️ امام جعفر صادق علیه‌السّلام به عبدالله بن جندب فرمود: يا اِبْنَ جُنْدَبٍ بَلِّغْ مَعَاشِرَ شِيعَتِنَا وَ قُلْ لَهُمْ لاَ تَذْهَبَنَّ بِكُمُ اَلْمَذَاهِبُ فَوَ اَللَّهِ لاَ تُنَالُ وَلاَيَتُنَا إِلاَّ بِالْوَرَعِ وَ اَلاِجْتِهَادِ فِي اَلدُّنْيَا وَ مُوَاسَاةِ اَلْإِخْوَانِ فِي اَللَّهِ وَ لَيْسَ مِنْ شِيعَتِنَا مَنْ يَظْلِمُ اَلنَّاسَ . ✍️ ای پسر جندب! به شيعيان ما [پيام] برسان و به آنان بگو: مبادا مذاهب (راه‌ها و دین‌های منحرف)، شما را (از راه راست) بیرون ببرند. به خدا قسم كه ولايت ما دست یافتنی نیست مگر با [انجام چند دستور] 🔹 پرهیزگاری؛ 🔹 و سخت‌کوشی در دنيا؛ 🔹 و هميارى و همدردی با برادران دينى در (راه) خدا؛ و [بدان] كسى كه به مردم ظلم كند، شيعه‌ ما نيست. ♨️ اینها بخشی از صفات یک مؤمن واقعی است؛ زیرا در مجموع روایات، مؤمن صفات فراوانی دارد. 📚 تحف العقول ج ۱، ص۳۰۳. 📎 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌 جمعه ☀️ ۵ بهمن ۱۴۰۳ هجری شمسی 🌙 ۲۳ رجب ۱۴۴۶ هجری قمری 🎄 24 ژانویه 2025 میلادی 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✿‍✵✨🍃🌸<❈﷽❈>🌸🍃✨✵✿‍ 🍃🍂داستــــان‌هـــای                    پنـــــدآمــــــوز🍃🍂 ┄┅═✼✿‍✵✿‍✵✿‍✼═┅┄ ✍همسر شهید نواب صفوی: بعد از افطار به آقا گفتم: دیگر هیچ چیزی برای سحر و افطار نداریم حتی نان خشک 🔸فقط لبخندی زد این مطلب را چند بار تا وقت استراحت شبانه آقا تکرار کردم 🔹سحر برخاست آبی نوشید گفتم: دیدید سحری چیزی نبود افطار هم چیزی نداریم 🔸باز آقا لبخندی زد بعد از نماز صبح هم گفتم بعد از نماز ظهر هم گفتم تا غروب مرتب سر و صدا کردم که هیچی نداریم 🔹اذان مغرب را گفتند آقا نماز مغرب را خواند و بعد فرمود: امشب افطارى نداریم؟ گفتم: پس از دیشب تا حالا چه عرض می‌کنم نداریم، نیست! 🔸آقا لبخند تلخی زد و فرمود: یعنی آب هم در لوله‌های آشپزخانه نیست؟! خندیدم و گفتم: صد البته که هست رفتم و با عصبانیت سفره‌ای انداختم بشقاب و قاشق آوردم و پارچ آب را هم گذاشتم جلوی آقا 🔹هنوز لیوان پر نکرده بود كه در زدند طبقه پائین پسرعموی آقا که مراقب ایشان بود رفت سمت در آمد گفت: حدود ده نفری از قم هستند آقا فرمود: تعارف کن بیایند بالا همه آمدند سلام و تحیت و نشستند 🔸آقا فرمود: خانم چیزی بیاورید آقایان روزه خود را باز کنند من هم گفتم: بله آب در لوله‌ها به اندازه کافی هست، رفتم و آوردم آقا لبخند تلخی زد و به مهمانان تعارف کرد تا روزه خود را باز کنند 🔹در همین هنگام باز صدای در آمد به آقا یوسف همان پسرعموی آقا گفتم برو در را باز کن این دفعه حتماً از مشهدند الحمدلله آب در لوله‌ها هست فراوان 🔸مرحوم نواب چیزی نگفت یوسف رفت در را باز کرد وقتی كه برگشت دیدم با چند قابلمه پر از غذا آمده است گفتم: اینها چیه؟! گفت: همسایه بغلی بود ظاهراً امشب افطاری داشته‌اند و به علتی مهمانی آنان به هم خورده است 🔹آقا نگاهى به من کرد خندید و رفت من شرمنده و شرمسار غذاها را کشیدم و به مهمانان دادم ميل کردند و رفتند 🔸آقا به من فرمود: یک شب سحر و افطار بنا بر حکمتی تأخیر شد چقدر سر و صدا کردی؟! وقتی هم نعمت رسید چقدر سکوت کردی؟! از آن سر و صدا خبری نیست 🔹بعد فرمود: مشکل خیلی‌ها همین است نه سکوتشان منصفانه است و نه سر و صدایشان وقت نداشتن، داد می‌زنند وقت داشتن، بخل و غفلت دارند